eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10.2هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
20هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
💎 پیغمبر صلی الله علیه و آله دو نفر یکی از بنی سلیم و دیگری از جهینه انتخاب نمود و دستور گرفتن زکات را برای آنها نوشت و فرمود: پیش ثعلبه و مرد دیگری از بنی‌ سلیم بروید و زکات مال آنها را بگیرید. پیش ثعلبه آمدند نامه پیغمبر صلی الله علیه و آله را برایش خواندند و درخواست کردند. ثعلبه فکری کرده و گفت: این جزیه یا شبیه جزیه است فعلا بروید از دیگران که گرفتید، برگردید. پیش مرد سلیمی رفتند، از جریان مطلعذشد از بهترین شترهای خود انتخاب نمود سهمیه زکات را داد. به او گفتند: ترا امر نکرده اند شترهای ممتاز را انتخاب کنی. گفت: من خود مایلم این کار را بکنم. به دیگران نیز رجوع کرده، زکات را گرفتند، آنگاه پیش ثعلبه برگشتند. گفت: نامه را بدهید ببینم. پس از خواندن، باز پاسخ داد که این جزیه یا شبیه آن است. بروید تا من در این باره فکر کنم. فرستگان خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله آمدند، قبل از نقل جریان، آن جناب فرمود: وای بر ثعلبه و برای سلیمی دعا کرد و سپس آنها تفصیل پیش آمد را به عرض پیامبر(ص) رساندند، و این آیه در مورد ثعلبه بر پیغمبر صلی الله علیه و آله نازل شد: ادامه دارد... 🌨❄️☃❄️🌨
💎 بعضی از آنها با خدا پیمان بسته بودند که: اگر خداوند مارا از فضل خود روزی دهد، قطعا صدقه خواهیم داد و از صالحان و شاکران خواهیم بود! اما هنگامی که خدا از فضل خود به آنها بخشید، بخل ورزیدند و سرپیچی کردند و روی برتافتند! این عمل، روح نفاق را، تا روزی که خدا را ملاقات کنند، در دلهایشان برقرار ساخت. این بخاطر آن است که از پیمان الهی تخلف جستند و بخاطر آن است که دروغ می گفتند. یکی از خویشاوندان ثعلبه هنگام نزول آیه، حضور داشت جریان را شنیده پیش ثعلبه رفت، او را از نزول ایه آگاه کرد. ثعلبه خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله شرفیاب شد تقاضا کرد زکاتش را قبول نماید. آن جناب فرمود، خدا امر کرده زکات ترا نپذیرم. ثعلبه از آشفتگی و ناراحتی خاک بر سر می ریخت. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: این کفر عمل خودت هست. ترا امری کردم نپذیرفتی. ادامه دارد... .
💎 حضرت زهرا سلام الله علیها در مورد عظمت و اهمیت مراسم حج می فرماید: خداوند متعال مراسم حج را برای برپائی دین! قرار داد. حضرت فاطمه در این فراز به یکی دیگر از برنامه هایش حیاتبخش دین مبین اسلام اشاره دارد و حکمت آنرا تفسیر می کند که مراسم سیاسی_عبادی حج یکی از مهمترین ارکان جاودانگی این مکتب متعالی است. وجود مکانهای مقدس و مراکز عبادی و معنوی و زیارتی همواره در تبلیغ و ثبات دین مبین اسلام نقش به سزایی داشته است. این کانونهای توحید و بندگی و معرفت محور وحدت مسلمانان و ضامن بقاء این آیین آسمانی بوده و هست. در این میان، نقش خانه ی خدا و مسجدالحرام بیشتر از سایر مراکز اسلامی است؛ چرا که همه گروههای اسلامی بدون در نظر گرفتن گرایشهای خاص خویش، خود را به زیارت این کانون عبادت و مرکز اسلام موظف می دانند و همه ساله در شهر مکه خود را به زیارت خانه خدا می رسانند. امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:«پیوسته دین استوار خواهد بود تا زمانی که کعبه استوار است.» ادامه دارد...
