#لالهاي_از_ملكوت
#شيخ_جعفر_مجتهدي
💠 *«برطرف شدن مشکلات به رضایت والدین»*
◻️ آقای سید صادق شمسالدینی نقل کرده است:
🔹 «یک روز که خدمت آقای مجتهدی بودم به ایشان عرض کردم: یکی از دوستانم که مرد بسیار خوب و باتقوایی است، دائماً در زندگی خود مشکل پیدا میکند و کارهایش گره میخورد و هر چه به ذوات مقدس اهل بیت علیهمالسلام متوسل میشود، نتیجهای نمیگیرد!»
🍃 آقای مجتهدی بعد از چند دقیقه فرمود:
🔹«آقا سیدصادق، پدر دوست شما که هم اکنون در قید حیات نیست، از او رضایت ندارد و این مشکلاتی که در زندگی دوست شماست از نارضایتی پدرش سرچشمه میگیرد.»
◻️ آقای شمسالدینی گفت:
🔹 «همانجا با خود نیت کردم که به نیابت پدر دوستم، عمل خیری انجام دهم. هنوز چند لحظه از انعقاد این نیت درونی نگذشته بود که آقای مجتهدی فرمود:
«دیدم پدر دوستتان لبخندی زد و از پسرش راضی شد و بعد از آن، مشکلات دوستم یکی پس از دیگری برطرف شد و زندگی او سامان یافت.»
📚 لالهای از ملکوت، ص۲۰۵
📚 «برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
🌐 موسسه علمیه السلطان علیبنموسیالرضا علیهالسلام در فضای مجازی:
سایت
| بله | ایتا
❇️ لحظه به لحظه در انتظار فرج
☑️ مرحوم آقا ابوالفضل قهوه چی پیرمرد متقی و با صفا و اهل توسل بود و از جمله کسانی به شمار میرفت که علاقه و ارادت شدیدی به آقای مجتهدی داشت و آقا هم به خاطر پاکدلی و سادگیش شدیداً به او محبت داشتند.
آقا ابوالفضل تعریف میکرد:
▫️ در ایام ماه مبارک رمضان که آقای مجتهدی در کوه خضر بیتوته کرده بودند، شبی بعد از افطار به خاطر دیدنشان راهی کوه شدم.
هنگامی که به ایشان رسیدم، دیدم بیرون از محوطه ی اتاقی که در کوه خضر است نشستهاند و مشغول نغمه سرایی و سیر و صفا و توسل به حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستند، من نیز که عاشق و شیفته ی حضرت بودم با دیدن آن حال عجیب و غریب و توسل ایشان به حضرت، منقلب شدم و بسیار گریستم در حالی که پیوسته حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشّریف) را صدا میکردم. در همین حال یک مرتبه آقای مجتهدی خطاب به من فرمودند:
🔸 آقا ابوالفضل بس است دیگر! آیا چشم حضرت بین داری؟!
▫️ و اشاره ای به سوی ماه کرده و فرمودند:
🔸 اگر چشمش را داری ببین!!
▫️ آن شب قرص ماه کامل بود هنگامی که به آن نظر کردم؛ جمال دلربای حضرت مهدی (روحی فداه) را با یک حالت نیم خیز مثل کسی که میخواهد برخیزد زیارت کردم، در حالی که با یک دست ذوالفقار! و با دست دیگر غلاف آن را گرفته و کمی آن را از غلاف بیرون کشیده بودند.
سپس آقای مجتهدی فرمودند:
🔸 ببین آقا ابوالفضل، خود حضرت هم لحظه به لحظه در انتظار ظهورند و تا امر فرج اصلاح نگردد، ایشان هم لحظه ای آرامش ندارند.
▫️ به محض اینکه آن صحنه را مشاهده کردم طاقت نیاوردم و بیهوش روی زمین افتادم.
⬅️ لاله ای از ملکوت، جلد اول، صفحه ۳۶۱,
🏷 #امام_زمان_عجّل_الله_فرجه
#ظهور #شیخ_جعفر_مجتهدی (ره)