هدایت شده از منتظران ظهور
#حقوق_حیوانات
💢آیا #سگ_نگه میدارید؟
تقریبا در #یک_دهه_اخیر یکی از مواردی که بیشتر از قبل قابل رویت است، نگهداری از #سگ و #گربه در خانه و حتی همراهی آنها با انسانها در سطح جامعه می باشد.
لابه لای این ماجرا یکی از حرفهایی که #زیاد شنیده میشود، احترام به حقوق حیوانات است.
اما براستی در #سبک_زندگی انسانِ مدرن حقوق حیوانات رعایت میشود؟
حقوق هر موجودی براساس #ذات و #طبیعت خود او باید در نظر گرفته شود.
اینکه ما حیوانی را از دل طبیعت خارج کنیم و در #آپارتمانهای ۷۰ یا ۶۰ متری زندانی کنیم و مدعی باشیم همه امکانات را برای او فراهم کرده ایم آیا تامین حقوق حیوانات است یا ارضای علاقه ی خودمان؟
آیا ذات #سگ این نیست که در طبعیت #آزاد باشد؟
حالا بیایید فکر کنید مثلا اگر برخلاف ذاتِ انسان #سگها بیایند و بگویند ما علاقه داریم از نوزاد انسانها در طبیعت مراقبت کنیم و #یک_نوزاد را برای نگهداری به جنگل یا کوه ببرند و در حد توان خود بیشترین خدمات را به او بدهند، آیا نوزاد برای این کار ساخته شده است؟ حتی اگر سگها بهترین خدمات را به او بدهند.
برخی از رفتارهای ما انسانها قابل درک نیست، اینکه در #اینستاگرام میبینیم #سگ و #گربه را در خانه به حمام میبرند یا واکسن میزنند، لباس دخترانه یا پسرانه به آنها میپوشانند....
این رفتارها بنام انسان، برای سلب حقوق حیوانات بزرگترین ظلم در حق موجوداتی است که ذاتشان حمام رفتن لباس دخترانه پوشیدن یا... نیست.
انسان امروزی برای ارضای علاقه خود این حیوانات را #اسیر کرده است.
🌺 امام خامنه ای:
💠 نوروز یعنی روزی که شما با عمل خودتان، با حادثهای که اتفاق می افتد، آن را #نو می کنید.
روز بیستودوم بهمن که ملت ایران، #حادثهای_عظیمی را به کمک خدا تحقق بخشید، روز نویی (نوروز) است.
آن روزی که #امام امت، قاطعاً به دهانِ مستکبرِ قلدرِ #گردنکلفت دنیا - یعنی آمریکا - #مشت کوبید، آن روز، روز نو و راه نویی (نوروز) بود؛ حادثهی نویی بود که اتفاق می افتاد و افتاد.
ما باید #نوروز را، نو روز کنیم.
نوروز به حسب #طبیعت، نوروز است؛ جنبهی #انسانی قضیه هم به دست ماست که آن را نوروز کنیم.
۱۳۶۹/۱/۱
❤️قسمت هشتاد و شش❤️
.
ایوب که مرخص شد، برایم #هدیه خریده بود.
وقتی به حالت عادی برگشته بود، فهمیده بود که قبل از رفتنش چقدر توی کوچه داد و بیداد راه انداخته بود.
لبخند زد و گفت "برایت تجربه شد. حواست باشد بعد از من خل نشوی و دوباره زن یکی مثل من بشوی. امثال من فقط دردسر هستیم. هیچ چیزی از ما به تو نمی رسد، نه پولی داریم، نه خانه ای، هیچی...."
کمی فکر کرد و خندید:😉
"من می گویم زن یک حاجی بازاری پولدار شو."
خیره شدم توی چشم هایش که داشت از اشک پر می شد.
شوخی تلخی کرده بود.
هیچ کس را نمی توانستم به اندازه ی ایوب دوست داشته باشم.
فکرش را هم نمی کردم از این مرد جدا شوم.
با اخم گفتم: "برای چی این حرف ها را میزنی؟"
خندید:
"خب چون روز های آخرم هست شهلا، بیمه نامه ام توی کمد است. چند بار جایش را نشانت دادم
دم دست بگذارش، لازمت می شود بعد من..."
+ بس کن دیگر ایوب
_ بعد از من مخارجتان سنگین است، کمک حالت می شود.
+ تو الان هجده سال است داری به من قول میدهی امروز میروم، فردا میروم، قبول کن دیگر ایوب، "تو نمی روی"
نتوانستم جلوی خنده ام را بگیرم.
سرش را تکان داد.
"حالا تو هی به شوخی بگیر، ببین من کی بهت گفتم." 🌹
#ادامہ_دارد
.
❤️قسمت هشتاد و هفت❤️
.
عاشق #طبیعت بود و چون قبل ازدواجمان کوه نورد بود، جاهای بکر و دست نخورده ای را می شناخت.
توی راه #کلیسای_جلفا بودیم.
ایوب تپه ای را نشان کرد و ماشین را از سر بالایی تند آن بالا برد.
بالای تپه پر بود از گل های ریز رنگی.
ایوب گفت: "حالا که اول بهار است، باید اردیبهشت بیایید، بببنید اینجا چه بهشتی می شود."
در ماشین را باز کردیم که عکس بگیریم.
باد پیچید توی ماشین به زور پیاده شدیم و ژست گرفتیم.
ایوب دوربین را بین سنگ ها جا داد و دوید بینمان.
بالای تپه جان می داد برای چای دارچینی و سیب زمینی زغالی که ایوب استاد درست کردنشان بود.
ولی کم مانده بود باد ماشین را بلند کند. رفتیم سمت کلیسای جلفا
هرچه به مرز نزدیک تر می شدیم، تعداد سرباز های بالای برجک ها و کنار سیم خاردارها بیشتر می شد.
ایوب از توی آیینه بچه ها را نگاه کرد، کنار هم
روی صندلی عقب خوابشان برده بود.
گفت: "شهلا فکرش را بکن یک روز محمد حسین و محمد حسن هم #سرباز می شوند، میایند همچین جایی. بعد من و تو باید مدام به آن ها سر بزنیم و برایشان وسایل بیاوریم.
بچه ها را توی لباس خاکی تصور کردم. حواسم نبود چند لحظه است که ایوب ساکت شده، نگاهش کردم. اشک از گوشه ی چشمانش چکید پایین نگاهم کرد:
"نه شهلا...می دانم تمام این زحمت ها گردن خودت است...من آن وقت دیگر نیستم." 😔
#شهیدایوب_بلندی
رمان های عاشقانه مذهبی @
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
▫️بیانات مقام معظم رهبری:
«#مهریّه هر چه کمتر باشد، به طبیعت ازدواج نزدیکتر است، چون #طبیعت ازدواج معامله که نیست، خرید و فروش که نیست، اجاره دادن که نیست، زندگی دو انسان است. این ارتباطی به مسائل مالی ندارد.
ولی شارع مقدّس یک مهریّه ای را معین کرده که باید یک چیزی باشد. امّا نباید سنگین باشد. بایستی عادی باشد جوری باشد که همه بتوانند انجام دهند»
خطبهی عقد مورخهی ٧۴/۵/١٨
«زن توی خانه بیکار نیست. یک عدّهای خیال میکنند زن در خانه بیکار است. نخیر، زن توی خانه، بیشترین و سخت ترین و ظریفترین کارها را انجام میدهد»
خطبهی عقد مورخهی ۷۶/١٢/١٨