#مصائب_غسل_و_دفن
#مصائب_هجوم_به_بیت_ولایت
🩸سرخیِ چشمی که تا زمان دفن هم خوب نشد ...
در نقلی آمده است:
📋 ثُمَّ لَطَمَ عُمَر خَدَّها حَتّى احْمَرَّتْ عَينَها
▪️... سپس عمر با دستان نحسش چنان ضربهای به وجه مبارک صدیقه کبری سلاماللّهعلیها زد که چشمان مبارک آن حضرت سرخ شد.
📚عوالم العلوم ج۱۱ ص۳۷
🔖 و این «سرخی چشم» ادامه شد تا آن ساعتی که «اسماء» گوید:
🥀 در حال غسلدادن دیدم بیاختیار صدای گریه امیرالمؤمنین صلواتاللّهعلیه بلند شد. گفتم: حق دارید در گریه کردن در این مصیبت عظمی و بلیّه کبری! لیکن دیدم بیاختیار صدای مبارک به گریه بلند شد! سبب آن چه بود؟
🥀 مولا علی علیهالسلام فرمود: ای اسماء! در حال غسل دادن نظرم افتاد به صورت فاطمه سلاماللهعلیها ؛ دیدم که از ضربت آن بیدین کبود شده است و چشم مبارکشچون خون، سرخ شده است و بازوی مبارکش ورم کرده است چون یک دُملُج (دستبند)...
📚انوار الشهاده، ص۴۳۴
✍ حالی که داری،حال دوران پیمبر نیست
از تو چه پنهان حال ما هم از تو بهتر نیست
ای لیله القدری که عمرت لیله القدر است
انگار زنده ماندنت دیگر مقدر نیست
با دیدن تابوتِ خود، همسر که میخندد
یعنی دلش دیگر به ماندن پیش شوهر نیست
من که نود زخم از اُحُد دارم خبر دارم
که هیچ زخمی سخت تر از “زخم بستر” نیست
یک پلک تو از ضربه ی سیلی ورم کرده
اندازهی چشمان تو با هم برابر نیست
حوریه با برگ گلی مجروح میگردد
اصلا نیازی به غلاف و میخ، دیگر نیست
در را شکستند و به پهلوی تو کوبیدند
باور کنم اینها تقاص فتح خیبر نیست؟
اصلا چه بهتر فضه را آنجا صدا کردی
مسمار از سینه کشیدن کار حیدر نیست
یک گوشه زینب گریه یک گوشه حسین گریه
دریا حریف اشک این خواهر برادر نیست
سهم حسینت پیرُهن ، پس سهم زینب چه؟
در یادگاریهای تو یک تکه معجر نیست؟
#مصائب_هجوم_به_بیت_ولایت
🩸از هوش رفت و ... وقتیکه به هوش آمد، دید که دیگر مولا علی علیهالسلام را بردهاند ...
در نقلی آمده است:
📋 ضَرَبَها عُمَر بِغَمَدِ سَیفِهِ عَلَى كِتْفِهَا حَتَّى أُغْمِىَ عَلَيْهَا
▪️عمر با غلاف شمشیرش آنقدر بر کتف مبارک صدیقه کبری سلاماللّهعلیها ضربه زد، تا اینکه آن حضرت از هوش رفت.
📋 ثمَّ أَفَاقَتْ وَ رَأَتِ الدَّارَ خَالِيَةً مِنْ عَلِي علیهالسلام
▪️وقتی که به هوش آمد نگاهی به خانه انداخت و دید که دیگر امیرالمؤمنین علیهالسلام در خانه نیست.
📋 فسَألَتْ عَنهُ فَأجابَتْ فِضَّةُ مَعَ سَائرِ النّاسِ بِأنَّ القَومَ أخَذُوا اِبنَ عَمِّك وَ جَرُّوهُ اِلَى البَيعَة ....
▪️پس سوال نمود: مولایم علی علیهالسلام کجاست؟ فضّه و چند نفر دیگر که در آنجا بودند،گفتند:«پسر عمویت را کشانکشان برای بیعت بردند!»
