eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
13.4هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
20.1هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
لقمان حکیم چقدر قشنگ گفت: هیچ دارویی بهتر از “محبت” نیست! کسی از او پرسید: و اگر این دارو هم اثر نکرد چی؟ لقمان حکیم لبخندی زد و گفت: “مقدار دارو را افزایش بده! ” جواب سلام را باسلام بده، جواب تشکر را با تواضع، جواب کینه را با گذشت، جواب بی مهری را با محبت، جواب دروغ را با راستی، جواب دشمنی را با دوستی، جواب خشم را به صبوری، جواب سرد را به گرمی، جواب نامردی را با مردانگی، جواب پشت کار را با تشویق، جواب بی ادب را با سکوت، جواب نگاه مهربان را با لبخند، جواب لبخند را با خنده، جواب دل مرده را با امید، جواب منتظر را با نوید، جواب گناه را با بخشش، هیچ وقت هیچ چیز و هیچکس را بی جواب نگذار، مطمئن باش هر جوابی بدهی، یک روزی، یک جوری، یک جایی به تو باز خواهد گشت.
🌼در صحرایِ قيامت ايستادەای ضامنـی برايت برای دخـولِ به بهشت وجود ندارد ، ناگهان كـوهـی از نيكـی ها برايت می‌آورند ، بخاطـر گفتنِ این ذکـر: 🌼 سُـبْـحـٰانَ ٱللّٰـهِ وَ بِـحَـمْـدِهۦٓ ✦ سُـبْـحـٰانَ ٱللّٰـهِ ٱلْـعَـظـيٖـمِ وَ بِـحَـمْـدِهۦٓ ✦ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💕| یکیازاسرارارتباطباامامزمان بعدازغذا.... حتماایندعاروبخون... برکتدرزندگیتجاریمیشه...
مثل خرما به نخیل است ضریحت ارباب آنکه دستش شده از نخل تو کوتاه، منم فرا رسیدن اربعین سید و سالار شهیدان اباعبدالله حسین علیه السلام تسلیت باد🏴
♦️ بین الطلوعین | ✍ مرحوم «صدوق» با سند معتبرى از امیر مؤمنان حضرت على(علیه السلام) نقل کرده است که آن حضرت فرمود : هر کس سوره هاى توحید و قدر و همچنین آیةالکرسى را یازده بار پیش از طلوع آفتاب بخواند، از خسارتهاى مالى محفوظ مى‌ماند. 👌 از مجربات است که قرائت یازده مرتبه آیت الکرسی در مراقبات روز سالکین موثر است. 👌 میتوانید این یازده مرتبه را در روز پخش کنید ؛ به عنوان مثال بعد از هر وضو قرائت کنید . ( زیرا بعد از هر وضو ، آیت الکرسی مستحب است. )
🌱 میگویند: حرف ها هم پا دارند پاهاي بزرگي كه گاهي روي دلی ميگذارند و جایشان براي هميشـه مي مانند. مراقب حرفهایمان با‌شیم دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است..‌.🤍🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ اربعین است ▪️می آید زینبی ▪️با قامتی از غم خمیده ▪️چهل روز است ▪️حسینش را ندیده ▪️زبان اشک ▪️تنها می تواند ▪️شرح حالش را بگوید اربعین حسینی تسلیت 🏴 🥀🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪صلی الله علیک یا ابا عبدالله ▪️اربعین آمد و اشکم ز بصر می آید ▪️گوییا زینب محزون ز سفر می آید ▪️باز در کرب و بلا شیون و شینی برپاست ▪️کز اسیران ره شام خبر می آید . . . ▪️آجرک الله یا صاحب الزمان ▪اربعین حسینی تسلیت باد. 🥀🍃
Mahmoud Karimi - Be Samte Darya (128).mp3
6.27M
به سمت دریا تو میکشونی دارم میام نه، تو میرسونی.... 😭 محمود کریمی 🥀🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى 🖤الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ ❤️اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ 🖤وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ ❤️ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 🖤وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن ❤️وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🖤وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن ┄┄┄┅┅❅✾❅┅┅┄┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️خدمت به زوار (ع) خستگی ندارد ❤️دختر عراقی از خدمت به زوار در میگوید🥺😭❤️🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ‌گریه های جانسوز در حسرت 😔 ‌شاید همینجا اذن شهادتش را گرفت. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▶️ فرمانده کل سپاه در پاسخ به مردم در مرز خسروی: خبرهای خوبی از انتقام می‌شنوید، ان‌شاءالله
🔻 حق مشروع ایران در پاسخ به جنایت صهیونیست‌ها 🔹‌وزیر امور خارجه مصر در تماس تلفنی با سیدعباس عراقچی بر ضرورت تلاش همه طرف‌ها برای جلوگیری از گسترش دامنه جنگ در منطقه تاکید کرد. 🔹‌وزیر امور خارجه بر حق مشروع ایران برای پاسخ به جنایت تروریستی رژیم صهیونیستی در تهران در به شهادت رساندن شهید هنیه تاکید کرد. 🔹‌طرفین در خصوص تداوم مشورت‌ها و رایزنی‌های سیاسی در خصوص روابط دوجانبه و تحولات منطقه توافق کردند.
