eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10.1هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
20هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ رمز همراهی با رسول خدا 📌 برده‌ای بود که (ص) او را آزاد کرده بودند، ولی آن‌قدر نسبت به حضرت محبت داشت که اگر ایشان را نمی‌دید، مضطرب می‌شد. روزی حضرت او را دیدند، در حالی که لاغر شده و رنگش تغییر پیدا کرده بود. به او فرمودند چه شده است؟ عرض کرد: هیچ بیماری‌ای ندارم؛ فقط دوری شما من را گرفتار کرده است. در این دنیا امیدی دارم که اگر امروز از شما جدا می‌شوم، فردا شما را دوباره می‌بینم. اما همه‌ی نگرانی من این است که بعد از مرگ، دیگر راهی به شما ندارم. شما در عوالم بالا هستید و ما در عالم پایین. این آیه نازل شد: «وَمَنْ یطِعِ اللهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِک مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللهُ عَلَیهِمْ...» (و كسانى كه خدا و رسول را اطاعت كنند، البته با افرادى كه خداوند به آن‌ها عنايت نموده خواهند بود...) (نساء، ۶۹) پس رمز ، است. 📚 برگرفته از کتاب 📖 ص ۱۹۱ ⚫️⚫️⚫️⚫️
💢مدارا ، مدارا ، مدارا ✅بكربن صالح، نقل میکند: به امام جواد علیه‌السلام نامه نوشتم: «پدرم ناصبى (دشمن امام علی) و خبيث است و از او بسيار سختى ديده ‌ام. براى من دعا كن و بفرما چه كنم، آيا رسوايش كنم يا با او مدارا نمايم؟» امام جواد علیه السلام در جواب نوشتند: «پيوسته ان شاء الله براى تو دعا می ‌كنم، مدارا کردن ، بهتر از افشاگرى است. پس ار هر سختى ، آسانى است. صبر كن. «ان العاقبة للمتقين» خدا تو را در ولايت كسى كه در ولايتش هستى ثابت قدم فرمايد. من و شما در امانت خداوند هستيم؛ خدايى كه امانتهاى خويش را ضايع نمی‌كند.» 🔹بكربن صالح می‌گويد: با پدرم مدارا کردم و پس از مدتی، پدرم اصلاح شد. 📚بحارالانوار ، جلد ۵۰ ، صفحه ۵۵ ⚫️⚫️⚫️⚫️
💢مدارا ، مدارا ، مدارا ✅بكربن صالح، نقل میکند: به امام جواد علیه‌السلام نامه نوشتم: «پدرم ناصبى (دشمن امام علی) و خبيث است و از او بسيار سختى ديده ‌ام. براى من دعا كن و بفرما چه كنم، آيا رسوايش كنم يا با او مدارا نمايم؟» امام جواد علیه السلام در جواب نوشتند: «پيوسته ان شاء الله براى تو دعا می ‌كنم، مدارا کردن ، بهتر از افشاگرى است. پس ار هر سختى ، آسانى است. صبر كن. «ان العاقبة للمتقين» خدا تو را در ولايت كسى كه در ولايتش هستى ثابت قدم فرمايد. من و شما در امانت خداوند هستيم؛ خدايى كه امانتهاى خويش را ضايع نمی‌كند.» 🔹بكربن صالح می‌گويد: با پدرم مدارا کردم و پس از مدتی، پدرم اصلاح شد. 📚بحارالانوار ، جلد ۵۰ ، صفحه ۵۵ ⚫️⚫️⚫️⚫️
اعتبار زنی با لباس های كهنه و نگاهي مغموم وارد خواربار فروشی شد و با فروتنی از صاحب مغازه خواست كمی مواد خوراکی به او بدهد. آهسته و با خجالت گفت: شوهرش بيمار است و نمي تواند كار كند و بچه هایشان بي غذا مانده اند. مغازه دار با بي اعتنايی، محلش نگذاشت و با حالت بدي خواست كه زن از مغازه اش بيرون برود! زن نيازمند، درحالي كه اصرار مي كرد، گفت:«آقا شما را به خدا،به محض اين كه بتوانم، پولتان را مي آورم.» فروشنده گفت نسيه نمي دهد. مشتري ديگری كه كنار پيشخوان ايستاده بود و گفت وگوی  آنها را مي شنيد به مغازه دار گفت: «ببين خانم چه مي خواهد،خريد اين خانم بامن!» خواربار فروش با تمسخر گفت: «لازم نکرده ادای انسانیت در بیآوری برای دو قلم جنس. می تواند رایگان ببرد »  بعد رو به زن کرد و با صدايي كنايه آمیز گفت: « ليست خريدت كو؟ ليست را بگذار روي ترازو، به اندازه ی وزنش، هرچه خواستی ببر!» زن که صورتش از خجالت سرخ شد لحظه ای مكث كرد،بعد از كيفش تكه كاغذی درآورد، پشتش چیزی نوشت و روي كفه ی ترازو گذاشت. همه با تعجب ديدند كفه ی ترازو پايين رفت! خواروبار فروش باورش نشد. مشتری از سر رضايت خنديد. مغازه دار با ناباوري شروع به گذاشتن جنس درترازو كرد. كفه ی ترازو برابر نشد. مجبور شد آن قدر جنس بگذارد تا كفه ها برابر شدند! خواروبار فروش با تعجب و دل خوری تكه كاغذ را برگرداند تاببيند وافعیت ماجرا چیست! پشت لیست خرید نوشته شده بود‌. «خدای کریم ، تو از نياز من با خبری،خودت آن را برآورده ساز !» ⚫️⚫️⚫️⚫️
اعتبار زنی با لباس های كهنه و نگاهي مغموم وارد خواربار فروشی شد و با فروتنی از صاحب مغازه خواست كمی مواد خوراکی به او بدهد. آهسته و با خجالت گفت: شوهرش بيمار است و نمي تواند كار كند و بچه هایشان بي غذا مانده اند. مغازه دار با بي اعتنايی، محلش نگذاشت و با حالت بدي خواست كه زن از مغازه اش بيرون برود! زن نيازمند، درحالي كه اصرار مي كرد، گفت:«آقا شما را به خدا،به محض اين كه بتوانم، پولتان را مي آورم.» فروشنده گفت نسيه نمي دهد. مشتري ديگری كه كنار پيشخوان ايستاده بود و گفت وگوی  آنها را مي شنيد به مغازه دار گفت: «ببين خانم چه مي خواهد،خريد اين خانم بامن!» خواربار فروش با تمسخر گفت: «لازم نکرده ادای انسانیت در بیآوری برای دو قلم جنس. می تواند رایگان ببرد »  بعد رو به زن کرد و با صدايي كنايه آمیز گفت: « ليست خريدت كو؟ ليست را بگذار روي ترازو، به اندازه ی وزنش، هرچه خواستی ببر!» زن که صورتش از خجالت سرخ شد لحظه ای مكث كرد،بعد از كيفش تكه كاغذی درآورد، پشتش چیزی نوشت و روي كفه ی ترازو گذاشت. همه با تعجب ديدند كفه ی ترازو پايين رفت! خواروبار فروش باورش نشد. مشتری از سر رضايت خنديد. مغازه دار با ناباوري شروع به گذاشتن جنس درترازو كرد. كفه ی ترازو برابر نشد. مجبور شد آن قدر جنس بگذارد تا كفه ها برابر شدند! خواروبار فروش با تعجب و دل خوری تكه كاغذ را برگرداند تاببيند وافعیت ماجرا چیست! پشت لیست خرید نوشته شده بود‌. «خدای کریم ، تو از نياز من با خبری،خودت آن را برآورده ساز !» ⚫️⚫️⚫️⚫️
یادم هست آن قدیمتر ها، پدر بزرگم همیشه وقتی دو ساعت بعد اذانِ ظهر ، از سرِ کارش می آمد، به خانم جان می گفت : " غذایم را که می آوری ، نرو ... بنشین، بگذار غذا به من بچسبد ..." من هم که بی خبر از همه جا، عالَمِ کودکی بود و نافهمیِ کمالات ....! به خودم می گفتم : چه ربطی دارد "نشستنِ خانم جان و چسبیدنِ غذا به آقا جان ؟!" بزرگتر که شدم ، اوّلش در کتابها خواندم حسّی در دنیا هست به نامِ "عشق"... که بی خبر می آید و اوّلین نشانه اش ، تپشهای ناهماهنگ قلب است ... خواندم آدمها تنها ازراهِ چشمهایشان به دلِ هم نفوذ می کنند ، نه حرف اهمیتی دارد و نه بودنِ کسی که دلت را به تپیدن وامیدارد ... یک وقتهائی شاید ، آن غریبه ی آشنا ، هرگز قسمتِ آدم هم نباشد، ولی همان یک بار که ناغافل ، صیدِ مردمکهای بی قرارش می شوی، کافی ست برای هزار سال رؤیا بافتن و خواب دیدن ! اینها همه، مربوط به داستانها بود و کتابهای ادبیات ، تا