قسمت_صدوسی_ویـــــــکم💎 بنابراین، مسلمانان برای حفظ موجودیت خود با تمام وجود این مراسم را زنده نگه دارند و سایر مراکز مقدس نیز همین نقش را دارند. اجتماع در مساجد، مشاهد مشرفه، حسینیه ها و نماز جماعت و جمعه و جلسات مذهبی همه در بقاء دین اسلام، تبلیغ و نشر معارف اهل بیت علیهم السلام، دیدار اهل ایمان، تقویت دوستی و برادری و مجالست و مؤانست و تبادل افکار و اطلاعات مؤثرند. در سیره امامن معصوم علیهم السلام نیز اهتمام به زیارت خانه خدا از جایگاه والایی برخوردار است. آنان نه تنها خود برای شرکت در این مراسم می کوشیدند، بلکه به یاران خود نیز دستور می دادند تا دیگران را به مراسک عظیم حج ترغیب کنند. به عنوان نمونه، علیبن یقطین یار وفادار امام کاظم علیه السلاک با اشاره آن حضرت هر ساله دویست و پنجاخ الی سیصد نفر را با هزینه خود به حج اعزام می کرد و علاوه بر کسب ثواب اخروی به آن مراسم معنوی رونف بیشتری می بخشید. ادامه دارد...
💎 حسین بن علی یکی از دوستان امام ششم علیه السلام عرض کرد، مردی به من وصیت کرده کهاموالش را در راه خدا مصرف کنم، ذر چه راهی صرف نمایم؟ امام فرمود: در راه حج. عرض کردم: او تعیین نکرده و گفته در راه خدا. امام فرمود: آنرا در امور حج مصرف کن، چرا که من راهی از راههای خدا را بهتر از حج نمی دانم. آری مکه محور تمام مکاتب توحیدی از زمان آدم و ابراهیم علیه السلام تا به امروز است و... حتی در میان بت پرستان. مکانت عظیمی را دارا است. مکه حرم امن خدا و محل اجتماع سالانه از سوی مسلمانان جهان محسوب می شود. شبلی از عرفای سرشناس به حج رفته بود و پس از انجام اعمال حج به حضور امام سیدالساجدین علیه السلام مشرف شد، امام علیه السلام از وی پرسید: ای شبلی حج گذاردی؟ شبلی: آری یابن رسول الله. امام علیه السلام: زمانی که به میقات فرود آمدی آیا نیت کرده ای که جامه معصیت را از خود به در آوری و جامه طاعت بپوشی؟ شبلی: نه. امام علیه السلام: زمانی که از جامه خود برهنه شدی آیا نیت کردی که از ریاء و ناق برهنه شدی؟ شبلی: نه. ادامه دارد...
💎 امام علیه السلام: زمانی که غسل کردی آیا نیت کردی خویشتن را از بدی ها و گناه ها شستشو دادی؟ شبلی: نه امام علیه السلام: آیا خویشتن را پاکیزه کردی و احرام بستی و عقد وقت حج بستی؟ شبلی: آری. امام علیه السلام: زمانی که خود را پاکیزه کردی و عقد بستی آیا نیت کردی که آن چه را خداوند متعالی حرام کرده است، بر خویشتن حرام کرده ای؟ شبلی: نه. امام علیه السلام: زمانی که عقد حج بستی آیا نیت کردی که هر عقدی را که برای غیر خداوند عزوجل بسته ای بگشائی؟ نه. امام علیه السلام: پس خویشتن را پاکیزه نکرده ای و احرام و عقد حج نبسته ای! امام علیه السلام فرمود: آیا داخل میقات شدی و تلبیه گفتی؟ شبلی: آری. امام علیه السلام: آن گاه که داخل میقات شدی آیا نیت کردی که به نیت زیارت داخل شدی؟ شبلی: نه. امام علیه السلام: آن گاه که دو رکعت نماز گزاردی نیت کردی که به خداوند متعال به بهترین اعمال و بزرگترین حسنات عباد که نماز است تقرب جستی؟ شبلی: نه. ادامه دارد...
