eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10.2هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
19.9هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 چون شب یکشنبه یا چهارشنبه برسد چون مردم خفته باشند وضو بسازد و دو رکعت نمازگذارد در رکعت اول یک بار سوره فاتحه و بیست نوبت آیه فوق ⇦لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ ⇦مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيز ⇦عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ ⇦عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ و در کعت دوم یک بار سوره حمد و بیست بار همین آیه را بخواند چون سلام داد بیست بار صلواتفرستد و بعد از آن سر به سجده نهد و بیست بار بگوید : یا رحیم فلان را مهربان من گردان چون این نماز گذارده باشد هر روز ڪہ شود آنڪس مهربان گردد ؟تا جاے ڪہ وصف نتوان ڪرد 📚تحفة الاسرار ص 87
💠 هر کس بین نماز عشا و خواب ۱۰۶۰ مرتبه بگوید 《یا غَنی》 صاحب ثروت خواهد شد تجربه شده است 📚 منتخب الختوم ۷۹
💠 برای بخت گشایی و ازدواج فوری دعاهای ذیل را انجام دهد : در قنوت نماز و یا در هنگام سجده آخر نماز ، دعای ذیل را بخواند : اللهم اغننی بحلالک عن حرامک و بطاعتک عن معصیتک همچنین برای گشایش بخت و ازدواج فوری ، دعای ذیل را یکصدوچهارده مرتبه در مسجد یا زیارتگاه بخواند، در گشایش بختش بسیار زیاد موثر است. ربِّ انّی لِما أنزلتَ الیّ مِن خیرٍ فقیرٌ 📚 بهجت الدعا
خدایا! اگر می دانستم با مرگ من یک دختر در دامان حجاب میرود، حاضر بودم هزاران‌ بار‌ بمیرم تـا هزاران دختر در دامانِ‌حجاب بروند شهید عبد الحسین برونسی
✅ نکاتی مهم پیرامون آتش بس در لبنان ۱. براساس اخباررسیده احتمال برقراری آتش بس درلبنان زیاد است؛ ۲. اصل برقراری آتش بس در این شرایط پیروزی بزرگ برای مردم لبنان و حزب الله و جبهه مقاومت است زیرا : اولا- هدف حزب الله، درهم ریختن محاسبات و معادلات دشمن صهیونی درتمرکز بر دشمن بر سرزمینهای اشغالی بوده است. در طول ۱۵ماه اخیر بخش زیادی از توان دشمن در شمال فلسطین اشغالی دربرابر حزب الله، هزینه و تضعیف شده است. بیش از صدهزار آواره و تعطیلی چند شهرک و خسارات زیاد به اقتصاد و مهمتر از همه درهم ریختن بازدارندگی دشمن و نیل او به اهداف شومش بوده است. دشمن صهیونیستی به هیچکدام از اهداف سه گانه خود یعنی نابودی حماس، آزادی اسرا،کوچ کامل اهل غزه، نرسیده است و اکنون مستاصل تر از همیشه است. ثانیا- علیرغم خسارات سنگین به حزب الله خصوصا شهادت سید مقاومت و دیگر رهبران و فرماندهان حزب الله، نه تنها اسراییل در هدف راهبردی خود که نابودی حزب است موفق نشده بلکه حزب الله امروز قوی تر و کوبنده تر ازقبل با ساختاری بازسازی شده موشک باران خود را ادامه داده و با برقراری موازنه درمعادله "حیفا- ضاحیه" و " تل اویو-بیروت" ، ناامنی رابه سراسر سرزمین های اشغالی کشانده است. ۳. اسراییل خبیث مجبور است به این آتش بس تن دهد، زیرا، دولت مجانین صهیونی و ارکان اصلی آن ، اصلا با این آتش بس موافق نیستند و زیرفشار دولت بایدن- که تلاش می کند در آخرین هفته های دولتش دستاوردی داشته باشد- مجبور به تن دادن به آتش بس شده است. ۴. برقراری آتش بس، تلاش دشمن در ایجاد و تشدید تفرقه در داخل لبنان را خنثی خواهد کرد. توضیح اینکه در لبنان گروه های مختلف سیاسی درحال افشاندن بذر اختلاف هستند؛ این آتش بس تبلیغات روانی پیاده نظام صهیونیستها در داخل لبنان را خنثی کرده و به وحدت بیشتر مردم کمک خواهد کرد. ۵. برخلاف لبنان، در داخل سرزمین های اشغالی،برقراری آتش بس به تشدید تفرقه و اختلاف می انجامد. لیبرمن وزیرجنگ سابق رژیم گفته است : " مصالحه با حزب‌الله، برابر با ۷ اکتبر در شمال اسرائیل است". ۶. عده ای از دوستان نگران قطع کمک حزب الله به غزه و تشدید حملات دشمن به مردم بی پناه فلسطین هستند در این باره گفتنی است : اولا- اسامه حمدان از رهبران حماس از این آتش بس استقبال کرده است که نشانه خوبی از وحدت میادین است، ثانیا- اضلاع دیگر جبهه مقاومت امکان تشدید حملات از جبهه های دیگر را دارند. وعده صادق ۳ یک قلم مهم و راهبردی آن است که در موعد مقرر و مناسب انجام خواهد شد. اضلاع دیگر در جای خود نیز، توان خود را در تضعیف دشمن به رخ خواهد کشید. ۷. آتش بس یک اقدام موقت بین دوطرف برای ترک موقت جنگ است. این توقف به دولت لبنان و حزب الله بیش ازهرچیز فرصت تقویت امداد به چندصدهزار آواره لبنانی را داده و کمک زیادی به ترمیم خطوط مواصلاتی و تجهیز بیشتر مقاومت خواهد کرد. ۸. از جمله پیامدهای آتش بس، انداختن توپ در زمین نتانیاهو است. دولت صهیون تحمل نمی کند! و مجددا جنگ شروع خواهد شد. اونوقت حزب الله برای جناح ۸مارس و مخالفان داخلی خود، برای ادامه نبرد حجت روشنی خواهد داشت. ✅ نکته مهم- در شرایط استیصال دشمن، روایت کننده روایت جعلی او نباشیم...