آن روز که... اوّلین شعرم به نامِ نگاهِ تو به دنیا آمد ، "یارجان"...! همان "تو" که نه دارَمَت و نه ، نداشتنت را بلد می شوم ...! حالا دیگر خوب می دانم چیزی که آن وقتها باید به آقاجان می چسبید ، غذا نبود ... چشمهای خانم جان بود که "عشق" را در همۀ ثانیه های زندگی ، لقمه می گرفت و می گذاشت در تنورِ دلِ آقا جان... مهر خانم جان بود که باید به وجود آقاجان می چسبید... حالا خوب می فهمم "زنده بودن" ، بی آنکه دلت عاشقی را زندگانی کند ، به هیچ کجای نامِ آدمیزاد ، نمی آید ... ─┅─═इई 🌸🌺🌸 ईइ═─┅─
یادم هست آن قدیمتر ها، پدر بزرگم همیشه وقتی دو ساعت بعد اذانِ ظهر ، از سرِ کارش می آمد، به خانم جان می گفت : " غذایم را که می آوری ، نرو ... بنشین، بگذار غذا به من بچسبد ..." من هم که بی خبر از همه جا، عالَمِ کودکی بود و نافهمیِ کمالات ....! به خودم می گفتم : چه ربطی دارد "نشستنِ خانم جان و چسبیدنِ غذا به آقا جان ؟!" بزرگتر که شدم ، اوّلش در کتابها خواندم حسّی در دنیا هست به نامِ "عشق"... که بی خبر می آید و اوّلین نشانه اش ، تپشهای ناهماهنگ قلب است ... خواندم آدمها تنها ازراهِ چشمهایشان به دلِ هم نفوذ می کنند ، نه حرف اهمیتی دارد و نه بودنِ کسی که دلت را به تپیدن وامیدارد ... یک وقتهائی شاید ، آن غریبه ی آشنا ، هرگز قسمتِ آدم هم نباشد، ولی همان یک بار که ناغافل ، صیدِ مردمکهای بی قرارش می شوی، کافی ست برای هزار سال رؤیا بافتن و خواب دیدن ! اینها همه، مربوط به داستانها بود و کتابهای ادبیات ، تا آن روز که... اوّلین شعرم به نامِ نگاهِ تو به دنیا آمد ، "یارجان"...! همان "تو" که نه دارَمَت و نه ، نداشتنت را بلد می شوم ...! حالا دیگر خوب می دانم چیزی که آن وقتها باید به آقاجان می چسبید ، غذا نبود ... چشمهای خانم جان بود که "عشق" را در همۀ ثانیه های زندگی ، لقمه می گرفت و می گذاشت در تنورِ دلِ آقا جان... مهر خانم جان بود که باید به وجود آقاجان می چسبید... حالا خوب می فهمم "زنده بودن" ، بی آنکه دلت عاشقی را زندگانی کند ، به هیچ کجای نامِ آدمیزاد ، نمی آید ... ─┅─═इई 🌸🌺🌸 ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸قشنگ ترین عشق 💫نگاه خداوند بر بندگان است 🌸هر کجا هستید به 💫به نگاه پر مهر خدا می‌سپارمتون 🌸الهی 💫مهـر؛ بركت؛ عشـق 🌸محبت و سلامتى 💫شادی و عاقبت بخیری 🌸هميشه همنشین شما باشند 💫شبتون به نور خدا روشن 🌸 شب بر شما خوش 🌸🍃
1_1685999851.pdf
262.5K
جزوه مکالمه عربی مورد نیاز جهت سفر اربعین
Arbain.pdf
5.71M
📚 دانلود فایل: زبان‌یار اربعین 🔸۲۵۰ اصطلاح پرکاربرد عربی 🔸ویژه سفر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلاحی که احتمال زیاد باهش هنیه ترور شده ساخت سال ۱۴۰۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✔️ برداشت‌های دیدنیِ محصولات کشاورزی... با ماشین‌هایی عجیب...🥬🍑🍊 عالیه 🥦 دیدن این کلیپ رو از دست ندید