💎 امام علیه السلام در این هنگام صیحه ای بر آورد که نزدیک بود از دنیا مفارقت کند سپس فرمود: آه آه کسی که به مقام قرب رسیده و با خدا مصافحه کرده کجا است. حق تعالی با آن عظمت و جلال مسکینی را به این مقام برساند آیا جایز است بر او که حرمت چنین پروردگار مهربان را ضایع کند؟ هرگز چنین نیست که کسی با خدا مصافحه کند بعد از آن مخالفت او را جایز داند. پس از آن فرمود: آن گاه که در مقام ابراهیم ایستادی آیا نیت کردی که بر انجام هر طاعت ایستادی، و پشت به هر معصیت کردی؟ شبلی: نه. امام علیه السلام آنگاه که در مقام ابراهیم دو رکعت نماز گذار دی آیا نیت کردی که چون نماز ابراهیم علیه السلام نماز گذاردی؟ و به نمازت بینی شیطان را به خاک مالیدی شبلی:نه. امام علیه السلام در مقام نه ایستاده‌ای و در آن نماز نخوانده ای. یکی پس از آن فرمود: آیا بالای چاه زمزم برامدی؟ شبلی: آری. امام علیه السلام آنگاه که بر بالای چاه زمزم برامدی آیا نیت کردی که بر طاعت بر آمدی و چشمت را از معصیت پوشاندی؟ شبلی: نه. امام علیه السلام آیا سعی میان صفا و مروه را به جای آوردی که در میان آن دو مشتی و تردد داشتی؟ شبلی:آری. امام علیه السلام از سعی میان صفا و مروه آیا نیت کردی در میان خوف و رجایی؟ شبلی:نه. امام علیه السلام پس نه سعی کردی و نه مشتی و تردد بین صفا و مروه. پس از آن فرمود: آیا از مکه خارج شدی و به منا رفتی؟ شبلی: آری. ادامه دارد...
💎 امام علیه السلام: به منا ر فتی آیا نیت کردی که مردم را از زبان و دل به دست خود ایمن گردانیدی؟ شبلی: نه. امام علیه السلام پس به منا نرفتی. بعد از آن امام علیه السلام فرمود: آیا در موقف عرفه وقوف کردی؟ و بعد جبل الرحمه آمدی؟ و خداوند متعالی را در جبل الرحمه و جمرات با معرفت خواندی؟ شبلی: آری. امام علیه السلام در موقع عرفه آیا معرفت حق سبحانه و تعالی و اطلاع او را بر سرائر و قلب خود شناختی؟ شبلی:نه. امام علیه السلام در جبل الرحمة که به بالا رفته ای آیا نیت کرده‌ای که خداوند هر مومن و مومنه را رحمت می‌کند؟ شبلی: نه. امام علیه السلام آیا به مزدلفه(مشعر) رفتی؟ از آنجا سنگ ریزه ها را از زمین بر کندی؟ و بر مشعر الحرام مرور کردی؟ شبلی: آری. امام علیه السلام آنگاه که در مزدلفه مشی می‌کردی و از آن سنگریزه ها برمی کندی آیا نیت کردی که هر معصیت و جهل را از خود بر کنی و هر علم و عمل را در خود بنشانی؟ شبلی: نه. امام علیه السلام به مشعر الحرام مرور کردی آیا نیت کردی دیگه شعایر اهل تقوا خوف را شعار قلب خود قرار دهی؟ شبلی:نه. امام علیه السلام در مزدلفه مشی نکردی، و آن سنگریزه ها برنداشتی، و به مشعر حرام مرور نکردی. پس از آن امام علیه السلام فرمود: در منی نمازگزاردی؟ و رمی جمره کردی؟ و حلق رأس(سر تراشیدن) را انجام دادی؟ و فدیه (قربانی) خود را ذبح کردی؟ و در مسجد خیف نماز خواندی؟ و به مکه بازگشتی؟ و طواف افاضه به جای آوردی؟ شبلی: آری. ادامه دارد...
💎 امام علیه السلام: آنگاه به منا رسیدی و رمی جمره ها کردی آیا نیت کردی که به مطلب خود رسیدی و هر گونه حاجت تو برآورده شده است؟ شبلی: نه. امام علیه السلام آن گاه که سر تراشیدی آیا نیت کردی که از پلیدی ها پاک شدی و از هر گناه و بد عاقبتی که بنی آدم را است به درآمدی مثل آن روزی که از مادر متولد شدی؟ شبلی: نه. امام علیه السلام آن گاه که در مسجد خیف نماز خواندی آیا نیت کردی که نترسی مگر از خداوند و امیدوار نباشی مگر به رحمت او؟ شبلی: نه. امام علیه السلام: آن گاه که قربانب خود را ذبح کردی آیا نیت کردی که طمع را سر بریدی و به ابراهیم علیه السلام به ذبح فرزندش اقتدا کردی؟ شبلی: نه. امام علیه السلام: آن گاه که به مکه بازگشت کردی و طواف افاضه به جای آوردی آیا نیت کردی که افاضه(کوچ کردن) به رحمت خدا کردی و به طاعت او بازگشت کردی و به سوی او تقرب جستی؟ شبلی: نه. ادامه دارد...