⊰━━━⊰ ≼ِ✺ ✺≽ ⊱━━━⊱ 🗓 ۷ آذر | قوس ۱۴۰۳ 🗓 ۲۵ جمادی الاول ۱۴۴۶ 🗓 27 نوامبر 2024 🌺 امروز متعلق است به: 🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام 🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام 🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام 🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام 📆 روزشمار: ▪️8 روز تا شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها (روایت 95روز) ▪️18 روز تا وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها ▪️25 روز تا ولادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ▪️34 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام ▪️35 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام ❇️ روز ۱۰۰ مرتبه: یا حَیُّ یا قَیّومُ ای زنده،‌ ای پاینده ❇️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین میگردد ❇️ روز به اسم موسی بن جعفر (ع) و علی بن موسی (ع) و محمد بن علی (ع) و علی بن محمد (ع) است. روایت شده در این روز این چهار امام خوانده شود. ذکر روز چهارشنبه می‌شود. ✅ برای و دادن روز مناسبی است. ✅ برای و روز مناسبی است. ⛔️ برای گرفتن روز مناسبی نیست. ✅ برای روز مناسبی است‌. ⛔️ برای و روز مناسبی نیست. ✅ برای و روز مناسبی است‌‌‌. ✅ امشب برای خوب است. ⛔️ برای رفتن روز مناسبی نیست. 🔰زمان : از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر. 🔸امروز روز مناسبی است. 🔸شروع کارها نیکو و پسندیده است. 🔸دید وبازدید با دوستان و خویشاوندان خوب است. 🔸کسی که در این روز بیمار شود زود بهبود یابد. 🔹کسی که امروز گم شود،پس از چند روز پیدا میشود. 🔹قرض دادن و قرض گرفتن خوب است. 🔹کشاورزی و باغبانی وآبیاری و خرید و فروش محصولات زراعی خوب است. 🔹در خرید و فروش و تجارت،انجام شود. 🔸میانجیگیری برای اصلاح ذات البین و رفع اختلافات دوستان و خویشاوندان خوب است. 🔸کسی که در این روز متولد شود،دانا و سعادتمند خواهدشد. اگر خدا بخواهد. 🔸رسیدگی به ایتام  ونیازمندان و بیچارگان خوب است. 🔸صدقه دادن خوب است. 🔹حجامت وفصد(فصد=رگ زنی)، در این روز باعث صفای خاطر میشود. 🔹امروز،سر تراشیدن، خوب است. 🔹رَک اَرقنوع یا به اصطلاح ماه ترکی، قوت روح، امروز در « پستان » است.👈🏻باید مراقب بود که امروز به آن آسیبی نرسد. 🔹مسیر رجال الغیب از میان غرب و جنوب میباشد.بهتر است هنگام حرکت به سمت محل کار یا در مکانی که حاجتی دارید رو به این سمت نهاده و از ایشان یاری بطلبید.چون کسی در نزد شروع در شغلی و سفری روی خود را به طرف ایشان کند و همت از ایشان طلبد، بدین نهج (صورت): بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحیم، اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا رِجالُ الغَیبِ. اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیَّتُهاَ الاَرواحُ المُقَدَّسَةِ. اَغیثُونی بِغَوثِهِ و اُنظُروُا اِلَیَّ بِنَظرَةٍ یا رُقَبا یا نُقَبا یا نُجَبا یا اَبدالَ یا اَوتادَ یا غَوث َیا قُطُب👈🏼و به هر زبانی که خواهد، مطلب خواهد و شروع در مدعا کند، البته به مقصود رسد. ❤️ برای  شدن ❤️ اگر خواهی کسی را دوست و مهربان گردانی چنانکه یک ساعت بی تو قرار و آرام نباشد بخوانید در روز  جمعه« یحبونهم کحب الله و الذین امنوا اشد حبا و بگوید بستم سر فلان با سر خویش» «الحمد الله رب العالمین بستم دل فلان را با دل خویش» «مالک یوم الدین بستم پای فلان را بر پای خویش » «اهدنا الصراط المستقیم بستم زبان فلان را بر زبان خویش» «صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم ولا الضالین» منابع : کونوز الاسرار ج 1 ص 321 ☜ صبح05:24 طلوع آفتاب06:52 ☜ ظهر11:52 اذان عصر14:33 ☜ آفتاب16:52 اذان مغرب17:12 ☜ عشاء18:01 نیمه‌شب شرعی23:08 🗓 مخصوص روز است‌‌. ⏰ ذات الکرسی ۱۰:۴۰ 🤲 خواندن در زمان میشود.