📚مجمع النورين،مرندي، ج۱ ص۸۲ (نسخه خطی)
✍️ باورش سخت است یک زن را چهل نامرد، مرد
بر در خانه به جرم با علیبودن زدند
باورش سخت است اما عاشقان باور کنید
ناجوانمردانه زهرا را در آن بَرزن زدند
مرتضی میدید زهرا را به کوچه عدهای
با غلاف و تازیانه تا دَم مُردن زدند
برگ های صفحه تاریخ هم شرمندهاند
که در اینجا تازیانه بر تن یک زن زدند
باغ وحی از آتش نمرودیان آتش گرفت
باغبان میدید که آتش بر آن خرمن زدن
یاس باغ مصطفی تاب فشار در نداشت
بر تنش اما نشان با میخی از آهن زدند
فاطمه در پشت در امداد از فضه گرفت
وای من! بر پهلوی بانوی آبستن زدند
#مصائب_هجوم_به_بیت_ولایت
🩸با صورت و پیشانی مبارکش، نقش زمین شد ...
علامه شيخ يوسف بحراني مينويسد:
📋 لَطَمَها حَتّي خَرَّت لِوَجهِها و جَبِينِها …
▪️آنچنان عمر به صورت مبارک صدیقه کبری سلاماللّهعلیها سيلي زد، به طوري كه با صورت و پيشانی مبارکش به زمين خورد …
📚الحدائق الناضرة، ج۵ ص۱۸۰
✍ مادری خورد زمین و همه جا ریخت بهم
همهی زندگیِ شیر خدا ریخت بهم
داغی و تیزیِ مسمار اذیّت میکرد
تا که برخاست ز جا عرش خدا ریخت بهم
بشکند پای کسی که لگدش سنگین بود
تا که زد، سلسله ی آل عبا ریخت بهم
ثلث سادات میان در و دیوار افتاد
نسل سادات به یک ضربهی پا ریخت بهم
گُر گرفته بدنِ فاطمه، ای در بس کن
وسط شعله ببین زمزمه ها ریخت بهم
رویِ او ریخت بهم پهلویِ او ریخت بهم
دهنش غرقِ به خون گشت و صدا ریخت بهم
شدتِ ضربه چنان بود که سر خورد به در
رویِ آشفتهیِ اُمّ النُجَبا ریخت بهم
پشتِ در سینهیِ سنگین شده هم ارثی شد
گیسوانِ پسرش کرب و بلا ریخت بهم ...
#مصائب_هجوم_به_بیت_ولایت
#مصائب_غصب_فدک
🩸خلاصهٔ مصائب وارده بر صدیقه کبری سلاماللّهعلیها از لسان مبارک خود آن حضرت...
اصحاب سقیفه و پیروان آنها به اندازهای حضرت زهرا سلاماللهعلیها را اذیت و آزار دادند، که در خطبه فدکیهٔ، صدیقه کبری سلاماللّهعلیها به آنها فرمود:
📋 وَ نَصْبِرُ مِنْكُمْ عَلَى مِثْلِ حَزِّ الْمُدَى وَ وَخْزِ السِّنانِ فِي الْحَشا...
▪️در برابر آزارهایتان صبر میکنیم؛ مانند صبر کسی که با چاقوهای بزرگ و پهن پیکرش را بُرِش دهند و سر نیزه را در شکمش فرو برند!
📚الاحتجاج ج۱ ص۲۶۷
✍ آه از غصهای گلوگیر و، آه از یاس زخمی و پرپر
آه از بستری به خون گلگون، آه از حال و روز یک مادر
آه از بوی دود دلگیری، که در جایجای خانه پیچیده
میکند زنده صحنهای را که، فاطمه بین شعلهها دیده
آه از خانهای که هر دم از آن، نالهای سینهسوز میآید
آه از زخم سینهای که از آن، خون تازه هنوز میآید
آه از درد سینه و بازو، آه از زخم کاریه پهلو
ای خدا! من چگونه گویم از، جای دستی که مانده بر ابرو
آه از صورت کبودی که، روی زخم علی نمک میزد
تا که میدید، با خودش میگفت:«همسرم را عمر کتک میزد!»
آه… تنها علی و یک زهرا، آه… تنها امام و یک مأموم
آه… از لحظهای که در کوچه، رفت مظلومه در پیِ مظلوم
آه نفرین به یثربی که در آن، لِه شده دیگر احترام علی
بیسر و پا ترینشان حتی، روی گردانَد از سلام علی
آه از یگ نگاه پُر دردی، که دگر میل پَر کشیدن داشت
آه از التماس یک مردی، که کجا طاقت بریدن داشت؟!
آه از حال بچه هایی که، نیست اصلاً گمان و باورشان
که به هر صبح و شام و هر لحظه، آب میرفت جسم مادرشان
آه از روح و از روان حسن! آه از اشک بیامان حسن
آه از لُکنت زبان حسن، آه از مادر جوان حسن
آه از قلب مضطر زینب، غصه های برابر زینب
ای فلک! عاقبت بگو با من ،که چه میآوری سرِ زینب؟!