💎 سپس آدم علیه السلام و فرزندانش را فرمان داد که به سوی کعبه برگردند و آن را مرکز اجتماع و سرمنزل مقصود و بارانداز شان گردانند تا مردم با عشق و علاقه و از صمیم قلب به سرعت از میان فلات و دشت های دور و از درون شهرها روستاها دره های عمیق و جزایر از هم پراکنده دریاها به مکه روی آورند شانه های خود را بجنبانند و گرداگرد کعبه لا اله الا الله بر زبان جاری سازند و در اطراف خانه طواف کنند و با موهای آشفته و بدن های پر گرد و غبار در حرکت باشند لباسهای خود را که نشانه‌ شخصیت هر فرد است در آورند و با اصلاح نکردن موهای سر، قیافه خود را تغییر دهند که آزمونی بزرگ و امتحانی سخت و آزمایشی آشکار است برای پاکسازی و خالص شدن، که خداوند آن را سبب رحمت و رسیدن به بهشت قرار داد اگر خداوند خانه محترمش، و مکان‌های انجام مراسم حج را در میان باغ ها و نهرها و سرزمین های سبز و هموار و پر درخت و میوه مناطق آباد و دارای خانه ها و کاخ های بسیار آبادی‌های به هم پیوسته در میان گندم زارها و باغات خرم و پر از گل و گیاه دارای مناظر زیبا و پر آب در وسط باغستان شادی آفرین و جاده های آباد قرار می‌داد به همان اندازه که آزمایش ساده بود پاداش نیز سبک تر می شد. ادامه دارد...
💎 اگر پایه ها و بنیان کعبه و سنگهایی که در ساختمان آن به کار رفته از زمرد سبز و یاقوت سرخ و دارای نور و روشنایی بود دل ها دیرتر بی شک و تردید می رسیدند و تلاش شیطان بر قلب ها کمتر اثر می‌گذاشت و وسوسه های پنهانی او در مردم کارگر نبود. در صورتی که خداوند بندگان خود را با انواع سختی ها می آزماید و با مشکلات زیاد به عبادت می خواند، و اقسام گرفتاری‌ها مبتلا می‌سازد، تا کبر و خودپسندی را از دل هایشان خارج کند و به جای آن فروتنی آورد و درهای فضل و رحمتش را به روی شان بگشاید و وسائل عفو و بخشش را به آسانی در اختیارشان گذارد، ابوبصیر می‌گویند به امام باقر علیه السلام گفتم چقدر حاجی زیاد است و صدای داد و فریاد همه جا را گرفته. امام علیه السلام فرمود نه؛ داد فریاد زیاد است ولی حاجی چقدر کم است. علاقه داری راستی سخنم را با چشم خود ببینی. در این موقع با دست روی دو چشمش کشید و دعای خواند بینا شدم. فرمود: اکنون نگاه کن به حاجی ها. نگاه کردم دیدم بیشتر مردم به شکل بوزینه و خوک هستند مومن چون ستاره درخشان در شب تار در میان آنها از دور دیده می شود. عرض کرد: آری صحیح می‌فرمایید: حاجی کم است و سر و صداها زیاد است. باز دعائی خواند دو مرتبه نابینا شدم ابو بصیر در مورد چشم خود التماس نمود. امام فرمود: ادامه دارد...
💎 ما از بینایی چشم تو مضایقه نداریم اما بدان خدا نیز بتو ستم روا نداشته آنچه صلاحت بوده انتخاب کرده. میترسیم مردم نیز فریفته ما شوند و فضل و عنایت خداوند را نسبت به ما فراموش کنند ما را در مقابل خدا بپرستند با اینکه بنده ی او هستیم و از عبادتش سرپیچی نداریم و از فرمانبرداری او خسته نمی شویم و تسلیم او هستیم. در روایت دیگر از زبان ابوبصیر آمده است: حالا اگر میل داری چشم ترا همین طور بینا بگذارم و اگر میخواهی بهشت را برایت ضمانت کنم و چشمانت را به صورت اول برگردانم. عرض کردم آقا! احتیاج بتماشای این مردم بدسیرت ندارم مرا بحاا اولم برگردان. هیچ چیز را با بهشت معاوضه نمی کنم. امام علیه السلام دست بر چشمم کشید مثل اول نابینا شدم. ادامه دارد...
