eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.6هزار دنبال‌کننده
19.1هزار عکس
21.3هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🎬: ماشین هن هن کنان کوچه پس کوچه های خاکی شهر نجف را پشت سر می گذاشت، رقیه که روی آن را نداشت مزاحم این پیرزن و پسرش شود، با صدای آهسته ای گفت: ما باید به ایران برویم، نمی خواهیم مزاحم کسی شویم، البته فی الحال هیچ چیز نداریم و تمام دارو ندارمان نزد یک آشنایی هست که تماس گرفتن با او حکم بر باد رفتن زندگیمان را دارد.. پیرزن اجازه نداد حرف رقیه تمام شود و با لحنی طلبکارانه گفت: چه می گویی؟ مزاحم چیست؟! انگار ملتفت نشدی چه شد؟! تو قاصد امام غریبم هستی و از الان تا زمانی که در عراق حضور داری میهمان خانه ننه مرضیه خواهی بود و هر وقت هم موقعیت رفتن به ایران فراهم بود با هم میرویم و با زدن این حرف رویش را به طرف عباس که گویی در فکر فرو رفته بود کرد و گفت: مگر نه عباس؟! عباس، هاج و واج او را نگاه کرد و گفت: آره...هر چی که شما بگویید و کمی جلوتر، کنار خانه ای قدیمی توقف کرد، محیا که هنوز از بازی روزگار بهت زده بود با اشاره رقیه در عقب را باز کرد و پیاده شد. با تعارف ننه مرضیه، یکی یکی وارد خانه شدند. خانه ای تمیز و دلباز با حیاطی بزرگ و سیمانی که در وسط آن باغچه ای به چشم می خورد که دور تا دور باغچه درختان سربه فلک کشیدهٔ نخل که دانه های خرمای زرد رنگ رویش انگار به آدم چشمک میزد، خودنمایی می کردند و در وسط درختان هم کُردهایی از سبزی های خوردن به چشم می خورد. فضای خانه آنطور بود که بیصدا روح میهمانان را نوازش می کرد و ناخوداگاه لبخند به لب آنها آورد. ننه مرضیه که گویی یکی از عزیزانش به میهمانی آمده است دست رقیه را گرفت و به سمت در آهنی آبی رنگی که قفل بود کشید و گفت: بیا این کلبهٔ درویشی را از خودت بدان و سپس عصایش را به دیوار آجری رنگ رفته، تکیه داد و با کلیدی که بر دسته کلید گردنش آویزان کرده بود قفل در را باز کرد. پیش رویش راهروی کوچکی بود که گلیم لاکی رنگ کوچکی فرش شده بود،سمت چپ ابتدای راهرو دری زرد رنگ به چشم می خورد که قفل روی آن نشان میداد اتاقی مخصوص است و چند قدم جلوتر به سالنی که با قالی های قدیمی نخ نما فرش شده بود میرسید و انتهای سالن به دری می خورد که حتما آشپزخانه بود، دیوارهای خانه سفید بود که رنگ زردی که برآن نشسته بود خبر از گچ قدیمی اش میداد. ننه مرضیه اشاره ای به هال کرد و گفت: هر چه دارم و ندارم در اختیار شما و بعد به طرف در زرد رنگ برگشت و دوباره کلیدی را از دسته کلید گردنش جدا کرد و قفل در را باز کرد و گفت: این اتاق مخصوص میهمانان مولایم علی ست، هر سال سعادت دارم به حرم مولا علی بروم و با سماجت برای این اتاق مسافر جور کنم و بعد اشک گوشه چشمش را گرفت و ادامه داد: به این امید که مولایم علی در بهشت اعلی اتاقی در کنار اقامتگاهش به من عنایت فرماید. رقیه و محیا از اینهمه عشق این پیرزن به مولا علی اشک به چشم آوردند و در این هنگام، عباس که گویی روی آن را نداشت وارد خانه شود از روی حیاط صدا زد: مادر! من میروم اطلاعاتی کسب کنم و ببینم چگونه میشود رهسپار ایران شد... ننه مرضیه که انگار بهترین خبر عمرش را داده باشند جلوی در آمد دستانش را رو به اسمان بلند کرد و همانطور که صدایش از شوق می لرزید گفت: خدا عاقبتت را به خیر کند، خدا تو را در پناه خود نگهدارد و به تمام آرزوهایت برساند که مرا به آرزویم می رسانی و بعد بغض گلویش شکست و با صدای بلند تر ادامه داد: خدایا صد هزار مرتبه شکرت...