۔(27).mp3
9.48M
🌾قسمت [بیست و هشتم] 🍃🌸سخت نگیریم حاجیه خانم رستمی فر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻کلیپ روانشناسی 🔻( قسمت اول ) مهارت کلام در خانواده ✅ ✳️ ادامه دارد......⏳ دکتر سعید عزیزی 🎤
امام جماعت یکی از مساجد لندن تعریف میکرد به یکی از مساجد داخل شهر لندن منتقل شدم که کمی از محل زندگی ام دور بود.هر روز با اتوبوس از مسجدم به خانه برمی گشتم. هفته ای می شد که این مسیر را با اتوبوس طی می کردم که یک روز حادثه ی نه چندان مهمی برایم رخ داد… سوار اتوبوس شدم و پول کرایه را به راننده دادم و او هم بقیه اش را بهم پس داد. وقتی روی صندلی ام نشستم متوجه شدم راننده 20 پنی بیشتر بهم پس داد. با خودم گفتم باید این مبلغ را به راننده پس بدهم. اما از یک طرف این مقدار مبلغ را چندان مهم نمی دانستم و با خودم می گفتم این چندان مبلغی نیست که لازم باشد پسش بدهم! ⁉️ همین طور داشتم با خودم یکی به دو می کردم تا اینکه تصمیم گرفتم بقیه آن پول را پس بدهم چون بالاخره حق، حق است… هنگام پیاده شدن مبلغ اضافی را به راننده دادم و گفتم: ببخشید شما این 20 پنی را اشتباهی اضافی دادید. راننده تبسمی کرد و گفت: ببخشید شما همان امام جماعت جدیدی نیستید که تازه به این منطقه آمدید؟ من مدتی است که دارم درباره اسلام فکر می‌کنم.این مبلغ را هم عمدا به شما اضافی دادم تا ببینم رفتار یک مسلمان در چنین موقعیتی چگونه خواهد بود؟! آن امام جماعت مسجد می گوید: وقتی از اتوبوس پیاده شدم حس کردم پاهایم توانایی نگه داشتن من را ندارند. به نزدیکترین تیر چراغ آن خیابان تکیه دادم… اشکهایم بی اراده سرازیر بودند نگاهی به آسمان انداختم و گفتم: خدایا! نزدیک بود دینم را به 20 پنی بفروشم!!! چنان زندگی کن . کسانی که تو را میشناسند، اما خدا را نمیشناسند،به واسطه آشنایی با تو با خدا آشنا شوند
﷽...✨ ...🚫 درســـــت است ! چـــــشم براے دیدن است ... اما نہ هر کـــــس ؛ چشمان تو لایق دیدن بهترین چـــــهره هستند یعنے ❤️مــهدے فــاطمه نہ چهره رنگ شده افرادے کہ عقده دیده شدن دارند ... یڪ نفر با زبانش گدایـــــے میڪند ! یڪ نفر با دســـــتش ! و یڪ نفر با نـــــگاهش ! مراقب این یکے باش ! آن دو را با اسڪناسے میتوان رد ڪرد ! ولے این را نہ ! ڪسے کہ با چشمانش اندامت را گدایے میڪند
🖇 🌱 میگفت‌؛ وسطِ‌شهر‌یادِامام‌زمان‌بودن هنراست،وگرنه‌درجمکران‌ که‌همه‌به‌‌یادِش‌اند ..! { رفیق..!🙃 چندسالتہ؟!👀 همون‌تعدادصلوات📿 نذرڪن‌واسہ‌آقا }
🏝سلام بر بهترین طریق هدایت سلام بر ایستاده منتظَر سلام بر همیشه فریادرس در هر کجای دنیا...🏝 ⚘اللَّهُمَّ شَرِّفْ بُنْيَانَهُ، وَ عَظِّمْ بُرْهَانَهُ، وَ أَفْلِجْ حُجَّتَهُ بار خدايا بنيادش را شرف بخش، و برهانش را بزرگ گردان، و حجّت او را پيروز كن⚘
منظور از کد ۷۶۰۰: خلبان‌ها یه کدی دارن به نام ۷۶۰۰ مال وقتیه که دیگه نمیشه چیزی گفت. معنیش اینه که: برج مراقبت من نمیتونم حرف بزنم،ولی تو حواست بهم باشه،راهنماییم کن وقتی بغض داری و نمی‌تونی حرف بزنی،به خدا بگو: «خدایا، کد ۷۶۰۰» دیگه نمیدونم چی بگم ولی تو میدونی و میتونی..!