ام ایمن از زنان بسیار بلند مرتبه و عالیقدر صدر اسلام است که همواره در خدمت خاندان نبوت بود، پس از آنکه فاطمه از دنیا رفت ام ایمن آنچنان ناراحت بود که دیگر نمی توانست در مدینه بماند بنابراین عازم مکه شد، در راه در بیابان جحفه، تشنگی بر او غلبه کرد و آبی نیز به همراه نداشت و تشنگی او آنچنان شدید گردید که به حد خطر مرگ رسید. در این لحظه متوجه خدا گردید و با چشمانی اشکبار عرض کرد: یا رب اتعطشنی و انا خادمه بنت نبیک: پروردگار من! آیا مرا تشنه می گذاری با اینکه من کنیز دختر پیامبرت فاطمه هستم. پس از دعا، دلوی از آسمان پر از آب بهشت بر او نازل شد، از آن آب آشامید و تا هفت سال دیگر تشنه و گرسنه نشد. ادامه دارد...
حضرت زهرا سلام الله علیها در فراز دیگری از کلام گهربار خویش می فرماید خداوند متعال اطاعت از ما اهل بیت علیه السلام را برای ایجاد نظم در میان ملت‌ها و امامت ما را برای ایمنی از تفرقه و تشتت در جامعه قرارداد. منصب امامت همانند نبوت با گزینش و نصب خداوند متعال و با راهنمائی و اعلام رسول خدا و یا از طریق امامی که با نصر رسول خدا صلی الله علیه و آله منسوب به امامت گردیده است. معین می شود. بنابراین تعیین امام به دستور خداوند متعال و توسط پیامبر و یا جانشین مشخص شده اش به مردم اعلام و معرفی می‌گردد؛ چه اینکه مردم توانائی تشخیص و انتخاب امام دارای شرایط ویژه امامت و رهبر جهانی را ندارند؛ زیرا انفاس قدسی انسان های والا تبار که به مقام خطیر امامت برگزیده می شوند و دارای شرایط ویژه امامت می باشند فقط از سوی خداوند قابل شناسایی و درک است. ادامه دارد...
به همین جهت از روزی که رسول خدا صلی الله علیه وآله مأموریت یافت تا جانشین خود را معین کند و تداوم بخش وظیفه رسالت باشد، و در فرصتهای مناسب به معرفی جانشینان دوازده گانه خود که برگزیده الهی بودند پرداخته و بر امامت امیرمؤمنان علی علیه السلام تا امامت حضرت مهدی عجل الله به طور مکرر و به صورت تصریحی و تلویحی تأکید نمود. خواجه نصرالدین طوسی نظریه پرداز بزرگ جهان تشیع در موضوعات کلامی و... در این زمینه می نویسد: وجود امام لطف بر امت است، پس لازم است که خداوند از باب لطف، امام را بر امت نصب و معین نماید، تا غرض حاصل شود. آری با وجود امام مردم به اطاعت نزدیک و از معصیت دور می شوند و اگر امام نباشد فتنه و فساد برمی خیزد و در صورت نصب امام از سوی خداوند، سعادت دین و دنیای انسانها تأمین خواهد شد و این هدف متعالی خداوند است. ادامه دارد...
💎 روزی جمعی از اصحاب و یاران امام صادق علیه السلام به هشام بن حکم که تازه جوانی بود رو کرده فرمود: ای هشام، گفت: لبیک ای زاده رسول خدا، فرمـد: آیا گزارش نمی دهی که با عمرو بن عبید یکی از علمای بزرگ اهل سنت چگونه مناظره نمودی؟ عرض کرد: جلالت شما مرا می گیرد و شرم می دارم و زبانم نزد شما بکار نمی افتد! امام علیه السلام فرمود: چون به شما امری نمودم بجای آورید. هشام گفت: وضع عمرو بن عبید و خبر مجلس مسجد بصره او بمن رسید. بر من گران آمد، پس بسویش رفته و روز جمعه ای وارد بصره شده و به مسجد آنجا در آمدم جماعت بسیاری را دیدم که حلقه زده و عمرو بن عبید در میان آنان بود، جامه پشیمنه سیاهی به کمر بسته و عبائی بدوش انداخته و مردم از او سؤال می کردند، از مردم راه خواستم، بمن راه دادند تا در آخر مردم بزانو نشستم، آنگاه گفتم: ادامه دارد...