28.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پذیرایی با شربت بهار نارنج توسط استاد علی اکبر رائفی پور در سحرگاه ( مسیر پیاده روی )
✅ اعمال روز اربعین ❶ «زیارت (علیه‌السلام) و زیارت » در این روز، زیارت امام حسین است! و این زیارت‌... همانا خواندن زیارت اربعین است که از امام عسکری(ع) روایت ‌شده که فرمودند: علامت مؤمن پنج چیز است! ۱. پنجاه و یک رکعت نماز فریضه و نافله در شب و روز خواندن ۲. زیارت اربعین کردن ۳. انگشتر بر دست راست کردن ۴. جَبین(پیشانی) را در سجده بر خاک گذاشتن ۵. و بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ را بلند گفتن است. ❷ «غسل اربعین و توبه» ❸ بعد از نماز صبح ۱۰۰مرتبه (لاحول ولا قوة الا بالله العلی العظیم) ❹ ۷۰مرتبه تسبیحات اربعه ❺ بعد از نماز ظهر سوره والعصر و سپس ۷۰مرتبه استغفار ❻ غروب اربعین ۴۰مرتبه لااله‌الاالله ❼ بعد از نماز عشاء سوره یاسین هدیه به سیدالشهدا حضرت اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام) 📚 وسائل الشیعه‌ ج۱۰ ص۳۷۳
قیام مردم سیستان - پادکست سوتیتر.mp3
4.59M
می‌دونستید سیستانی‌ها اولین مردمی بودند که به خون‌خواهی واقعه قیام کردند؟
🌷گریه: امام رضا عليه السلام :  مَن تَذَكَّرَ مُصابَنا وبَكى لِمَا ارتُكِبَ مِنّا كانَ مَعَنا في دَرَجَتِنا يَومَ القِيامَةِ . ومَن ذَكَرَ بِمُصابِنا فَبَكى وأبكى لَم تَبكِ عَينُهُ يَومَ تَبكِي العُيونُ . ومَن جَلَسَ مَجلِسًا يُحيي فيهِ أمرَنا لَم يَمُت قَلبُهُ يَومَ تَموتُ القُلوبُ   أمالي الصدوق : 68 / 4 امام رضا عليه السلام:  هركس مصيبت ما را به ياد آورد و به خاطر ستمهايى كه بر ما رفته است بگريد، روز قيامت با ما در يك درجه باشد و هر كه ياد مصيبت ما كند و بگريد و بگرياند، در آن روزى كه چشمها مى گريند چشم او نگريد و هركس در مجلسى بنشيند كه ياد و نام ما در آن زنده مى شود،در روزیكه دلها مى ميرنددلش نميرد.