«گفتم: «محسن جان! دیر میای بچه‌ها نگرانتن». لبخندی زد و گفت: «هرچی من بیشتر کار کنم، نتانیاهو کمتر خواب راحت به چشمش میاد؛ پس اجازه بده بیشتر کار کنم».  معنای این حرفش را زمانی فهمیدم که شهید شد؛ وقتی که نتانیاهو توئیت زد و برای یهودی‌ها شنبه خوبی را آرزو کرد. از شنبه آرام در اسرائیل گفت؛ از شنبه بعد از محسن فخری‌زاده». ... (خاطرات همسر شهید) 🌹۷ آذر سالگرد شهادت دانشمند هسته ای شهید محسن فخری زاده
مدح و متن اهل بیت
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_سی🎬: ابلیسک به همراه جنودش وارد معبد بابل شد، چند جن را به خو
🎬: سمیرامیس هم وارد اتاق شد و روی کرسی طلایی رنگی که کنار تختخواب نمرود به چشم می خورد، نشست، او ساعتی قبل با اجنه ای که همیشه در خدمتش بودند ارتباط گرفته بود و حرفهایی شنیده بود و اینک در خواب هم همان حرفها به او القاء شده بود. جمعشان جمع بود که آزر لب به سخن گشود، ابتدا از ترتیب قرار گرفتن ستارگان در آسمان و پیامی که در پی داشتند گفت و سپس از رمز گشایی این ترتیب گفت و در آخر به نمرود هشدار داد که قرار است نطفه کودکی منعقد شود که حکومت بابل را در هم میشکند و بساط بت پرستی را بر میچیند. نمرود با حالتی افروخته رو به آزر گفت: راه حل چیست؟! آزر می خواست حرفی بزند که سمیرامیس گفت: نباید بگذاریم اصلا این نطفه منعقد شود. آزر سری تکان داد و گفت: بلی! تنها راهش همین است! از تولد این کودک جلوگیری کنیم. نمرود با ضربه ای ناگهانی پتو را به کناری پرتاب کرد، از جا بلند شد و همانطور که لباس ابریشمین و فاخرش را صاف می کرد، دستانش را پشت سرش حلقه کرد و شروع به قدم زدن نمود و بعد از یک دور که عرض اتاق بزرگ خواب را پیمود، جلوی پنجره مشرف به حیاط قصر ایستاد و با صدای بلند فریاد زد: حکم می کنیم از فردا تمام مردهای این شهر را از زنانشان جدا کنند، مردها در یک قسمت شهر و زنها در طرف دیگر شهر، هیچ مردی حق ورود به قسمت زن ها را نخواهد داشت، این وضعیت تا برطرف شدن خطر انعقاد نطفه آن کودک ویران گر ادامه خواهد داشت و سپس رو به آزر کرد و ادامه داد: و تو ای کاهن اعظم و منجم حاذق! مأموری که هر لحظه اوضاع آسمان و ستارگان را رصد کنی و هر وقت این خطر رفع شد یا احیانا نطفه ای منعقد شد به ما خبر دهی... آزر دست بر چشم نهاد و گفت: همان کنم که امر پادشاه بزرگ و قدرتمند بابل است و مطمئن باشید ما اجازه نخواهیم داد تا هیچ زنی در این شهر حتی بوی مردش را حس کند. سمیرامیس لبخندی زد و گفت: این بهترین کار است. آزر که حالا دستور را دریافت کرده بود اجازه مرخصی گرفت و از خوابگاه نمرود بیرون آمد. آزر روی حیاط قصر بود که صدای آشنایی از پشت سر شنید: سلام جناب آزر! آزر رویش را برگرداند و قامت دامادش تارخ را که یکی از نگهبانان قصر نمرود بود دید. آزر همیشه تارخ را دوست میداشت و او را برتر از تمام دامادهایش می دانست، چرا که تارخ اخلاقی بسیار نیکو داشت و انصاف و امانتداری تارخ زبانزد همه بود. آزر ایستاد و گفت: و سلام بر تو ای تارخ شجاع و جوانمرد! تارخ با تواضع قدمی پیش گذاشت و آرام گفت: چه شده که در این موقع شب به قصر آمدید؟! آیا اتفاقی افتاده؟! آزر که همچون چشمانش به تارخ اعتماد داشت سرش را به گوش تارخ نزدیک کرد و آهسته گفت: اتفاقی نیافتاده، اما گویا قرار است بیافتد، مردوک بزرگ و علائم ستارگان اسمان خبر از انعقاد نطفه طفلی را می دهد که گویا مقدر شده بنیان حکومت نمرود را برکند، قرار است از فردا تمام زنان این شهر را از همسرانشان جدا کنیم. تارخ نفسش را آرام بیرون داد و گفت: چه طفلی! و چه تصمیم خردمندانه ای... آزر سرش را تکان داد و گفت: این راز را به کسی بازگو نکن و الان هم برگرد سر