💎 ای مرد دانشمند! من مردی غریبم اجازه دارم مسئله‌ای بپرسم؟ گفت: بپرس؛ گفتم: شما چشم دارید، گفت: پسرجانم این چه سوالی است، چیزی را که میبینی چگونه از آن می پرسی؟! گفتم: سوال من همین طور است. گفت: بپرس پسر جانم اگرچه پرسش‌های احمقانه است. گفتم شما جواب هم آن را بفرمایید گفت: بپرس. گفتم: شما چشم دارید؟ گفت: آری؛ با آن چه کار می‌کنید؟ با آن رنگ ها و اشخاص را می‌بینم. بینی دارید؟ آری؛ با آن چه می کنید؟ می‌بویم.. دهان دارید؟ آری؛ با آنچه می کنید؟ مزه را می چشم؛ گوش دارید؟ آری؛ با آن چه می‌کنید؟ با آن صدا را می‌شنوم؛ شما دل دارید؟ آری،با آن چه می کنید؟ با آن هر چه بر اعضاء و حواسم در آید تشخیص می‌دهم. گفتم مگر با وجود این اعضا از دل بی نیازی نیست؟ گفت: نه؛ گفتم چگونه با آنکه اعضا صحیح و سالم باشد دیگر چه حاجت به دل داری؟ گفت: پسر جانم هر گاه اعضای بدن در چیزی که ببوید یا ببیند یا بچشد یا بشنود تردید کند، آن را به دل ارجاع دهد تا تردیدش برود و یقین حاصل کند، من گفتم: پس خدا دل را برای رفع تردید اعضا گذاشته است؟ گفت: آری؛ گفتم: دل لازم است وگرنه اعضا را یقینی نباشد. گفت: آری؛ گفتم: ای عمروبن عبید! خدای تبارک و تعالی که اعضایت را بدون امامی که صحیح را تشخیص دهد و تردید را متیقن کند ما وانگذاشته، چگونه این همه مخلوق را در سرگردانی و تردید و اختلاف واگذارد و برای ایشان امامی که در تردید و سرگردانی خود به او رجوع کنند قرار نداده؛ در صورتی که برای اعضای تو امامی قرار داده که حیرت و تردیدت را به او ارجاع دهی؟!!
💎 او ساکت شد و جوابی نداد، سپس متوجه من شده و گفت: آیاتو هشام بن حکمی؟ گفتم نه گفت از همنشین های او هستی؟ گفتم: نه گفت: اهل کجایی؟ گفتم اهل کوفه. گفت: پس تو همان هشام بن حکم هستی. سپس مرا در آغوش گرفته و به جای خود نشانید و خودش از آن جا برخاست و تا من آنجا بودم سخن نگفت. در اینجا حضرت صادق علیه السّلام خندید و فرمود: این را چه کسی به تو آموخت؟ عرض کردم: ای زاده رسول خدا بر زبانم جاری شد. حضرت فرمود: به خدا سوگند این مطالب در صحف ابراهیم و موسی مکتوب است. محمد بن ابی حذیفه پسر دایی معاویه بود ولی یکی از یاوران و طرفداران پایدار علی علیه السلام به شمار میرفت، معاویه به واسطه علاقه ای که او به علی علیه السلام داشت دستگیرش نموده مدتی او را به زندان انداخت یک روز با اطرافیان خود مشورت کرد که اگر صلاح می دانید این( نادان محمد بن ابی حذیفه) را از زندان خارج کنیم به سوی خود راهنمایی اش کرده امر نماییم علی علیه السلام را سب کند و در ضمن از گرفتاری زندان راحت گردد. همه موافقت کردند. دستور داد او را از زندان بیاورند وقتی حاضر شد معاویه گفت: محمد! هنوز وقت آن نرسیده که دست از محبت و پشتیبانی علی برداری و از این گمراهی برگردی؟ ادامه دارد...