🌷گریه: ۳ چیز نجات دهنده درکلام نورانی امام سجاد ع: 🌷امام سجاد ع : 🌷ثلاث منجیات للمومن: کف لسانه عن‌الناس واغتیابهم وإشغاله نفسه بما ینفعه لاخرته و دنیاه و طول‌البکاء علی خطیئته 🌷۳‌چیز موجب نجات انسان مومن خواهد بود: 🌷۱. کنترل زبان وترک غیبت 🌷۲.انجام کارهای مفید 🌷۳.گریه طولانی برای گناهان منبع: تحف العقول/204 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷گریه: إمامُ الباقرُ عليه السلام :كُلُّ عَينٍ باكيةٌ يومَ القيامةِ غيرَ ثلاثٍ : عينٌ سَهِرَتْ في سبيلِ اللّه ِ ، و عينٌ فاضَتْ مِن خَشيَةِ اللّه ِ ، و عَينٌ غَضّتْ عن مَحارِمِ اللّه ِ .[بحار الأنوار : 7/195/62 .] امام باقر عليه السلام :روز رستاخيز همه چشمها گريانند مگر سه چشم: چشمى كه در راه خدا شب را نخفته باشد، و چشمى كه از ترس خدا گريان شده باشد، و چشمى كه از محرّمات خدا فروهشته باشد.
🌷گریه : امام صادق(ع) فرمودند: «فَلَمّا طالَ عَلى‏ بَنی إسرائیلَ العَذابُ، ضَجّوا و بَکَوا إلَى اللهِ أربَعینَ صَباحاً، فَأَوحَى اللهُ إلى‏ موسى‏ و هارونَ أن یُخَلِّصَهم مِن فِرعَونَ، فَحَطَّ عَنهُم سَبعینَ و مِئَةَ سَنَةٍ. قالَ: و قالَ أبو عَبدِ اللهِ(ع): هکَذا أنتُم لَو فَعَلتُم لَفَرَّجَ اللهُ عَنّا، فَأَمّا إذا لَم تَکونوا فَإِنَّ الأَمرَ یَنتَهی إلى‏ مُنتَهاهُ». در تفسیر عیّاشى - به نقل از فضل بن ابی قرّه- چنین آمده است: امام صادق(ع)فرمود: «خداوند به ابراهیم وحى کرد که به زودى، فرزندى برایت به دنیا می‌آید. آن‌را به ساره گفت. وى گفت: "من با این کهنسالى، بچّه می‌زایم؟!".[1] خداوند به ابراهیم وحى فرستاد که ساره به زودى بچّه‌دار می‌شود؛ امّا چون در سخنم تردید نمود، نوادگانش چهارصد سال به سختى دجار خواهند شد.» سپس امام ششم ادامه داد: «هنگامى که سختى بنى اسرائیل به درازا کشید، آنان چهل روز به گریه و ناله پرداختند که به دنبال آن، خداوند به موسى وحى کرد که آنان را از چنگ فرعون برهاند و اینگونه بود که صد و هفتاد سال از عذابشان کاسته شد. شما شیعیان نیز اگر این‌گونه رفتار کنید، خداوند گره از کارتان می‌گشاید؛ امّا اگر بی‌تفاوت باشید، از مقدار زمانی که باید درگیر این مشکل باشید کاسته نخواهد شد».[2] متضرعانه دست به دعا بردارند، ممکن است زمان غیبت امام مهدی(عج) کاهش ‌یابد. عیاشی، محمد بن مسعود، التفسیر، محقق: رسولی محلاتی، هاشم، ج ‏2، ص 154، تهران، المطبعة العلمیة، چاپ اول، 1380ق.
