#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_دویست_چهل_سه🎬:
یوسف به سن بلوغ رسیده بود و زیباتر از همیشه می نمود، چهره اش همچون سیمای فرشتگان آسمان زیبا و جذاب و نورانی بود و زمانی که نورانیت ظاهر با معنویت و درخشندگی باطن در هم تنیده می شد، هیچ کس را یارای تحمل این عشق نبود.
زمانی که در سنین جوانی مجموعه ی علم و کمالات یوسف کامل شد، اشتیاق ها نسبت به یوسف هم شدت گرفت.
زلیخا نیز از این دایره خارج نبود و اشتیاق فراوانی به یوسف داشت. اما تفاوتی که زلیخا با دیگران زنان مشتاق به یوسف داشت آن بود که یوسف برده ی مستقیم زلیخا بود و زلیخا بیش از همه با یوسف تعامل و ارتباط داشت.
در تمام لحظات و کارها یوسف در کنار زلیخا بود.
هر عملی که از طرف یوسف انجام شود و برای زلیخا معنای ناز و کرشمه را داشته باشد باعث می شود که محبت و علاقه ی زلیخا به یوسف بیشتر شود. در طول این چند سالی که یوسف بزرگ شده و روز به روز بر جذابیت و کمالاتش افزوده شده، محبت زلیخا نیز نسبت به او بسیار زیاد شده است تا جایی که بذر اولیه ی محبت او نسبت به یوسف اینک تبدیل به درخت تنومندی شده است که به این راحتی از قلب زلیخا قابل قلع و ریشه کن شدن نبود.
زلیخا که سالها قد کشیدن یوسف را دیده بود، حالا عنان نفس از کف داده بود و می خواست به هر ترتیب که شده به او دست پیدا کند و عموما این دست یافتن با حس جنسی که در همه اعصار وجود داشت و اگر در مسیر درست هدایت نمیشد،تیری از جانب شیطان بود، نمود پیدا می کرد.
زلیخا چندین بار با عناوین مختلف، گاهی پوشیده و در لفافه و گاهی مستقیم و واضح به یوسف پیشنهاد شیطانی می داد، اما یوسف هر بار با ترفندی از دام زلیخا می گریخت و اجازه نمی داد که هوس شیطانی این زن، دامان او را آلوده کند و اصلا طوری برخورد می کرد که زلیخا به ندیمه هایش گفت که یوسف اصلا در دنیایی که ما سیر می کنیم نیست انگار او در این وادی غریبه و نا بلد است و دنیای او غرق در خدایش است، تا اینکه زلیخا با همفکری بعضی از ندیمه هایش که درد او را خوب می دانستند و چه بسا خود نیز عشق یوسف را به دل داشتند، نقشه ای کشیدند تا یوسف را در عمل انجام شده قرار بدهند، اولا که او را از دنیای خود بیرون کشند و دوما چنان او را در منگنه قرار دهند که نه راه پیش داشته باشد و نه راه پس و به این ترتیب به نیت شوم خود برسند.
زلیخا برای اینکه به مقصود خود برسد، مکانی را برای خلوت کردن با یوسف انتخاب کرد که هفت در داشت، یعنی می خواست یوسف در حین عشق بازی، احساس امنیت کامل نماید و نترسد از اینکه ممکن است کسی سر برسد و راز آنها بر ملا شود، پس بهترین مکان، همان سالن زیبای اندرونی بود که با هفت در بزرگ و محکم از بقیه قصر جدا میشد.
زلیخا به همین کار قناعت نکرد بلکه دستور داد تا بهترین آینه کار و ماهرترین صورتگر مصر را حاضر کردند.
سپس با ظرافت و حساسیتی که مختص بانوی شاخص مصر بود، دور تا دور اتاق را آینه های قد کار گذاشتند و مابین این آینه ها، به صورتگر دستور داد تا صحنه هایی از معاشقهٔ یوسف و زلیخا را به تصویر بکشد، به این ترتیب یوسف زمانی که در این اتاق بود و مجبور بود هم صحنه های شهوانی خود و زلیخا را ببیند و هم اینکه در هر کجا نگاه کند، تصویر زلیخا را در آینه ببیند.