🔹 چند روز پیش در جولان اشغالی بر اثر اصابت یک راکت به زمین بازی، تعدادی کودک و نوجوان کشته شدند. اسرائیل، حزب الله را مقصر این حادثه دانست و طرح آغاز حمله فراگیر به لبنان را در دستور کار قرار داد. حزب الله از همان آغاز، قاطعانه هرگونه نقشی در این حادثه را تکذیب کرد. برخی رسانه ها گزارش کردند شلیک خطای سیستم دفاعی رژیم صهیونیستی این حادثه را رقم زده است. کشته شدگان این حادثه از پیروان فرقه دروزیه هستند. این فرقه کم جمعیت، در هر سه کشور لبنان، سوریه و فلسطین اشغالی پیروانی دارد. شاید سرشناس ترین چهره سیاسی این فرقه ولید جنبلاط باشد. کسانی که اخبار لبنان را دنبال می کنند، قطعا این نام را بارها و بارها شنیده اند. ولید جنبلاط با همه فرازها و فرودهای سیاسی اش در مجموع یکی از مخالفان اصلی حزب الله و سید حسن نصرالله به شمار می رود. او به همراه سعد حریری و سمیر جعجع، ائتلاف 14 مارس یعنی مخالفان حزب الله و سوریه را رهبری می کند و نقطه مقابل ائتلاف 8 مارس یعنی شامل حزب الله و برخی احزاب، محسوب می شود. 🔹 مطالعه تاریخ چند دهه اخیر لبنان نشان می دهد گروه ها و احزاب معارض در لبنان، به لفاظی سیاسی و تجمعات خیابانی اکتفا نمی کنند، بلکه به امورخطیری از قبیل توطئه های امنیتی بر ضد یکدیگر، کشاندن طیف مقابل به محکمه های بین المللی، استمداد از دولت های خارجی برای مقابله با حزب مقابل، خرابکاری در مناطق سکونت طرفداران طیف مقابل و حتی اقدامات تروریستی و حذف فیزیکی رقبا دست می زنند. 🔹 جنگ داخلی لبنان در دهه هشتاد میلادی گواه این مدعاست. در جنگ سی وسه روزه حزب الله با اسرائیل، طیف مقابل حزب الله خیانت های بزرگی به حزب الله کردند و مسئولیت خونهای شهیدان زیادی به پای ایشان است. اما آنچه در این میان، بسیار حایز اهمیت است، نحوه تعامل شخص سید حسن نصرالله با مخالفان است. ایشان با وجود صداقت مثال زدنی و صراحت در گفتار و اجتناب از بازی های زبانی دیپلمات ها و با وجود اینکه مخالفانش به انواع دشمنی ها با او دست می زنند، در برخورد با آنها کاملا با بردباری، تدبیر، کرامت و ادب رفتار می کند. اگر سید به جای این منش کریمانه به گونه ای دیگر رفتار می کرد، شاید شاهد حمایت شخصی مانند ولید جنبلاط از حزب الله در برابر اسرائیل نبودیم. 🔹 اسرائیل در جریان کشته شدن تعدادی کودک و نوجوان دروزی در جولان اشغالی تلاش می کرد یک پایگاهی برای خود در برابر مقاومت درست کند و جمعیتی از اقلیت دروزی را بر ضد حزب الله بشوراند. ولی رهبران دروز از جمله شخص ولید جنبلاط تسلیم نقشه اسرائیل نشدند و همان طور که سید حسن نصرالله در سخنرانی اخیر خود اشاره کرد، رهبران های مذهبی و سیاسی دروز چه در لبنان و چه در سوریه و چه در جولان اشغالی موضع خوبی در این قضیه اتخاذ کردند. امیر مومنان علیه السلام می فرماید: «..وأبغض بغيضک هوناً ما، عسی أن یکون حبیبک یوماً ما» (حکمت 268 نهج البلاغه) ... با دشمنت به اندازه دشمنى كن شايد روزى با تو دوست شود. 🔹 این منش سید درسی برای ما انقلابی هاست. ما در نزاع های سیاسی خود با چه منش و اخلاقی، رفتار می کنیم؟ همه مخالفان ما منحرف و فاسق نیستند. بسیاری متدین و متقی هستند و صرفا دچار فهم نادرست از واقعیت‌ها هستند. آنهایی هم که با وجود درک واقعیت، مخالفت می کنند، همگی دچار انحراف مطلق نیستند، بلکه بسیاری از آنها دچار لغزش هایی قابل اصلاح هستند. متاسفانه برخورد برخی از ما انقلابی‌ها با کسانی که مثل ما فکر نمی کنند، خیلی تند و ویرانگر است. اصلا مخالفان و دگر اندیشان به کنار؛ با فلان منبری و فلان مداح که در جبهه خودمان محسوب می شود و بارها رفتار و گفتارش را ستوده‌ایم، صرفا به خاطر یک موضع و یک رفتار، چنان تند و خشن رفتار می کنیم که گویا هیچ راهی برای حمل رفتار او بر یک محمل صحیح وجود ندارد.
