eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10.2هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
19.9هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
❣❤️❣❤️❣❤️❣ ❤️ ❣❤️❣❤️❣❤️❣ چند دقیقه ای راه بیشتر به حرم نمانده که یک لحظه لبت راگاز میگیری و می ایستی.مضطرب نگاهت میکنم... _ چی شد؟؟؟ _ هیچی خوبم. یکم بدنم دردگرفت... _ مطمئنی خوبی؟...میخوای برگردیم هتل؟ _ نه خانوم! امروز قراره حاجت بگیریما! لبخند میزنم اماته دلم هنوز میلرزد... نرسیده به حرم از یک مغازه ابمیوه فروشی یک لیوان بزرگ آب پرتغال طبیعی میگیری بادونی وباخوشحالی کنارم می آیـے _ بیا بخور ببین اگر دوست داشتی یکی دیگه بخرم.اخه بعضی اب میوه ها تلخ میشه... به دو نی اشاره میکنم _ ولی فکر کنم کلن هدفت این بوده که تو یه لیوان بخوریما... میخندی و ارخجالت نگاهت راازمن میدزدی.تاحرم دست دردستت و درآرامش مطلق بودم.زیارت تنها باتو حال و هوایی دیگرداشت.تانزدیک اذان مغرب درحیاط نشسته ایم و فقط به گنبد نگاه میکنیم.ازوقتی که رسیدیم مدام نفس میزنی و درد میکشی.امامن تمام تلاشم را میکنم تاحواست را پی چیز دیگر جمع کنم.نگاهت میکنم و سرم راروی شانه ات میگذارم این اولین باراست که این حرکت را میکنم.صدای نفس نفس را حالا بوضوح میشنوم. دیگر تاب ندارم ،دستت را میگیرم _ میخوای برگردیم؟ _ نه من حاجتمو میخوام _ خب بخدا اقا میده ....توالان باید بیشتر استراحت کنی.. مثل بچه ها بغض و سرت را کج میکنی _ نه یا حاجت یاهیچی... خدایا چقدر! ازوقتی هم من فهمیده ام شکننده تر شده... همان لحظه اقایی با فرم نظامی ازمقابلمان رد میشود و درست در چند قدمی ما سمت چپمان مینشیند... نگاه پراز دردت را به مرد میدوزی و آه میکشی مرد می ایستدو برای نماز اقامه میبندد. توهم دستت رادر جیب شلوارت فرو میبری و تسبیح تربتت را بیرون می آوری.سرت را چندباری به چپ و راست تکان میدهی و زمزمه میکنی: _ هوای این روزای من هوای سنگره... یه حسی روحمو تا زینبیه میبره تاکی باید بشینمو خدا خدا کنم.... به عکس صورت شهیدامون نگا کنم.. . . باز لرزش شانه هایت و صدای بلند هق هقت...انقدر که نفسهایت به شماره می افتد و من نگران دستت رافشار میدهم.. ❣❤️❣❤️❣❤️❣ . نویسنده این متن👆🏻: 👉🏻 ❣❤️❣❤️❣❤️❣ بامــــاهمـــراه باشــید🌹