این نقشه، کامل و بی نقص بود و زلیخا مطمئن بود که یوسف بالاخره در دام او می افتد و به او پاسخ مثبت خواهد داد.
ادامه دارد...
📝به قلم:طاهره سادات حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_دویست_چهل_چهارم🎬:
حالا مکان دلبری و عشق بازی زلیخا برای یوسف مهیا شده بود و زلیخا باید گام بعدی را بر می داشت.
صبح زود بود، ماهرترین مشاطه مصر که مشاطه دربار فرعون نیز بود به امر زلیخا به حضور او رسیده بود و با حوصله و ظرافتی زیاد مشغول آرایش زلیخا شد.
آرایش و زیبا سازی زلیخا ساعت ها طول کشید اما زمانی که مشاطه دست از کار کشید، با شوقی در کلامش گفت: بانوی من! به جرأت می توانم بگویم اینک زیباترین زن مصر نه، زیباترین زن روی کره زمین را در پیش چشم خود می بینم، به راستی که شما از روز عروسی تان هم زیباتر شده اید و خوشا به سعادت عزیز مصر که چنین فرشته ای پری رو را در کنار خود دارد.
زلیخا از شنیدن تعریف زیباییش سر ذوق آمده بود و زیر لب گفت: آیا در چشم آن دلبر گریز پای هم چنین زیبا و با عظمت جلوه می کنم؟! و سپس مشاطه را مرخص کرد و دستور داد زیباترین لباسی که در مصر بود و او اخیرا سفارش داده بود را بیاورند، لباسی از حریر سفید که در جای جای آن سنگ های الماس درخشان به چشم می خورد و آنقدر نرم و نازک بود که تمام تن و بدن زلیخا را به نمایش می گذاشت و لطافتی بیش از قبل به آن می بخشید و ناخوداگاه بیننده را وادار میکرد که به این زن ظریف و زیبا ساعت ها چشم بدوزد و لذت ببرد.
زلیخا لباسش را پوشید و به سمت حجله ای که همچون گنجینه ای گرانبها با هفت در از دیگر ساختمان جدا میشد و با زیباترین آینه ها و محرک ترین تصاویر شهوانی آراسته شده بود رفت و در اتاق بر تختی زرین و چشم نواز که دور تا دورش را پرده های حریر قرمز کشیده بودند تکیه زد و ندیمه مخصوص خودش را به دنبال یوسف فرستاد و تا به او بگویند که بانوی قصر، برده کنعانی اش را برای امری مهم به حضور پذیرفته است.
پیغام به یوسف رسید، یوسف که اینک به عنوان برده خوانده شده بود، مجبور به اطاعت از ولی نعمتش بود، پس به همراه ندیمه زلیخا به سمت اتاقی که وصفش شد، حرکت نمود.
از در اول گذشتند، ندیمه در را با چند قفل بزرگ، قفل نمود، در دوم و سوم و چهارم و...تمام درها به همان روش قفل شد و ندیمه مخصوص جوری این کار را انجام می داد که یوسف ببیند و متوجه باشد به جایی که می رود از هر لحاظ پنهان و امن است تا یوسف در حضور بانویش با خیال راحت هر عملی که از او خواسته شد را انجام دهد.
در هفتم باز شد و اینبار ندیمه داخل نشد، یوسف به تنهایی داخل شد و زلیخا که از دیدن یوسف قلبش با سرعت می تپید، سعی کرد دستپاچه نشود و با حالت آرامش ساختگی گفت: یوزارسیف! درب اتاق را پشت سرت قفل کن.
یوسف نگاهی عجیب به اتاق انداخت و سرش را پایین انداخت و از جا حرکت نکرد، او دید که حتی کف اتاق هم آیینه کاری شده است.
زلیخا این حرف نشنوی یوسف را پای دستپاچگی اش گذاشت و خود از جا بلند شد، با قدم هایی آرام و شمرده و با نازی در حرکاتش به سمت درب رفت، در هفتم نیز قفل شد.
حالا همه چی مهیا بود و زلیخا شک نداشت که یوسف به در خواستش پاسخ مثبت می دهد.