🩸«بَعلَبک» و مصائب وارده از این شهر بر اسرای آل الله... | شهادت سیّده «خوله»، دختر سیدالشهداء علیه‌السلام در نقل‌ها آمده است: 🥀 وقتی که کاروان اسرا در نزدیکی دمشق به شهر بعلبك رسيدند،قاسم بن ربيع كه والى آن جا بود گفت تا شهر را آزین بستند و با چند هزار دف و نى و چنگ و طبل سر امام حسين عليه‌السّلام به شهر بردند. 📋 فأمر بالجواري و بأيديهم الدّفوف و نشرت الأعلام، و ضربت البوقات و أخذوا بالفرح و السّرور و مزيّنين و ملطّخين في رؤوسهم بالزّعفران، ▪️کنیزکان و غلامان ، دف ها را به دست گرفتند و پرچم ها بلند کرده و شروع به نواختن در بوق ها کردند. شادی و سرور از خود نشان می دادند و بر روی سرشان زعفران می مالیدند 📋 و استقبلوا القوم ستّة أميال، و سقوهم الماء، و الفقاع، و السّويق، و السّكّر، و هم يرقصون و يغنون و يصفقون ▪️هنوز دو فرسخ مانده بود به بعلبک، آنان به استقبال کاروان اسرا رفتند. آب و آب جو و شراب و شربت می‌خوردند و می رقصدیدند و دست می‌زدند. 🥀 حضرت ام كلثوم سلام‌الله‌علیها وقتی که این صحنه را مشاهده نمودند، پرسیدند: نام این شهر چیست: گفتند :بعلبک. حضرت فرمودند: 📋 أَبَادَ اللَّهُ کَثْرَتَکُمْ وَ سَلَّطَ عَلَیْکُمْ مَنْ یَقْتُلُکُمْ ▪️«خدا كثرت شما را براندازد و بر شما مسلط گرداند كسى را كه شما را به قتل برساند.» 📋 فعند ذلك بكى عليّ بن الحسين علیهماالسلام و هو يقول: ▪️ در این هنگام، حضرت علی بن الحسین امام سجاد علیهما السّلام گریان شد و این اشعار را خواند: 📋 وَ هُوَ الزَّمَانُ فَلَا تَفْنَی عَجَائِبُهُ / مِنَ الْکِرَامِ وَ مَا تُهْدَی مَصَائِبُهُ ▪️عجایب و غرایب روزگار فانی نخواهند شد، و دست از مردمان بزرگوار بر نخواهند داشت و به پایان نخواهند رسید 📋 فَلَیْتَ شَعْرِی إِلَی کَمْ ذَا تُجَاذِبُنَا / فُنُونُهُ وَ تَرَانَا لَمْ نُجَاذِبْهُ ▪️ای کاش می‌دانستم که مصائب روزگار، ما را تا چه موقع جذب خواهد کرد، و تو می‌بینی که ما آن مصائب را جذب نمی کنیم 📋 یُسْرَی بِنَا فَوْقَ أَقْتَابٍ بِلَا وِطَاءٍ//وَ سَابِقُ الْعِیسِ یَحْمِی عَنْهُ غَارِبُهُ ▪️ما را بر فراز شتران بی جهاز می‌گردانند و راننده شتران، از شتری که غایب می‌شود بی خبر است 📋 کَأَنَّنَا مِنْ أُسَارَی الرُّومِ بَیْنَهُمْ / کَأَنَّ مَا قَالَهُ الْمُخْتَارُ کَاذِبُهُ ▪️گویا ما از اسیران روم هستیم که در میان ایشان می‌باشیم؛ گویا آن توصیه‌هایی که احمد مختار صلّی اللَّه علیه و آله درباره ما کرده، دروغ باشد 📋 کَفَرْتُمُ بِرَسُولِ اللَّهِ وَیْحَکُمْ / فَکُنْتُمْ مِثْلَ مَنْ ضَلَّتْ مَذَاهِبُهُ ▪️وای بر شما که به رسول خدا کافر شدید! شما نظیر کسی هستید که گمراه شده باشد. 🔖 برخی از مقاتل نوشته اند: 🥀 در همین جا یک دختر از امام حسین علیه‌السلام ، به نام "خوله" از شدت غم غصه به شهادت رسیدند. 