پستت... تارخ سری تکان داد و گفت: خیالتان راحت به کسی نمی گویم، ممنون که مرا امین خود دانستید. آزر همانطور که از تارخ دور میشد زیر لب زمزمه کرد: باید از فردا سخت تلاش کنیم. تارخ همانطور که با قدم های شمرده به مکان نگهبانی اش بر می گشت، سرش را به آسمان بلند کرد و گفت: خدا را شکر، بالاخره کسی خواهد آمد تا بساط بت پرستی را براندازد و خداوند خوب می داند که چگونه پیامبرش را از مکر اینان حفظ کند. تارخ و همسرش بونا(نونا) هر دو یکتا پرست بودند، اما به خاطر حفظ جانشان تقیّه کرده بودند و در سرزمین بابل کسی نمی دانست که بونا دختر کاهن اعظم بابل و تارخ داماد او، به دین یکتا پرستی هستند. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
🎬: صبح زود بود، آزر از اجنه سوال کرد و مطمئن شد که هنوز نطفه ان کودک منعقد نشده است، پس کاهنان معبد بابل به همراه دسته ای از سربازان نمرود در کوچه پس کوچه های شهر راه افتادند و در هر خانه ای را می زدند و امر نمرود را اجرایی می کردند. مردها را از زن هایشان جدا می نمودند. همزمان تعدادی از جارچیان حکومت هم، در همه جا می گشتند و حکم نمرود را مبنی بر جدایی زن ها از همسرانشان اعلام می کردند. شهر در شوک بزرگی فرو رفته بود و همگان متعجب از این دستور ناگهانی پادشاه بودند، اما هیچ کس را جرأت مخالفت با امر پادشاه نبود. به دستور پادشاه خیمه گاهی بزرگ بیرون شهر بابل برپا شد و تمام مردان شهر را چون اسیران جنگی در این اردوگاه جای دادند، هیچ کس حق نداشت قدمی از اردوگاه بیرون نهد و به شهر نزدیک شود و هر کس تخطی می کرد، بدون تعارف و حکم قبلی درجا سر از تنش جدا می کردند. مردم که خوب از سنگدلی نمرود باخبر بودند، سعی می کردند خلاف دستور او عمل نکنند. حالا در شهر هیچ مردی وجود نداشت،فقط تعداد انگشت شماری از نگهبانان قصر که انها هم می بایست بیست و چهارساعته در قصر حضور داشته باشند و خروج آنها از قصر برابر بود با خیانتشان و آنها نیز اگر از قصر خارج می شدند، حکم مرگ خود را امضاء می نمودند. نزدیک یک نیم روز بود که مردان از زنانشان جدا شده بودند و در شهر جز کاهنان و پسر بچه های خردسال، مردی وجود نداشت. چون این دستور ناگهانی بود، خیلی از ملزومات اردوگاه فراهم نبود و حالا مردهای اسیر شده در خیمه گاه اذوقه، خصوصا نان می خواستند. پس می بایست آرد از جایی فراهم شود، موجودی آرد انبار قصر در حدی نبود که بتوان لشکر مردان گرسنه شهر بابل را سیر کند، پس باید فکری می کردند. به تدبیر مشاوران پادشاه تعدادی سرباز معتمد می بایست به در خانه ها بروند و از آردهای انبار شده در خانه ها برای مردان آنها می ستادند، اما نمرود به هیچ کس اعتماد نداشت و برای این امر با آزر بزرگ کاهنان معبد به شور نشست. آزر رأی نمرود را تایید کرد و‌گفت: در این زمانه خوف و خطر نمی شود به هیچ‌کس اعتماد کرد، چرا که ممکن است همان فرد منتخب، پدر آن کودک باشد، پس نظری داد که مورد قبول نمرود قرار گرفت و گفت: همه ما کاهنان به هم گره خورده ایم و در دین و آیین پرستش مردوک متحدیم پس بهتر است افرادی که داخل شهر به در خانه ها می روند همین کاهنان و نزدیکان آنان باشند. نمرود این نظر را قبول کرد و آزر به معبد آمد و به تمام کاهنان دستور داد که چند گروه شوند و هر گروهی به محله ای بروند و آرد مورد احتیاج را جمع آوری کنند. نمرود و اطرافیانش مکر کردند اما از آنجا که مکر خداوند بالاترین مکرهاست و اراده اش فوق اراده هاست و اگر بخواهد اتفاقی بیافتد حتما می افتد، یک نفر در جمع کاهنان بود که مامور به این امر شده بود اما کاهن نبود، او کسی جز تارخ داماد آزر که آزر به او همچون چشم خود اطمینان داشت، نبود. آزر و نمرود هیچ وقت به مخیله شان