eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
8.8هزار دنبال‌کننده
20.3هزار عکس
23.3هزار ویدیو
1.7هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
💢من بی حسین هیچ کس و هیچ چیز را نمی پذیرم... اگر میخواهی باور کنم که از مایی، وقتی از محمد می گویی، باید به گریز بزنی، از ائمه می گویی، از قرآن می گویی و از هرچه می گویی، باید به کربلا گریز بزنی، بر هرچه می کنی و بر هرچه می گویی، باید امضای باشد تا داشته باشد و قبول کنم. محمدی را قبول دارم که رسالتش در تجلّی می یابد. نبوّتی را می پذیرم که پیامش را در عاشورا کمال می بخشد. قرآنم، است که به کربلا وصل می شود. ابراهیمم، ابراهیمی است که به حسین می پیوندد. و اسماعیلم، اسماعیلی است که به پسر حسین می رسد. من بی حسین کسی را و هیچ چیزی را نمی پذیرم. در وارث آدم هم گفته ام که چون حسین از بیرون می آید و صف حاجیان را می شکافد و به سوی دیگر می شتابد، تو چه طوافی می کنی و بر گِردِ چه می چرخی؟ اگر به راه حسین نمی روی و به کربلا نمی رسی...بچرخ تا بگیری، آنقدر که اگر در زیرت دانه های روغنی بریزند، چندین میلیون تن روغن نباتی تولید کنی و تمام ارزش طوافت نیز جز این نمی تواند باشد و نیست. این است که ترین کار تبلیغی شیعه، ذکر است، یادآوری آنچه دستگاه، اساسی ترین کاری تبلیغی اش از یاد بردن آن است. و این است که اگر از خدا و قرآن و پیامبر نیز می گوید، به حسین ختم می کند و به گریز می زند، چه دستگاه زور و جنایت و جلاد حکومت نیز از خدا و قرآن و سنت پیامبر می گوید. حسین، مرز فاصل حقیقت و دروغ و دیوار جداکننده ی و است، در نظامی که هم شهید و هم جلاد، یک کتاب دارند و یک پیامبر و یک دین. 📚کتاب ، صص ۲۱۹ - ۲۲۰
6.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کلیپ ویژه| مریم رجوی سرکرده منافقین: ⭕️ کلید واژه‌های و از اتاق فکر ما برای تخریب رئیسی وارد انتخابات ۹۶ شد.
🌼🍃نیمه های شب بود سکوت عجیبی حوزه علمیه را فرا گرفته بود تمام طلبه ها خواب بودند جوان در حجره خود مشغول مطالعه بود که ناگهان زیبا وارد اتاق شد و به سرعت در اتاق را بست،با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ چیزی نگوید.دختر پرسید:ببینم شام چی داری؟؟ 🌼🍃 جوان هاج واج مانده بودو تمام بدنش خیس عرق شده بود و زبانش بند آمده بود،هرچه غذا داشت برای دختر آورد.دختر جوان که آن شهر بود قصد داشت شب را در اتاق طلبه بخوابد آن هم در اتاقی که فقط خودش بود و آن جوان،به هر شکلی بود دختر در گوشه ای از اتاق خوابید و به اعتماد کرده بود 🌼🍃 اما صبح که از خواب بیدار شد آنچه که نباید اتفاق بیفتد اتفاق افتاده بود. 🌼🍃 مأموران، شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند، شاه عصبانی پرسید: چرا شب به ما اطلاع ندادی و جوان گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم، مرا به دست خواهد داد! 🌼🍃شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطایی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از جوان پرسید، چطور توانستی در برابر نفست مقاومت کنی؟ 🌼🍃 طلبه جوان 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش و علت را پرسید طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می‌کرد، هر بار که نفسم وسوسه می‌کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع می‌گذاشتم تا طعم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح به این ترتیب با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند. 🌼🍃 از تقوا و پرهیزکاری او خوشش آمد و دستور داد، همین شاهزاده را به عقد طلبه جوان در آوردند 🌸🌸🌸