زلیخا با لبخندی ملیح دور تا دور یوسف شروع به چرخیدن نمود و بعد با ناز و عشوه ای در صدایش گفت: سرت را بالا بگیر یوزارسیف، مرا مستقیم نگاه کن، دوست ندارم تصویر مرا در آینه ببینی! نگاه کن چگونه به خاطر تو به زحمت افتادم، از صبح زیر دست بهترین مشاطه مصر بودم و این حجله هم مدتهاست که تحت نظر من مشغول تزیینش بوده اند، حالا همه چی آماده است، بیا بر این تخت بنشین تا با هم لحظاتی دلبرانه و عاشقانه رقم زنیم، من اینک تماما تحت اختیار تو هستم.
یوسف حرکتی نکرد، زلیخا که انگار یکباره چیزی به خاطرش آمده باشد گفت: صبر کن! چیزی را فراموش کرده ام و سپس شال قرمز رنگ حریری را که دور گردنش انداخته بود از گردن باز کرد، به سمت قسمتی از اتاق که مجسمه آمون بود رفت، شال را بر روی آمون انداخت و گفت: این صحنه ها را آمون نبیند بهتراست، چرا که من الهه آمون هستم و ممکن است او به تو حسادت کند و اصلا خوبیت ندارد در مقابل چشم معبود،چنین صحنه هایی نمود پیدا کند
ادامه دارد...
📝به قلم:طاهره سادات حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_دویست_چهل_پنجم🎬:
یوسف و زلیخا هر دو دوان به سمت درب هفتم در حرکت بودند و هر کدام می خواست زودتر خود را به در برساند، زلیخا می خواست مانع باز شدن در شود و یوسف می خواست از در بگذرد و از این زندان گناه الود فرار کند و در اینجا بود که دست زلیخا به لباس یوسف رسید و ان را درید.
درست هنگامی که درب هفتم گشوده شد در حالی که یوسف و زلیخا در حال دویدن بودند عزیز مصر پشت درب قرار داشت و در جلو آن ها ظاهر شد.
عزیز مصر با تعجب به انها نگاهی انداخت و یوسف و زلیخا هر دو در موقعیتی حساس قرار گرفتند و منتظر کلامی از جانب عزیز مصر بودند.
در این لحظه انتظار می رود اولین کسی که سخن بگوید عزیز مصر باشد که با حالت خشم و غضب نسبت به
زلیخا غیرت به خرج بدهد و سربازان را فرابخواند تا یوسف را بازداشت کنند اما با کمال تعجب می بینیم که در این صحنه هیچ برخورد خشنی از عزیز مصر صادر نشده است.
همچنین انتظار می رود که زلیخا هیچ سخنی نگوید چرا که در وضعیت روحی و جسمی مناسبی نیست اما برعکس می بینیم اولین نفری که لب به سخن باز می کند زلیخا است، او تازه به خود آمده و می خواهد کاری کند که عزیز مصر متوجه خیانت او نشود و از طرفی یوسف را هم به نوعی از خشم عزیز که شاید با مرگ او همراه باشد حفظ کند اما مهم ترین کار اینک حفظ آبروی خودش است.
هنگامی که زلیخا عزیز مصر را پشت درب هفتم دید فورا تمام عقلانیت از دست رفته خودش را برگرداند و در یک لحظه به خود آمد و موقعیت خود را باز یافت رو به عزیز مصر گفت: به نظرت سزای کسی که قصد سوئی نسبت به اهل تو داشته باشد چیست؟
شروع کردن زلیخا به صحبت در این صحنه خبر از اعتماد به نفس بالای او و سیاست سرشار او می دهد که می خواهد ماجرا را مدیریت کند.
زلیخا که الهه معبد است شخصیتی سیاست مدار و قدرتمند دارد و احتمال می رود که چنان بر قصر عزیز
مسلط باشد که نفوذ و تاثیر گذاری شدیدی بر شخص عزیز داشته باشد.
تحلیل کلام زلیخا بدین صورت است که به عزیز مصر گفت: اولا یوسف قصد بدی داشته است اما عمل بدی
را انجام نداده است (اراد بأهلک سوء) دلیل اینکه زلیخا می گوید یوسف فعل بدی را مرتکب نشده است آن است که زلیخا به عنوان یک عاشق شیدا نمی خواهد یوسف را از دست بدهد و هنوز برای رسیدن به یوسف امیدوار است و شاید نقشه ها داشته باشد و برای همین اگر بگوید یوسف کار بدی را انجام داده است احتمال این که عزیز مصر یوسف را از بین ببرد و فرمان قتل او را بدهد بسیار زیاد است.
