نگاهم که به صورتش افتاد
مثل همیشه خنده مهمان لبانش بود.
چشمانش باز بود
انگار او هم دلش برای من تنگ شده بود ...
و میخواست
برای آخرین بار، یک دل سیر نگاهم کند.
نمی توانستم دل بکنم
دستم را روی قلبش گذاشتم
نگاهم به نگاهش گره خورد و جانم به جانش ...
قرارهای دو نفرمان از جلوی چشمانم گذر می کرد. روضه های دو نفره را به یاد آوردم
دوستت دارم هارا مرور کردم
و یک لحظه فهمیدم، همه لحظاتم تویی ...
یادت هست
گفتم تو شهید شوی
من دلم برایت تنگ میشود
و تو بحث را عوض کردی ...؟!
یادت هست گفتم بدون تو نمیتوانم، نفس بکشم ؟
یادت هست قدم زدن های گلزار شهدای مان را ؟
یادت هست آخرین دیدار
مدام میگفتی مواظب خودت باش ...
بدون تو چگونه میشود مواظب خود بود؟
مهدی مرا هم ببر.
همه فکر ها را در گوشه ذهنم پنهان کردم و آهسته زیر لب خواندم:
ای پاره پاره تن به خدا میسپارمت ...💔
نام شهید: مهدی علی دوست
تاریخ تولد: 1365.5.25
محل شهادت: حلب سوریه، منطقه شقیده، عملیات محرم
تاریخ شهادت: 1394.7.25
مزار: گلزار شهدای علی بن جعفر(ع) قم
🍃🕊 ...
#شهیدمهدیعلیدوست
#کتاب_پرواز_با_پاراگلایدر
بعد از شهادتش برگه ای به ما دادند
و گفتند این برگه در هنگام شهادت در جیب مهدی پیدا شده
و ما وظیفه داریم آن را تحویل خانواده اش بدهیم
درونم آشوبی به پا شده بود
که مهدی چه یادداشتی را در جیبش نگه میداشته است؟!
از طرفی مشتاق بودم
که یادداشت روی برگه را بخوانم
و از طرفی ابهامی برایم وجود داشت
که شاید یادداشت شخصی بوده و رضایت ندارد کسی آن نوشته را بخواند.
بالاخره دلم را یک دل کردم و گفتم
شاید وصیتی کرده است
یا نوشته مهمی باشد که باید خوانده شود.
لای تنها یادداشتی که از جیب مهدی هنگام شهادت پیدا شده بود را اهسته باز کردم ...
نوشته بود:
مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا
از مومنان مردانی هستند، که به انچه با خدا بر آن پیمان بستند، صادقانه وفا کردند، برخی از آنان پیمانشان را به انجام رساندند و به شرف شهادت نائل شدند.
و برخی از آنان شهادت را انتظار میبرند و هیچ تغییر و تبدیلی در پیمانشان نداده اند ... :))'🍃
(سوره احزاب آیه ۲۳)
#شهیدمهدیعلیدوست
#کتاب_پرواز_با_پاراگلایدر