🥀 امام سجاد علیه‌السلام آن بانوی مظلومه را در همین سرزمین به خاک سپردند و یک درخت در بالای قبر آن بانو، کاشتند تا علامتی برای آن قبر باشد. 🖇 هنوز که هنوز است آن درخت، در جای خود باقی است و اهالی آن منطقه قبر شریف آن بانوی مظلومه را زیارت می‌کنند و از آن درخت، تبرک می جویند و در همین سال های اخیر نیز، مشاهده شده که در روز عاشورا از شاخه های آن درخت، خون جاری شده است. برگرفته از: 📚معالي السّبطين، ج۲ ص۱۳۳ 📚ينابيع المودّة، ج۳ ص۸۹ 📚منتهى الآمال،ص۴۹۷ 📚ناسخ التواريخ سيدالشهدا عليه‌السّلام،ص۱۱۰ 📚جلاء العيون، ص۷۲۶ ✍ پس از حسین کز او خوب‌تر تراب ندیده چها گذشت به زن‌های آفتاب ندیده ... 🌹
🩸وقتی‌که نازدانهٔ سیدالشهداء علیه‌السلام از قافله جا می‌ماند و صدیقه کبری سلام‌الله‌علیها، سر او را به دامن می‌گیرد... در نقل‌ها آمده است: 🥀 شبی از شب‌هایی که قافله در راه شام بود، حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها (در برخی نقل، حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها آمده) به یاد پدر و درد اسارت و غم های دلش، گریه زیادی کرد و صدای او به گریه بلند شد. 🥀 شتربان او وقتی که دید گریه‌اش تمامی ندارد، گفت: 📋 اُسكُتي يا جارِيَة! فقد أذَّيتِني بِبُكائِكِ ▪️ای کنیزک! ساکت شو! مرا با گریه‌ات آزار می‌دهی! 🥀 اما آن نازدانه، گریه‌اش تمام نشد، بلکه چنان ناله‌ای کشید که نزدیک بود روح از بدنش جدا شود. آن شتربان ملعون گفت: ای دختر خارجی! ساکت شو دیگر! 🥀 آن دختر مظلومه با شنیدن این جمله حالش دگرگون شد و با ناله گفت: ای وای من! آه ای پدرم! تو را از روی ظلم و جور کشتند و حالا تو را خارجی هم می‌خوانند!؟ 📋 فَغَضَبَ اللَّعينُ مِن قَولِها، و أخَذَ بِيَدِها، و جَذَبَها و رَمَىٰ بِها عَلىٰ الْأرضِ فَلَمَّا سَقَطَتْ غُشِيَ عَلَيْها. ▪️آن شتربان دیگر به غضب آمد و دست آن مخدّره را گرفت و از روی شتر کشید و آن بانوی مظلومه را محکم به زمین زد و حضرت سکینه عليها السّلام بيهوش شد. 🥀 وقتی که به هوش آمد، همه رفته بودند و اثری از قافله نبود. با پای برهنه در تاریکی شب راه افتاد. گاهی می‌نشست و گاهی بلند می‌شد و گاهی پدر و گاهی عمه‌اش را صدا می‌زد. ساعتی از شب را همین‌گونه سپری کرد و باز اثری از قافله ندید و بيهوش روی زمین افتاد. 🥀 در همين ساعت بود که ديدند نیزه‌ای که سر مطهر سیدالشهدا علیه‌السلام بر آن بود، در زمین فرو رفت و هرچه حامل آن نیزه و لشکریان دیگر تلاش کردند تا آن رابیرون بیاورند، نتوانستند. 🥀 خبر به عمر سعد لعين رسيد و او گفت: از علي بن الحسین علیهماالسلام سؤال کنید؛ آنان سراغ امام سجاد علیه السلام رفتند و قضیه را بازگو کردند.  