زلیخا که زنی بسیار زیرک است، می خواهد به گونه ای صحنه را مدیریت کند که از شدت جنایت کاسته شود و خودش را نیز پاک و معصوم نشان دهد.
ثانیا زلیخا به عزیز می گوید من اهل و خانواده تو هستم. ثالثا می گوید باید یوسف زندانی شود یا عذابی دردناک بچشد اما او را نکش! زلیخا با این جمله می خواهد پیشنهادی درباره مجازات یوسف بدهد که کشته شدن در آن نباشد تا موضوع عشقش به یوسف از بین نرود.
این نحوه از مدیریت عجیب زلیخا در اوج تنش احساسی و بحران ناموسی نشان از زیرکی بسیار بالای این زن عاشق و مرموز دارد.
عزیز مصر که گویا عمق وجودش به بی گناهی یوسف شهادت می دهد اما اینک نمی داند به حرف همسرش گوش کند یا به عمق حرف دلش...
در این هنگام یوسف که کاملا بی گناه بود و آرامشی عجیب داشت رو به عزیز مصر فرمود: زلیخا دروغ می گوید، من نیت سوئی نداشتم بلکه او مرا به خود خواند.
در این هنگام رنگ از رخ زلیخا می پرد اما با این حال میدان را خالی نمی کند و با اطمینانی در کلامش می گوید: یوسف حقیقت را نمی گوید ، شما بدون شاهد نباید حرف او را بپذیرید و مرا متهم سازید
در این هنگام...
ادامه دارد
📝به قلم:طاهره سادات حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕
از همین تریبون
روز طلبه رو خدمت تمام طلاب عزیز کانال تبریک میگم
علی الخصوص اشخاص خاص😉🌹
باشد که رستگار شوید و ملتی را به راه درست هدایت کنید ...
♦️ نامه معنوی مرحوم علامه آقاسیدعلی قاضی
به شاگردانش در آغاز ماه رجب المرجب
۸۶ سال پیش، در روز شنبه پنجم شهریورماه ۱۳۱۷ و یک روز مانده به آغاز ماه رجب،
🔹مرحوم قاضی (آیتالله سیدعلی قاضی استاد علامه طباطبایی)
نامهای معنوی به شاگردان خود نوشت
و در آن به اهمیت،
عظمت و معنویت ماه رجب( ماه امیرالمؤمنین ع) پرداخت.
او در قالب دستوراتی عملی، شاگردان را به بهرهگیری از این فرصت گرانبها فراخواند.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد للّٰه رب العالمین، و الصلوة و السلام علی الرسول المبین، و وزیره الوصیّ الأمین، و أبناءهما الخلفاء الراشدین و الذریة الطاهرین، و الخلف الصالح و الماء المعین. صلّی الله و سلّم علیهم أجمعین.
هشدار: اکنون در ماههای حرام هستید
تیقّظ کن! تا زاد و توشهات بیفزاید و این فرصت را غنیمت شمار.
شبهایش را اقامه بدار و روزهایش را روزه بگیر،
تا شاکر پروردگاری باشی که در فضل و لطفش کامل و سرشار است.
در شبها بسیار کم بخواب، بلکه بیدار بمان و شبزندهداری کن.
چه بسیار عاشقانی که شب را در بیداری میگذرانند و نمیخوابند.
قرآن کتاب حقیقت را با صوتی نیکو و حزین بخوان،
که نورش تاریکیها را روشن میکند.
و هیچ محتوایی نمیتواند مانند آن باشد.
کسی که غیر از این ادعا کند، خطا کرده است.
۱. توبه کنید:
بهویژه شب جمعه یا روز یکشنبه پیش از شروع ماه رجب،
نماز توبه را بهجای آورید.
پس از توبه، باید از گناهان کبیره و صغیره اجتناب کنید. بر اساس شرایط، بار دیگر نماز توبه را در دومین روز ماه رجب بخوانید.