خطور نمی کرد که آن کودک از نسل تارخ باشد‌. پس تارخ هم به همراه کاهنان مامور جمع آوری آرد شد و اتفاقا محله زندگی خودش جز قسمتی بود که او می بایست مراجعه کند. تارخ به محله خود رفت و در فرصتی مناسب با همسرش بونا خلوت نمود و آنچه که نمرود و آزر از آن ترس داشتند به وقوع پیوست. آرد جمع آوری شد و به محل اردوگاه رسید، شب به نیمه رسیده بود و بوی نان تازه در اردوگاه پیچیده بود. آزر بعد از روزی پر از کار و مشغله به بالای برج بابل رفت و در اوضاع ستارگان دقیق شد، به ناگه یکّه ای خورد و با شتاب خود را به معبد و بت مردوک رساند. آن وقت شب کسی در معبد نبود، آزر از ابلیسکی که درون بت مردوک پنهان شده بود در رابطه با قرار گرفتن ترتیب عجیب ستارگان سوال کرد، ناگاه صدای خشمگین در سالن بزرگ معبد پیچید: ای مفلوکان ضعیف، نتوانستید کاری از پیش ببرید، چون نطفه ان طفل منعقد شد... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕
🎬: آزر با شنیدن این حرف، گویی آتش گرفته باشد، مدام و بی هدف عرض سالن بزرگ معبد را می پیمود و چیزهایی زیر لب زمزمه می کرد، او نمی دانست که این خبر را چگونه به نمرود بدهد. در همین حین تقه ای به درب نیمه باز معبد خورد و پشت سرش تارخ سرش را از بین درب داخل آورد و تا چشمش به آزر افتاد گفت: سلام جناب آزر، اینجا تشریف دارید؟! آزر با قدم های بلند به در نزدیک شد و گفت: اینجا چه می کنی تارخ؟! مگر نباید اینک در قصر باشی؟! تارخ روبه روی او ایستاد و گفت: پادشاه سراسیمه از خواب بیدار شد و کسی را به دنبالم فرستاد تا شما را پیدا کنم و به نزد ایشان ببرم. آزر آهی کشید و گفت: برویم، چاره ای ندارم باید در هرصورت این خبر وحشتناک را باید به پادشاه بدهم. تارخ همانطور که همقدم با آزر از پله های عریض و سنگی برج بابل پایین می آمد گفت: چه خبری است که اینقدر ترس از گفتنش دارید؟! آزر آهی کشید و گفت: آنهمه بگیر و ببند امروز و زحمتمان هدر رفت و آنچه که نمی بایست بشود، شد. تارخ با حالتی نگران گفت: چه شده؟! اگر امکان دارد برای من نیز بگویید، من به کسی نخواهم گفت... آزر دستانش را پشت سرش قفل کرد و گفت: به تو اطمینان دارم همانطور که مورد اعتماد تمام مردم شهر هستی، آن کودک که گفتم قرار است بیاید و کاخ نمرود و حکمرانی مردوک و سروری کاهنان را از بین ببرد و برای اینکه از انعقاد نطفه اش جلوگیری کنیم، زنان را از همسرانشان دور کردیم، گویا نطفه اش منعقد شده است. تارخ با لحنی آرام گفت: آه! پس این واقعه رخ داد! آزر سری به نشانه تایید تکان داد و اصلا متوجه نشد که لبخندی روی لبان تارخ نشست و همانطور که نگاه به آسمان می کرد بی آنکه بداند آن کودک، فرزند اوست زیر لب گفت: خدایا شکرت! آزر این بار پا به تالار بزرگ قصر سمیرامیس گذاشت، گویا نمرود امشب آنقدر خوشحال بوده که می خواسته در اینجا بیاساید و کل شهر بابل را زیر پایش ببیند و شراب بنوشد و جشن بگیرد اما نتیجه اش شده کابوسی هولناک... نمرود به محض ورود آزر، چون اسپند از جای جست و‌گفت: ای کاهن اعظم! چه خبر از ستارگان آسمان؟! امشب لحظه ای چشم بر هم نهادیم که دوباره همان خواب وحشتناک را دیدم. آزر همانطور که سرش را پایین انداخته بود و سنگ های مرمرین کف تالار خیره شده بود گفت: قربان! اینک از رصد ستارگان می آیم، متاسفانه خبر بدی برایتان دارم، گویا ...