امروز من چه کرده ام که اینهمه بنده نوازی می کنی؟! و بعد دست محیا را در دست گرفت و گفت: چقدر وجود شما با خیر و برکت است...برویم داخل که ننه مرضیه باید به میهمانانش سور دهد، برویم... ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
🎬: نیمه های شب بود و هنوز خبری از آمدن عباس نبود، ننه مرضیه مانند مرغ سرکنده دور تا دور هال می چرخید و گاهی خسته از راه رفتن می شد، خود را به آشپزخانه ای محقر با دیوارهای سیاه سیمانی می رساند و با پاک کردن خرماهایی که قرار بود روز بعد، از آنها حلوا درست کند و در بازار بفروشند خودش را سرگرم می کرد. رقیه پا به پای ننه مرضیه میرفت و میامد، او می نشست،رقیه هم می نشست، او بر می خواست رقیه هم بر می خواست. محیا هم گوشه اتاقی که مختص میهمانان خانه، یا بهتر بگویم میهمانان شاه نجف بود، در خود چمپاتمه زده بود و زیر لب ذکر می گفت و انگار عذاب وجدانی بر وجودش سایه افکنده بود و در همین حین مادرش داخل اتاق شد و گفت: ننه مرضیه خیلی نگران هست، من هم دست کمی از او ندارم، معلوم نیست چه بر سر پسر این پیرزن امده محیا همانطور که به گلهای پشتی لاکی رنگ کنار دیوار که همرنگ قالی های اتاق بود، خیره بود آرام لب زد: اگر بلایی سر پسر ننه مرضیه آمده باشد من خودم را نمی بخشم، حس ششمم می گوید هر اتفاقی برایش افتاده، مربوط به ماست‌. رقیه آه کوتاهی کشید و گفت: حالا اینجا تنها نشین،بیا بریم کنار پیرزن، خاطراتی از مشهد براش بگیم بلکه دردش یادش بره و کمی آرام بگیرد محیا بدون زدن حرفی از جا بلند شد، برق اتاق را خاموش کرد و می خواستند از اتاق بیرون بیایند که در خانه را با شدت زدند. صدای در انگار سنگی بود که شیشهٔ دل این دو غریب آواره را شکست. ننه مرضیه همانطور که با صدای بلند فریاد میزد گفت: کیستی آمدم، آرام تر آمدم. رقیه و محیا خودشان را به پنجره کوچک اتاق که به حیاط باز می شد رساندند، ننه مرضیه در را باز کرد و ناگهان عباس درحالیکه تلوتلو می خورد با سرو رویی خونین داخل شد و با صدای بلند فریاد میزد، نزنید نامسلمان ها، من اینجا تنهایم، فقط مادر پیرم اینجاست، زن و بچه ام چند سال پیش به بیماری سخت گرفتار شدند و از دنیا رفتند. رقیه آنچه را که می بایست بفهمد، فهمید فوری وارد هال شد کفش های خودش و محیا را که در قفسه گچی داخل راهرو گذاشته بود برداشت و با شتاب چادر هایشان هم برداشت و دوباره داخل اتاق شد، در را بست و به محیا گفت که پشت کپهٔ رختخواب ها که گوشه اتاق و داخل طاق پهنی که روی دیوار در آورده بودند برود و هر دو پشت رختخواب ها در خود مچاله شدند. حیاط بزرگ خانه و فاصله آن تا ساختمان، باعث شد که در کمترین زمان و با سرعت، رقیه و محیا پنهان شوند. صدای پیرزن که آه و ناله و نفرین می کرد به همراه قدم های شتابان چند مرد که به گوششان می رسید، به آنها نزدیک می شد... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
9.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مداحی ترند قدیمی دهه 60 که این روز ها غوغا کرده