🪷🪷
۲. محاسبه و مراقبه:
هماهنگ با شرایط، بر مراقبهی کوچک و بزرگ، محاسبه اعمال و معاقبه (خودتنبیهی برای لغزشها) همت گمارید، چراکه این زمینهساز رشد برای کسانی است که میخواهند بیدار شوند و خشیتی در دل داشته باشند.
🪷🪷
۳. اقامه نماز و نوافل همراه با حضور قلب:
نمازهای واجب را در بهترین اوقات خود بهجا آورید (به همراه نوافل، که در مجموع ۵۱ رکعت است).
اگر توان انجام همهٔ آنها را ندارید، ۴۴ رکعت را به جا آورید و اگر باز هم موانع اجازه نمیدهند، به نماز «اوّابین» اکتفا کنید.
🪷🪷
۴. نماز شب:
هیچ راه گریزی برای مؤمنان از نماز شب وجود ندارد. عجیب است اینکه کسی کمالات را جستوجو کند، اما شبزندهداری نکند. هیچکس بدون شبزندهداری به مرتبهای از کمال نرسیده است.
🪷🪷
۵. تلاوت قرآن:
قرآن را شبها با صدایی حزین و بهگونهای نیکو بخوانید، زیرا این شراب مؤمنان است.
۶. دعای فرج و استغفار:
دعای فرج حضرت ولیعصر (عج) را در قنوت نماز وتر یا هر روز بخوانید. همچنین بر استغفار تمرکز داشته باشید تا عیوب و گناهانتان را جبران کنید.
🪷🪷
۷. ذکر بعد از نماز:
پس از نمازهای واجب، تسبیحات حضرت فاطمة الزهرا (س) را ترک نکنید. این یکی از بزرگترین ذکرهاست و باید حداقل در هر مجلس یک دور آن را انجام دهید.
🪷🪷
۸. زیارت اهل قبور:
قبور مؤمنان را مرتب زیارت کنید، اما زیارت در شب را ترک کنید و فقط روزانه انجام دهید.
🪷🪷
۹. ارتباط با مؤمنان و اهل خیر:
ارتباط خود را با برادران مؤمن و نیکوکار حفظ کنید و این روابط را غنیمت شمارید، زیرا آنها یارانی در مسیر سخت هستند.
🪷🪷
۱۰_ زیارت مساجد و اماکن مقدسه:
مسیر خود را برای زیارت مشاهد مشرفه یا مساجد مقدس تغییر دهید. شخص مؤمن در مسجد همچون ماهی در آب است.
🔹هشدار درباره دنیا:
خود را فریب ندهید! دنیا ما را به خود مشغول ساخته، ما را فریفته و به بیراهه کشانده است. امّا دنیا از آنِ ما نیست؛ خوشا به حال مردانی که وجودشان در ناسوت است، ولی دلهایشان در ملکوت! اینان همانهایند که در ظاهر کمشمارند، ولی در حقیقت بسیارند.
▪️ منبع:
(صفحاتٌ من تاریخ الأعلام فی النجف الأشرف، ج۱، ص۱۸۵–۱۸۸)
🍀السلام علیک یا
زینب کبری س🍀
Part02_اسرار ماه رجب.mp3
10.92M
📗 #معرفی_کتاب📗
📚🎧 #کتاب_صوتی
#اسرار_ماه_رجب
🔘 قسمت: 2
📎 "ماه رجب، سرآغاز ورود به مراتب عالی توحید"
📌 به کوشش استاد محمدتقی فیاضبخش
سجایای اخلاقی و دینی
🔹شهید محمدرضا چهکندینژاد فردی وارسته و با تقوا بود، در عین حال متعهد و شیفته اهل بیت عصمت و طهارت(ع) بود. در مراسم نیمه شعبان فعالانه شرکت میکرد و با خلوص نیت در راه اندازی اینگونه مراسم سهیم بود.
🔹رضا چهکندینژاد نسبت به خانوادهاش احساس مسئولیت میکرد و توجه خاصی به نحوه لباس پوشیدن و پوشش خانواده و بویژه خواهرانش داشت. وی هرگز اجازه نمیداد کسی بر ضد انقلاب و اهداف آن صحبتی بکند.