گویا نمرود با عصبانیت فریاد زد: گویا چه؟! بگو‌که جان از کالبد تنمان بیرون رفت‌... آزر آب دهانش را قورت داد و‌گفت: گویا نطفه آن کودک، منعقد شده و تلاش های ما بی فایده بوده است. نمرود با شنیدن این حرف فریادی بلند زد که در کل قصر پیچید و نگاهی به سمیرامیس که با چشمان شیطانی اش به نقطه ای نامعلوم خیره شد بود کرد و گفت: اینک چه کنیم؟! سمیرامیس بدون اینکه نگاه خیره اش را به آنها بدوزد گفت: باید به محض تولد، آن کودک را بکشیم. نمرود لختی ساکت شد و بعد رو به آزر گفت: فردا تمام قابله های شهر را خبر کنید، از فردا خانه به خانه می گردند و زنهای باردار را شناسایی می کنند، نباید هیچ زنی از قلم بیافتد، شاید در ماه های اول نتوانند درست تشخیص دهند اما کم کم علائم بارداری مشخص خواهد شد و قابله ها موظفند زنان باردار را زیر نظر بگیرند و هنگام تولد نوزاد، سربازی همراه قابله می کنیم، اگر نوزاد به دنیا آمده دختر بود که آن را به مادرش تحویل می دهید و اگر پسر بود آن را به معبد می آورید و در پای مردوک بزرگ قربانی می کنید. سمیرامیس نگاهی به نمرود کرد و سری تکان داد، چون این نقشه، دقیقا چیزی بود که در ذهن او می گذشت و به این ترتیب می توانست تعداد زیادی قربانی ناب برای مردوک ازبین کودکان پاک و معصوم بگیرد. آزر دست بر چشم نهاد و‌گفت: امر پادشاه انجام می شود، فردا تمام قابله های شهر را جمع خواهم کرد و اوامر شما را به انها ابلاغ می کنیم. ادامه دارد... 📝به قلم: ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
استاد راجی: مطالبه گری ،عدالت،مبارزه با فساد و مبارزه با رانت خواری باید به مردم ختم شود. وگرنه «هر کس که مردم را از آینده امید کند برای دشمن کار میکند! چه بداند،چه نداند.»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍پرودگارا همه ما را زندگی ما و عمر ما را ختم به خیر بفرما خدایا شهادت را به عنوان آخرین پله زندگی ما قرار بده...
چه چیزی این حرامیان را جسور کرده؟ رژیم خبیث صهیونیستی با پشتیبانی کامل دولت جنایت کار آمریکا و خیانت دولت ترکیه، هسته های خاموش داعش را تجهیز و امیدوار کردند و به این باور رساندند که با پشتیبانی آنها، زباله‌های نظام سلطه(داعش) می توانند بر سوریه بعد لبنان و عراق، مسلط شوند و نهایتاً ایران را نیز تصرف خواهند کرد و آنها، حاکم علی اطلاق منطقه خواهند شد. این جنگ نیابتی، در هر صورت هم ایجاد تنفس مصنوعی برای رژیم جعلی است و هم ضربه به جبهه مقاومت. غافل از آنکه جبهه مقاومت، سرشار از نیروهای زبده، شهادت طلب و آماده است که به زودی طومار آنها را جمع خواهد کرد و همه طرفداران خاموش رژيم جعلی هم باید در این آتش بسوزند. از سوی دیگر، زباله ی داعش آنچنان بدنام و منفور است که باعث جذب همه ی مردم منطقه به مقاومت خواهد شد.
🌱 تشرف یکی از شیعیان صالح اهل بیت (ع) ☑️ مردی صالح از شیعیان اهل بیت (ع) نقل ‌می‌کند: ▫️ سالی به قصد تشرف به حج بیت اللّه الحرام، براه افتادم. در آن سال، گرما بسیار شدید بود و بادهای سَموم(۱) خیلی ‌می‌وزید. به دلایلی از قافله عقب ماندم و راه را گم کردم، ازشدت تشنگی و عطش از پای درآمده و بر زمین افتادم و مشرف به مرگ شدم. ناگهان شیهه اسبی به گوشم رسید، وقتی چشم باز کردم، جوانی خوشرو و خوشبو دیدم که بر اسبی شهبا (خاکستری رنگ) سوار بود. آبی به من داد، آن را آشامیدم و دیدم از برف خنک تر و از عسل شیرین تر است. آن آب مرا از هلاکت نجات داد. گفتم: 🔹 مولای من، تو کیستی که این لطف را نسبت به من نمودی؟ ▫️فرمود: 🔸 منم حجت خدا بر بندگانش و بقیه اللّه (باقی مانده خیرات الهی) در زمین. منم آن کسی که زمین را از عدل و داد پر ‌می‌کند، همان طوری که از ظلم و ستم پر شده است. منم فرزند حسن بن علی ابن محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب (ع). ▫️ بعد فرمود: 🔸 چشمهایت را ببند. ▫️ چشمهایم را بستم. فرمود: 🔸 بگشا. ▫️ گشودم. ناگاه، خود را در پیش روی قافله دیدم و آن حضرت از نظرم غایب شدند. ⬅️ برکات حضرت ولی عصر(عليه السلام)، صفحه ۷۷ (۱) بادهاى سَموم‏: «باد سموم» یا «سام» بادی بسیار خشک، گرم و سوزنده‌، تند و مرگبار است که معمولاً با ماسه و گرد و غبار همراه است و به همین دلیل خفه کننده است. این باد قابلیت دید را در فاصله چندمتری کاهش می‌دهد و یا تقریباً از بین می‌برد. آن‌چنان داغ است که گویی از یک بخاری کاملاً داغ خارج می‌شود. این باد شن‌ها را جمع و به‌صورت موج و تپه روی هم انباشته می‌کند و شکل تپه‌های شنی را در امتداد مسیر تغییر می‌دهد. این باد گرمازدگی ایجاد می‌کند به طوری که حرارت بیشتری را به بدن انسان می‌رساند و شخص را مسموم می‌کند به طوری که هرگاه آب خنک یا یخ برای شخص باد سام زده در دسترس نباشد، وی را خفه می‌کند و می‌کُشد. در چنین موقعی است که شخص نفسش تنگ، چشم‌هایش قرمز و لب‌هایش خشک می‌شود و پا به فرار می‌گذارد. شترهای آن‌ها نیز گاهی فرار می‌کنند و گاهی روی زمین دراز می‌کشند و گردن‌های خود را روی ریگ‌ها می‌گذارند و پوزه خود را به زمین می‌نهند و اگر در چنین توفان خطرناکی کاروان بتواند خود را به پناه کوه یا سنگی برساند و در آنجا بماند تا توفان فرو نشیند، جان سالم به در خواهد برد، ولی اگر در میان بیابان بی‌سر و ته گم شود و دسترسی به پناهگاه پیدا نکند یا توفان شدید باشد، حالت بهت و دوران سر به او دست می‌دهد به طوری که نیروی فرار کردن هم از او گرفته می‌شود و کاروانیان در زیر تل‌های ریگ متحرک دفن می‌شوند. 🏷
شرح دعای عرفه جلسه 5.mp3
40.51M
🎙 📌 جلسه 5 اللهُمَّ اِنّی اَرْغَبُ اِلَیکَ وَ اَشْهَدُ بِالرُّبوبِیَّةِ…..شَیْئًا مَذکُورا ◀️ فرق رغبت با آرزو: آرزو، خواسته دلی و درونی است. رغبت، خواست درونی که منتهی می‌شود به حرکت بیرونی. رغبت شعوری است، آرزو گاهی شعاری است. رغبت زندگیمان به سمت خدا باشد. ◀️ ربوبیت عالم در دست خداست. ربّ، صفت تک تک موجودات و مخلوقات می‌تواند باشد. ◀️ مقرّ یعنی اقرار کننده همیشگی و تکرار شدنی. رمز حرکت ما در مسیر صحیح، توجه دائم به این دو نکته است که: اقرار داشته باشم اثر گذار عالم هستی خداست و بازگشت من فقط به سوی اوست. ◀️ دعای عرفه، دعای چشیدن دانسته ها است. علم آن چیزی است که می دانم، معرفت آن چیزی ست که می شوم. ◀️ رزّاق یعنی بسیار روزی‌رسان، به باورِ رزّاقیت خدا برسیم. ◀️ بدیع: یعنی نوآوری‌کننده. بدیء: یعنی آغاز کننده. خدا با نعمت ولایت ما را ابتداء می‌کند. اصل نعمت، ولایت است. نعمتهای دیگر فضل و سر ریز نعمت ولایت است. ◀️ ولایت اهل بیت چیزی جدا از ولایت خدا نیست. ✅شنیدن صوتها برای آقایان بلامانع می باشد.
کتاب اسرار آل محمد جلسه 2 تاریخچه کتاب.mp3
38.25M
🎙 📌 جلسه 2 📎 تاریخچه کتاب ◀️ مطالعه خط به خط کتاب اسرار آل محمد توسط امام زین العابدین، به این معناست که تمام این کتاب مورد تأیید است‌. ◀️ هدف امام محمد باقر از پرسیدن نام راویان احادیث: ١. شناساندن روایان معتبر به مردم ٢. تأکید و آموزش شناخت حدیث از چندین راوی موثق . ◀️ باب حِطه به چه معناست؟ حِطه درب کوچکی که قوم بنی‌اسرائیل برای عبور از آن باید خم می‌شدند، اما بدلیل غرور راضی به خم شدن نشدند، تعداد کمی عاقبت به خیر شده و عبور کردند. ◀️ مثَل پیامبر و اهل بیت مَثَل باب حِطه و کشتی نوح است، هرکس از این باب عبور کند یا بر کشتی سوار شود عاقبت به خیر می‌شود. ◀️ هر چیز در بهشت رزق بهشتیان می‌شود، در عالم دنیا، متشابه آن را دیده‌اند. ◀️ در مظلومیت امیرالمؤمنین همین بس، که شیعیان مولا ظرفیت پذیرش مقام ایشان را ندارند. ◀️ امر اهل بیت مشکل و پیچیده است و جز سه گروه به آن معرفت پیدا نمی‌کنند و بدان اقرار نمی‌کنند: ١.ملائک مقرب ٢. پیامبر مرسل ٣. بنده مؤمنی که خداوند قلب او را برای ایمان امتحان کرده باشد. ✅شنیدن صوتها برای آقایان بلامانع می باشد.