🥀 حضرت فرمودند: بروید به عمه جانم زينب کبری عليهاالسلام بگویید دنبال بچه‌ها بگردد؛ شاید کودکی در دل شب گمشده باشد. 🥀 خبر به زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها دادند و آن بانو تک تک اطفال را صدا زد اما تا آن نازدانه را صدا زد، جوابی نشنید. 📋 فَرَمَتْ زينبُ بِنَفسِها مِن ظَهرِ النَّاقَةِ، و جَعَلَتْ تُنادِي: وا غُربَتاهُ! واضَيعَتاهُ... في أيِّ أرضٍ طَرَحوكِ، و في أيِّ وادٍ ضَيَعوكِ! ▪️پس از همان بالای نافه، خودش را بر زمین انداخت و ناله سر میداد: وا غربتاه!!‌ … دخترم! در کدام وادی و بیابان تو را انداخته و رها کرده اند؟! 📋 فَرَجَعَتْ إلىٰ وَراءِ الْقافِلَةِ، و هِيَ تَعدو في الْبَراري حافِيَةً و الشَّوكُ تَدخُلُ في رِجلَيْها، و تَصرُخُ، و تُنادِي ▪️آن بانو با پای برهنه به عقب قافله رفت و خارهای بیابان در پای او می‌رفت و آن حضرت ناله سر می‌داد و سکینه خاتون را صدا می‌زد. 🥀 همین گونه در عقب قافله رفت تا اینکه یک سیاهی نمایان شد. زینب کبری عليهاالسلام جلو آمدند و دیدند که یک بانویی روی ریگ و رمل بیابان نشسته و سر آن نازدانه را به دامن گرفته است و گریه می‌کند. 🥀 زينب کبری عليهاالسلام جلو آمدند و فرمودند: شما کیستید که بر یتیمان ما ترحم میکنید؟‌ آن بانو ، رو به زينب کبری عليهاالسلام کردند و فرمودند: 📋 بُنيَّةَ زينبُ! أنا اُمُّكِ فاطمةُ الزَّهراءِ أظَنَنتِ إنِّي أغفُلُ عَن أيتامِ وَلَدِي! ▪️دخترم زينب! منم مادرت فاطمه زهرا «سلام‌الله‌علیها»؛ تو گمان میکنی من از حال یتیمان پسرم غافل میشوم!؟ 📚معالي السّبطين، ج۲ ص۱۳۶ ✍ قافله رفته بود و من بیهوش روی شن زارهای تفتیده ماه با هر ستاره ای می‌گفت‌: بی صدا باش ! تازه خوابیده قافله رفته بود و در خوابم عطر شهر مدینه پیچیده خواب دیدم پدر ز باغ فدك سیب سرخی برای من چیده قافله رفته بود و من بی جان پشت یك بوته خار خشكیده بر وجودم سیاهی صحرا بذر ترس و هراس پاشیده قافله رفته بود و من تنها مضطرب ، ناتوان ز فریادی ماه گفت : ای رقیه چیزی نیست خواب بودی ز ناقه افتادی قافله رفته بود و دلتنگی قلب من را دوباره رنجانده باد در گوش ماه دیدم گفت : طفلكی باز هم كه جامانده قافله رفته بود و تاول ها مانعی در دویدنم بودند خستگی ، تشنگی ، تب بالا سد راه رسیدنم بودند قافله رفته بود و می دیدم می رسد یك غریبه از آن دور دیدمش –سایه‌ای هلالی شكل– چهره اش محو هاله ای از نور از نفس های تند و بی وقفه وحشت و اضطراب حاكی بود دیدم او را زنی كه تنها بود چادرش مثل عمه خاكی بود بغض راه گلوی من را بست گفتمش من یتیم و تنهایم بغض زن زودتر شكست و گفت: دخترم ، مادر تو زهرایم 🌹