مدح و متن اهل بیت
#رمان_آنلاین زن، زندگی، آزادی قسمت هفتاد و پنجم: جولیا با نگاه شیطانیش بهم خیره شده بود و موهای نرم
زن،زندگی، آزادی قسمت هفتاد و ششم: با پاشیده شدن مایع سردی روی صورتم،چشمانم را باز کردم،نور برق بالای سرم مستقیم به چشمم می تابید و باعث میشد اطراف را درست نبینم، چشمانم را بستم وباز کردم و سرم را به طرف راست چرخاندم، من کجا هستم، این کیه؟ مردی با نگاه خیره اش به من چشم دوخته بود، تا چشمانم را باز کردم جلوتر امد، دستش را به طرف دستم آورد تا دستم را بگیرد تمام توانم را جمع کردم و دستم را با بی حالی عقب کشیدم. کم کم ذهنم به کار افتاد، درسته این اریک باید باشه.. اریک اوفی کرد و گفت: چته؟ چرا با جولیا راه نیومدی؟ مگه چی ازت خواست؟! غیر از اینکه ازت خواست غذات را بخوری؟! جولیا دختر مهربونی هست ، چرا باهاش لج میکنی؟ حوصلهٔ حرف زدن را نداشتم، پتویی را که تا روی سینه ام بود، آرام تا روی سرم بالا کشیدم و صورتم را به سمت چپم چرخاندم، چشمانم را بستم و سعی کردم ذهنم را خالی از هر فکری کنم، با وجود ضعف بدنی شدیدی که داشتم و ضربه های پی درپی، توان هیچ کاری حتی فکر کردن را نداشتم، هراز گاهی دردی درون شکمم می پیچید، نمی دانستم این درد به خاطر گرسنگی هست یا اون قلب کوچک طلایی که اینک میهمان دل و روده ام بود. نمی دانم چه مدت گذشته بود، اصلا نمی دانستم شب بود یا روز، تاریخ همه چیز از دستم در رفته بود که با تکان های شدید شانه ام از جاپریدم. مثل انسان های برق گرفته سرجایم نشستم، جولیا با دستپاچگی تکان دیگری بهم داد و گفت: پاشو...پاشو دخترهٔ خیره سر، پاشو از اینجا باید بریم. ذهنم کار نمی کرد، خواب زده بودم و نمی دانستم چه کنم جولیا که حالت من را دید ، مثل ببری خشمگین به طرفم آمد و دستم را گرفت و محکم به سمت خودش کشید به طوریکه تلو تلو خوران از روی تخت پایین آمدم و دیدم من را به سمت در می برد، نگاهی به لباس های تنم کردم، خدای من! تاپ سفید و بدون آستین...با این وضع که نمی تونستم بیرون برم، همانطور که از لبه تخت فاصله میگرفتم، دستم را دراز کردم و مانتویم را از انتهای تخت برداشتم، میخواستم به سمت صندلی بروم و شالم را بردارم که جولیا متوجه هدفم شد و گفت: شال را می خوای چکار کنی؟ بدو بیا میگم وضعیت اضطراری ست و مرا با خودش از در خارج کرد. مستقیم به سمت اتاق خودش رفت. انتهای اتاق، اریک منتظر ما بود، کنار قفسه ای که به چشم میخورد ایستاد،دکمه ای را که از بیرون مشخص نبود، بغل قفسه ها زد و قفسه ها کنار رفتند و از پشت آن دری نمایان شد. اریک داخل شد و جولیا مرا داخل اتاقکی که معلوم نیست چی بود هل داد. پشت در تاریک بود و انگار راهرویی بود که با چندین پله به زیر زمین خانه منتهی می شد. مثل انسان های مسخ شده دنبال اریک راه افتاده بودم و پشت سرم هم جولیا در حرکت بود، اصلا نمی دانستم دلیل این حرکاتشان چیست؟ چرا اینقدر دستپاچه هستند و انتهای راهی که میریم به کجا ختم میشه؟ کل تنم درد می کرد اما مجبور به راه رفتن بودم، از پله هایی که ما را به پایین میبردند گذشتیم و وارد راهروی تاریک و تونل مانندی شدیم... ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