کجایند آن به اصطلاح شیعیان ناب ، که خود را از همه برتر و عالم تر و ‌.. می دانند و برخی از آنان به کسانی که با افکار و اهداف آنان همسو نباشند ، اهانت و لعن می کند ، و با تقطیع و تحریف کردن آثار و صوت و... حکم به تکفیرشان می دهند و فرقی برایشان هم ندارد آن شخص عالم بالله باشد ،شیعه باشد و از آیات و روایات سخن گوید و یا..... آنان که با ایجاد تفرقه و اهانت های علنی و انجام برخی حرکات زشت و زننده و افراطی گریها باعث وهن و وحشت نسبت به شیعیان می شوند . ببینند چه کسانی طالب هستند که بین برادران سنی و شیعه اختلاف بیفتد ، و چه کسانی از این وحدت می ترسند . آری کفار ، آمریکا و اسرائیل و داعش و وهابیت ملعون ، کفاری که از کاریکاتوریست و اهانت کننده به ساحت مقدس پیامبر مهربانیها ، و قرآن کریم ، حمایت می کنند .. آنان که نه مقدسات شیعیان برایشان اهمیت دارد و نه مقدسات اهل سنت ، آنان از قدرت مسلمین و از اتحادشان می ترسند . و عده ای هم جاهلانه و البته (برخی) هم مغرضانه آب در آسیاب آنان می ریزند و کاری می کنند که آنان به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است برسند . از ابتدا چقدر شیعه ی بی بصیرت بودند که دل اهل بیت عصمت و طهارت "علیهم السلام" را با جهل و بی بصیرتی رنجاندند و به اسلام ضربه ها زدند و چقدر به اصطلاح شیعه که در شب و روز نهم ربیع الاول ، با برخی حرکات و الفاظ زشت و زننده و عنوان گذاری روی طعام و لعن های علنی ، باعث اختلاف و تفرقه و دشمنی بین مسلمین می شوند . ✨وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ الله فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ كَذَٰلِكَ...✨ به مقدسات دیگران اهانت نکنید تا جاهلانه به مقدساتمان اهانت نکند شیعه تبرّی و تولّی دارد ، شیعه باید کیس باشد و بصیرت داشته باشد و نگذارد که دشمنان اسلام از رفتار و سخن و.. او سوء استفاده كند . ▪️شيعه تا ابد داغدار خواهد بود ، داغی که سرد نخواهد شد ، داغدار دستان بسته و درب سوخته و مسمار و پهلوی شکسته و همچنین تا ابد خواهد سوخت از جهل جاهلان .... و البته یادمان باشد مانند برخی هم نباید بود که در ظاهر به نام وحدت و (در باطن الله اعلم )، منکر ظلم هایی که به اهل بیت عصمت و طهارت شده میشوند و برخی هم میگویند اصلا دری نبود و یا ظلمی نشده !!!! باید تولی و تبری و بصیرت داشت و اما باعث اختلاف بین برادران مسلمان نشد ، برادرانی که خدا و پیامبر و قران و قبله مشترک دارند ، و حتی بسیاری از آنان حب اهل بیت عصمت و طهارت را دارند ، البته اگر برخی با جهالت خود ، و با اهانت و لعن های علنی ، آن حب را به بغض تبدیل نکنند ، آنان که خود را شیعه می دانند ، پس چرا رفتارشان مخالف با رفتار اهل بیت عصمت و طهارت است ، آنان که اهانت علنی می کردند، یاران عمروعاص بودند که با پول و لعن و اهانت، از جهل مردم استفاده می کردند و کار پیش می بردند ، نه علویان ، علویان حق را بیان می کردند و با خُلق نیکو و با دلایل محکم ، عملاً به یاران شیعه می افزودند . چگونه در پیشگاه خدا پاسخ خواهند داد ، عده ای که می توانستند با بیان حقایق بسیار محترمانه ،عده ای را شیعه کنند ،اما با رفتار و اهانت های خود آنان را به گرایش های وهابی کشاندند ، برخی از داعشی ها وقتی دلسرد می شدند ، سرکردگانشان فیلمهای اهانت شیعیان به مقدساتشان در نهم ربیع و.. را نشان میدادند ،تا آتش وجودشان را بگیرد و با بغض سر شیعه ببرند . اینگونه افراد که خود ، را شیعه میدانند ، آیا در حق اهل بیت خیانت نمی کنند و خون شیعیان را به گردن ندارند ؟؟ شیعیانی بی گناهی که خونشان به خاطر و برای ایجاد تفرقه و افراط و.. بر زمین مساجد و خیابان ها و.. ریخته شد و می شود ... بياييد برگردیم و دیگر همسو با دشمنان اسلام و مسلمین نباشیم و بیایید شیعه واقعی باشیم و همه با هم متحد شویم ، در جهت نابودی دشمنان اسلام و داعش و وهابیت ملعون ..... ✨و نهم ربیع الاول ، که عید بقر و آغاز امامت "عجل الله تعالی فرجه الشریف " هست را درست و بدون اهانت و با بیان محترمانه ، حقانیت شیعه را با دلیل محکم ،( آنقدر دلیل محکم برای حقانیت شیعه وجود دارد ، نه فقط در کتب شیعی بلکه در کتب اهل سنت فراوان ذکر شده است )، پس میشود اهل سنت را با کتب خودشان شیعه نمود و حقانیت شیعه را بیان نمود . و می شود این روز را با اعمال اهل بیت پسند بگذرانیم ، و نه با اهانت علنی و تفرقه ، و گناه ، از اهل بیت "علیهم السلام " دور شویم ... اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ "صلی الله علیه و آله و سلم" ، وَآخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلى ذلِكَ ، اللهم العنهم جمیعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮﷽🇮 احترام به والدین از منظر 🟩 امام‌حسن‌عسکری‌عليه‌السّلام 📺 حجت‌الاسلام🎙 (علیه‌السّلام)◾️ 🕰 ۰:۵۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ 🏴 اهتزاز پرچم عزای عليه‌السّلام بر فراز گنبد منور 🤍 حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها
مداحی_آنلاین_السلام_علیک_ایها_العسکری_نریمانی.mp3
10.92M
🇮﷽🇮 🌴 اَݪــسَّـلٰامُ عَـلَـیْـکَ ✨اَیُّـهَـٱ ٱلْـعَـسْـکَـریٖ نوکرات رو آقا سامرا می‌بری شب شهادتت جایی جز حرم نمی‌رم پیرهن سیاهمو از دست مادرم می‌گیرم 🔊 🏴 🎙 🕰 ۹:۵۲
شیخِ طوسی در الغیبة نقل کرده چنان زهر به بدنِ امامِ عسکری اثر کرد 28 بهار فقط از عمرش گذشته بود ... براش ظرفِ آب آوردن آقایِ ما تشنه شد ظرف رو بلند کرد روایت میگه انقد دستاش میلرزید ... این ظرف مرتب به دندان هاش اصابت میکرد ... ظرف رو رویِ زمین گذاشت خادم رو صدا زد درون حجره بیا ، مهدیِ من مشغولِ نمازِ سر به سجده گذاشته صداش بزن ...میگه وارد حجره شدم آقا پدرتون حالشون خوب نیست مهدیِ فاطمه آمد ... امامِ عسکری فرمود ای آقای خاندانِ من به پدرت آب بده ...ظرف رو بلند کرد به لب هایِ بابا آب گذاشت ... امایه آقایِ دیگه هم می شناسم به لبهایِ مبارکش آب نرسید ..ظرفِ آب به دندان هایِ مبارکش نخورد ... اما اون نامرد چوبِ خیزران رو بلند کرد ... به لبُ دندانِ پسرِ زهرا میزد .. یه وقت زینب صدا زد : .... یا یَزید لا تَشَل ، مُنتَحیاً علی ثَنایا ابی عَبدالله علیه السّلام روضه م تمام آری این امام با جیگر پاره پاره با لب تشنه اما لب تشنه از دنیا نرفت ... آب رو به لبان مبارکش رسوندند ... اما خود امام عسکری هم اون لحظه هایِ آخر ، هی گریه برا جد غریبش حسین می کرد ، آی حسین
پسر حضرت هادی به فدایت پسرم.mp3
2.9M
سامرا از غم تو جامه دران است هنوز چشم نرگس به جمالت نگران است هنوز پسر حضرت هادی به فدایت پسرم پدر حضرت مهدی به فدایت پدرم 🎙 مهدی رسولی