عطر تو زینت فزای روضه‌ها، مهدی بیا هجر تو از پا می‌اندازد مرا، مهدی بیا مهربان‌تر از پدر مادر به فرزندان تویی العجل ای بهترین بابای ما، مهدی بیا ندبه باید کرد از درد فراق روی تو اَبکیَنَّکَ صَباحاً و مَسا، مهدی بیا به تقاص خون جدت یالثارات الحسین! زودتر با ذوالفقار مرتضی مهدی بیا ای فدای قد و بالای پیمبر گونه‌ات وارث حلم تمام انبیا، مهدی بیا مادرت زهرای مرضیه صدایت می‌زند روز و شب مهدی بیا، مهدی بیا، مهدی بیا جان به لب آمد ولی نامت نیفتاد از لبم عمر من طی شد فقط با ذکر یا مهدی بیا صبح عاشورا نشد، پس وعده‌ی ما اربعین در مسیر از نجف تا کربلا مهدی بیا شیرخواری با گلوی خشک و با چشمان تر از دل گهواره می‌خوانَد تو را مهدی بیا
مداحی آنلاین - نماهنگ اومدم اقرار کنم - جواد مقدم.mp3
3.52M
اومدم اقرار کنم اصلا نمیشه انکار کنم اصلا اسم تو تکراری نمیشه صد دفعه تکرار کنم اصلا 📺 🔄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جلوگیری از تاول نزدن پا در اربعین و درمان تاول ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جلوگیری از تاول نزدن پا در اربعین و درمان تاول ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕به فرزندانمون فقط شمردن یادندهیم! به آنها یادبدهیم چه چیزهایی ارزش شمردن دارند ۱: مهربانی ۲: ایمان ۳: قدردانی ۴: شجاعت ۵: تلاش ۶: صداقت ۷: ادب ۸: سخاوت ۹: بخشش ۱۰: و عشق 🌸🍃
🌸چه خوبه وقتى حالمون خوبه به فكر خوب كردنِ حالِ بقيه هم باشيم 🌸چه خوبه وارد جايى ميشيم با انرژی سلام كنيم 🌸چه خوبه احوالِ همديگه رو پرسيم 🌸چه خوبه همكارمونو ميبينيم تعريف كنيم ازش اونم ذوق كنه 🌸چه خوبه دوتا چای بريزيم بشينيم كنار عزيزمون گل بگيم گل بشنويم و چند دقیقه زندگى كنيم 🌸چه خوبه به كسايى كه دوسشون داريم بگيم كه چقدر دوسشون داريم و چقدر عزيزن واسمون 🌸چه خوبه هواىِ دل همديگه رو داشته باشيم 🌸چه خوبه واسه همديگه دعا كنيم سلامتى و شادى و موفقيت بخوايم ─┅─═इई 🌸🌺🌸 ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💗بهـــــای دوسـت 🌸نه به زیبایی اوست 🌸نه به دارایی اوست. 💗بلکه تنهابه خوبی اوست 🌸تقدیم به شـــــــما 💗دوستان همیشه خوبم 🌸تقدیم با بهترین آرزوها 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جهان بازتابی از خود شماست اگر خود را از درون دوست بداريد و به خود مهر بورزيد و ارج و ارزش نهيد در زندگي بيرونی نيز همين حالات آشكار خواهد‌شد... اگر طالب عشق بيشتری هستيد به خود عشق بورزيد اگر خواهان پذيرفته شدن هستيد خود را بپذيريد و اگر از اعماق وجودتان خود را محترم شماريد همان سطح احترام را از هستی فرا خواهيد خواند. 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸گل های گروه 🌺شروع هفته تون 🌸پر از لبخند 🌺خوشبختی و شانس 🌸همراهتان باشد 🌺یک زندگی شاد 🌸یک شادی دلنشین 🌺و زیبایی دنیا 🌸تقدیم لحظه هاتان باد 🌺روز خوبی داشته باشید 🌸🍃