زن، زندگی ،آزادی قسمت هفتاد و هفتم: فاصله ای را داخل راهروی تونل مانند طی کردیم ، اریک توقف کرد، نمی دانم چه کار کرد که با صدای گروپ گرومپی، دری که اصلا معلوم نبود در آنجا تعبیه شده است، باز شد و دو باره وارد راهرویی که به پله هایی رو به بالا می رسید، شدیم. اریک از پله ها بالا رفت و ما هم به دنبالش، در انتهای پله ها دری نرده مانند که نور مهتاب بیرون از آن به داخل می تابید نمایان شد. اریک دست در جیب کرد و کلیدی بیرون آورد و کلید را در قفل در چرخاند، در با صدای ناله مانندی باز شد، انگار سالها بود که بازنشده بود. هر سه به بیرون رفتیم، اریک که انگار قصد برگشتن داشت رو به جولیا گفت: می دونی که اینجا کجاست؟! جولیا نگاهی به اطراف کرد و راهی را نشان داد و گفت: فکر میکنم یه چند متر جلوتر خیابان اصلی هست. اریک سری تکان داد و گفت: درسته، شما از اینجا برید، بدون اینکه کسی را مشکوک کنید ، تاکسی بگیرید و به آدرسی گفتم برید و از اونجا ماشینی از طرف انجمن منتظرتون هست که به ساختمان شماره دو میبرتتان، من هم برمی گردم و از راه اصلی جلوی خانه با ماشین خودم میرم و ببینم تعقیبم میکنند یانه؟! جولیا سری تکان داد و به من اشاره کرد که مانتویم را بپوشم و حرکت کنیم و اریک هم از راهی که آمده بود برگشت و دوباره در نرده مانند قفل شد. از حرفها و حرکات این دو نفر برمی آمد که کسی در تعقیب آنهاست و اینها احساس خطر کرده اند، اما چه کسی؟! همراه جولیا راه افتادم، همانطور که نگاهم به سنگریزه های روی زمین بود و گاهی اطرافم را غریبانه نگاه می کردم، احساس مینمودم در روستایی آن طرف دنیا گیر افتادم،یعنی شکل ساختمان ها اینجور حسی به من میداد، اما در حقیقت من در قلب انگلیس بودم، همراه کسی که مرا به دام انداخته بود و قرار بود به مسلخ شیاطین بکشد و مرا قربانی ابلیس نماید. بغض راه گلویم را چنگ میزد، نسیمی وزید و موهای بلند و آشفته ام را آشفته تر کرد، تازه یادم افتاد شال و روسری ندارم، یک آن دلم در این دنیا فقط و فقط برای شال روی سرم تنگ شد، آهی کشیدم و زیر لب گفتم: چه زود دیر میشود. جولیا که حس کرد چیزی گفتم، با شک گفت: چی گفتی؟ با کی حرف زدی؟! در بین اینهمه بغض و دلتنگی ،خنده ام گرفت و گفتم: با رابطم توی اداره پلیس صحبت کردم. جولیا با خشم به طرفم برگشت و چنگالش را به سمتم آورد ،انگار میخواست من را خفه کند و گفت: تو کی هستی لامذهب؟! دوباره واژهٔ آشنایی گفت، واژه ای که گهکاهی ما ایرانیها ازش استفاده میکردیم. خنده ام را فرو خوردم و گفتم: آخه من توی لندن با کی میتونم ارتباط بگیرم؟! تو که کل زندگی منو میدونی، شماها از چی اینقدر میترسید؟ زیر لب با خودم حرف میزدم، اینم جرمه؟! و خیره به چشماش نگاه کردم و گفتم: جولیا...تو یک ایرانی هستی، شک ندارم. با این حرف، جولیا که اندکی آرام شده بود دوباره برافروخته شد،مچ دست من را محکم در دست گرفت و فشاری به آن داد. در این هنگام به خیابان اصلی رسیدیم، اینجا بر خلاف کوچه هایی که پشت سر گذاشتیم، جنب و جوشی در بین بود و مردم در روشنایی برق و مهتاب هرکس به دنبال کار خودش بود. منتظر تاکسی بودیم، جولیا که دستم را محکم چسپیده بود گفت: خیلی مشکوکی، تو این اطلاعات را از کجا آوردی؟ فعلا جیکت در نیاد، من بالاخره سر از کارت درمیارم. با تمام شدن حرف جولیا تاکسی جلوی پایمان ترمز کرد. مردی جلو و مردی هم عقب ماشین بود. من و جولیا هم عقب سوارشدیم.جولیا کنار مرد و من هم چسپیده به در.. در بسته شد. جولیا که انگار واقعا خسته بود ، سرش را به پشتی صندلی تکیه داد و چشمانش را بست، اما همچنان مچ دست من را محکم گرفته بود. نمی دانستم کجا میرویم، اما توی دلم مشغول راز و نیاز با خدا بودم. الان که اینجا بودم و پوششم هم آزاد بود، اصلا حس آزادی نداشتم و تازه میفهمیدم که آزادی واقعی چی هست.. با صدای جولیا به خودم آمدم: آقا کجا میرین؟ مسیر ما ،اینطرف نیست. مرد کناری دستش را زیر بارانی اش برد، کلاه دوره ای روی سرش را پایین تر کشید و انگار از زیر بارانی، قلب جولیا را نشانه رفته بود و آرام گفت: حرف نزن وگرنه میمیری.... ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