💎 نمیدانی که عثمان کشته شد، عایشه و طلحه و زبیر به خونخواهی او قیام کردند. چون علی پنهانی مردم را به ریختن خود عثمان وادار کرده بود. ما انتقام خون او را می‌خواهیم بگیریم، محمد بن ابی حذیفه پاسخ داد: معاویه تو می دانی من از همه خویشان تو به تو نزدیکترم و بهتر از همه به حال تو آشنایی دارم معاویه جواب داد: بله همین‌طور است؛ محمد گفت: با این خصوصیات سوگند به خدا کشنده عثمان را جز تو نمی دانم زیرا هنگامی که عثمان تو و امثال تو افراد ستمگر را به حکومت منصوب کرد، مهاجر و انصار پیوسته پیشنهاد می‌کردند که شماها را از حکومت عزل نمایند و ریشه ظلم را بر اندازد او هم از برکنار کردن شما امتناع می ورزید از این رو آنچه به او رسید به واسطه کردار تو و امثال تو بود. و او نیز از کسانی بودند که مردم را بر کشتن عثمان تحریص می‌نمودند. معاویه! خدا را گواه می‌گیرم از هنگامی که در جاهلیت و اسلام تو را میشناسم هیچ گونه تغییری نکرده ای و از اسلام و فضائل اخلاقی آن کمترین بهره‌ای نبرده‌ای و ذره ای نیز از کردار ناپسندت کاسته نشده است، دلیل گفتارم همین است که مرا به واسطه حب و دوستی علی علیه السلام سرزنش می کنی با این که سپاهیان و هواداران امیرالمومنین علیه السلام همه از مردمان شب زنده دار و پیوسته روز گیر همه از مهاجرین و انصار اند، اما اطرافیان تو را مردمانی منافق و دورو تشکیل داده‌اند آزادشدگانی که از ترس، اسلام آوردند و بندگانی که از قید بردگی رهایی یافتند. ادامه دارد...
💎 آنها را تو در دینشان فریب دادی، گوهر ایمانشان را گرفتی، ایشان نیز دنیای تو را پسندیده از آن راه تو را فریب دادند. آنچه انجام داده ای خودت خوب می دانی و آنها هم آنچه کرده اند خبر دارند! سوگند به خدا که برای همیشه علی علیه السلام را به خاطر رضای خدا و پیامبرش دوست می دارم و تو را به خاطر خدا و پیامبرش دشمن، و تا جان در بدن دارم در این عقیده استوار و ثابت خواهم ماند. معاویه که از شدت خشم و غضب به خود می پیچید دستور داد او را به زندان برگردانند، و آنقدر در زندان نگاخ داشتند تا از دنیا رفت. حضرت زهرا سلام الله علیها در ادامه سخن شریفش می فرماید: خدای بزرگ جهاد را مایه عزت اسلام و صبر و پایداری در برابر مشکلات را وسیله نیل به اجر الهی قرار داده است. ادامه دارد...
💎 اما بعد جهاد دری است از درهای بهشت که خدا به روی گزیده دوستان خود گشوده است و جامعه تقوی است که بر تن آنان پوشیده است. زره استوار الهی است که آسیب نبیند و سپر محکم اوست که تیر در آن نشیند هرکه جهاد را واگذارد و ناخوشایند داند خدا جامه خواری بر تن پوشاند و فوج بنا بر سرش کشاند و در زبونی و فرومایگی بماند. دل او در پرده‌های راهی نهان و حق از روی گردان. به خواری محکوم و از عدالت محروم خواهد شد. یکی از مسلمانان رسول خدا صلی الله علیه و آله به نام انس بن نضر در جنگ بدر حاضر نبود بعداً که آگاه شد خیلی ناراحت گردید که چرا نبوده و در آن جنگ شرکت نکرده است با خود و احد و پیمان بست که اگر جنگ دیگری رخ داد حتماً شرکت کند و تا سرحد شهادت جانبازی نماید تا اینکه جنگ پیشامدها به عهد خود وفا کرده در آن جنگ شرکت نمود و هنگامی که گروهی فرار کردند همچنان ایستادگی کرد و جنگید تا به شهادت رسید آن‌گاه در ارزش کار این شخص فداکار این آیه معروف نازل گردید: ادامه دارد...