🔹شهید چهکندینژاد در سال 1363 درحالی که هفده ساله بود، از طریق بسیج شهرستان به جبهه کردستان اعزام شد. او که به عنوان نیروی تدارکاتی به جبهه اعزام شده بود، به محض شروع عملیات با گریه و زاری نزد شهید کاوه رفته و از ایشان تقاضای حضور در عملیات را مینماید که بالاخره موافقت ایشان را با التماس و اصرار جلب میکند. پس از بازگشت از جبهه، مجدداً با عزمی راسخ تر از گذشته عازم جبهههای جنوب شد.
#معرفی_شهید
#شهید_دفاع_مقدس
طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن جلسه 6 ایمان 2.mp3
37.87M
🎙 #طرح_کلی_اندیشه_اسلامی_در_قرآن
📌 جلسه 6
📎 ایمان 2
◀️ صفات مؤمنین: ١.خوف و رجاء در برابر عظمت خداوند ٢.افزایش ایمان با تلاوت آیات الهی٣.توکل به خدا ۴.اقامه نماز ۵.انفاق.
◀️ خشیت: حس کوچکی ما در برابر عظمت خداوند که فقط مختص عباده العُلماء است. وَجل: حالت دلهره و نگرانی که در دو وجه خوف و رجاء است.
◀️ توکل به خدا کوتاهی در برابر مسئولیتها نیست، مؤمن حقیقی وظیفه خود را تشخیص میدهد و غمل میکند. و نتیجه را به خدا واگذار میکند.
◀️ فساد بشری را بشر باید ریشه کن کند.
◀️ تسلیم دشمن، تسلیم جریان عادی زندگی، تسلیم حوادث، خودکشی و انتحار از رفتارهای انسان بیخدا در بن بستها است. اما انسان با خدا در دشواریها فقط به خدا توکل میکند.
◀️ دوبال نیرومند برای پرواز انسان در زندگی صبر و توکل است.
✅شنیدن صوتها برای آقایان بلامانع می باشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹زندگی
آینه ای است
که چهره تو را
منعکس میکند🕯
شادمان و مهربان باش
آنگاه زندگی
سراسر مهربانی❤️
و شادی را از خود باز میتاباند
پدرم همیشه میگفت:
"دروغ نگو، دزدی نکن، و همیشه وقتشناس باش."
من از دیر کردن و وقت نشناسی متنفرم.
همیشه خودم اولین نفری هستم که به جلسه میرسم. صبحها همیشه اولین نفری هستم که سرکار حاضر میشوم.
برای من امری طبیعی است. همیشه سحرخیز بوده ام و به همین دلیل، زود رسیدن به کار مشکلی برایم ایجاد نمیکرد.
یادم میآید یکبار که با "ژان کلود بیورف"، مدیرعامل برند ساعت سازی هوبولت حرف میزدم و او گفت که وقتی برای کار در برند امگا درخواست فرستاده بوده، مصاحبه کننده ساعت ۵ صبح را برای مصاحبه تعیین کرده است.
هنگام مصاحبه، ژان کلود از او پرسیده که چرا چنین ساعتی را برای وقت مصاحبه تعیین کردهاند، در صورتی که هوا هنوز تاریک است! و مصاحبه کننده هم پاسخ داده:
"من ساعت 5 صبح شروع میکنم تا سه ساعت از همه جلوتر باشم. همان وقتی که تو خواب هستی، من مشغول کارم."
من هم کم و بیش همینطور بودم.
جوان ها خیال میکنند تا آخر دنیا وقت دارند. پسربچهای که تازه 10 ساله شده، تولد بعدی خود را به اندازهی ابدیتی دور می بیند
چرا که سال پیش روی او تنها ده درصد از زمانی است که تا آن موقع سپری کرده است.
در ۵۰ سالگی اوضاع فرق می.کند؛ چرا که فاصله زمانی تا ۵۱ سالگی برابر دو درصد زمانی است که زندگی کردهاید. هرچه پیرتر و باتجربهتر می شوید، بیشتر به استفادهی درستتر از زمان خود فکر میکنید.
کم کم میبینید یک ساعت، یا یک آخر هفتهی عالی و بیاستفاده، فرصتی است که دیگر هیچ وقت تکرار نخواهد شد.