💎 در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده‌اند بعضی پیمان خود را به آخر بردند و در راه او شربت شهادت نوشیدند و بعضی دیگر در انتظارند و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند به این ترتیب انس بن نضر مطابق این آیه به عنوان منتظران برای ادای پیمان از طرف خدا به شمار آمد. امام رضا علیه السلام فرمود: روزی امیرالمومنین علی علیه السلام برای مردم خطبه می خواند و آنها را به جهاد در راه خدا بر می انگیخت جوانی از میان مردم برخاست و گفت یا علی مرا از فضیلت جهاد کنندگان در راه خدا باخبر کن. پس علی علیه السلام در پاسخ فرمود: من و رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی که ایشان برناقه عضباءخود سوار بود در یک ردیف قرار داشتیم، در حالی که از غزوه ذات السلاسل باز می گشتیم. پس من از آن حضرت آنچه را که تو از من سوال کردی پرسیدم، پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم فرمود: هنگامی که رزمندگان در راه خدا اراده جنگ می‌کنند خدای دوری از آتش را برای ایشان مقرر می فرماید. و هنگامی که برای جهاد در راه خدا آماده می شوند خدای به وجود آنها به فرشتگان مباهات و افتخار می‌کند و زمانی که با خانواده خود وداع می‌کنند دیوارها و خانه ها برایشان می گرید و در این حال از گناهان خود بیرون می آیند، به مانند ماری که از پوست خود بیرون می شود و خدای بر هر یک از این مردان مجاهد ۴۰ هزار فرشته می گمارد تا او را از روبرو و پشت سر و سمت راست و سمت چپ حفاظت و نگهداری کنند در این هنگام منادی فریاد می زند که: بهشت در سایه شمشیر هاست و فرود آمدن هر نیزه و ضربت شمشیر بر پیکر شهید آسانتر به دلنشین تر از نوشیدن آب سرد در است. ادامه دارد...
💎 استاد مطهری رحمت الله علیه در مورد فلسفه ذکر مصیبت می فرماید: البته من هیچ وقت اصرار ندارم که در هر سخنرانی لزوماً ذکر مصیبت کنم. اگر سخن رسید به جایی که ببینم ذکر مصیبت کردن به خودم تحمیل کردن است و باید از جایی به جای دیگر بروم، نمی‌گویم. ولی اکثر، خصوصاً در ایام مصیبت ولو به طور اشاره هم شده است ذکر مصیبت می کنم. جوانی از من پرسید که آیا این کار ضرورتی یا حسنی دارد یا نه؟ اگر بناست مکتب امام حسین علیه السلام احیا می‌شود آیا ذکر مصیبت امام حسین علیه السلام هم ضرورتی دارد؟ گفتم بله دستوری است که ائمه اطهار به ما داده‌اند و این دستور فلسفه ای دارد و آن اینکه هر مکتبی اگر چاشنی از عاطفه نداشته باشد و صرفاً مکتب و فلسفه و فکر باشد، آنقدر ها در روحها نفوذ ندارد و شانس بقا ندارد، ولی اگر یک مکتب چاشنی از عاطفه داشته باشد، این عاطفه به آن حرارت می دهد. معنا و فلسفه یک مکتب،آن مکتب را روشن می‌کند، به آن مکتب منطق می‌دهد، آن مکتب را منطقی می کند. بدون شک مکتب امام حسین علیه السلام منطق و فلسفه دارد، درس است و باید آموخت اما اگر ما دائماً این مطلب را صرفاً به صورت یک مکتب فکری بازگو کنیم حرارت و جوشش گرفته می شود و اساساً کهنه می گردد این بسیار نظر بزرگ و عمیق آنها بوده است، یک دور اندیشی فوق العاده عجیب و معصومانه ای بوده است که گفته‌اند برای همیشه این چاشنی را از دست ندهید چاشنی عاطفه ذکر مصیبت حسین بن علی علیه السلام یا امیرالمومنین علیه السلام یا امام حسین علیه السلام یا ائمه دیگر و یا حضرت زهرا سلام الله علیها این چاشنی عاطفه را ما حفظ و نگهداری کنیم. ادامه دارد...