#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_دویست_پنجاه_سوم🎬:
برای مبارزه با هر حکومت مسلط بزرگی نیاز به وجود تشکیلات هست، افرادی که با جان و دل بخواهند خدمت کنند و فرمانده و رهبرشان را یاری رسانند که فرصت ایجاد این تشکیلات برای تحول تمدنی و انجام کار هدایتی در زندان برای یوسف فراهم شد. زندان اولین جایی بود که او دعوت خود را آشکار کرد.
یوسف در ضمن دعوتش اعلام کرد که از دین پدران خود ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی میکند در واقع سلسه پدران خود را معرفی و گذاره های توحیدی را برایشان بیان کرد.
و همانطور که قبلا هم بیان شد، خبر پیروزی حضرت ابراهیم بر طاغوتی مثل نمرود در بابل به همه جا رسیده بود و یوسف با معرفی او به عنوان پدر خودحدی از اعتبار را القا میکند و با یاد آوری آن اعجاز بزرگ توجه همه را به سمت خود که نواده ابراهیم است جلب می نماید.
از آن جایی که یوسف فردی حکیم بوده و نبی خداست و انبیا هیچ کاری را لغو و بیهوده انجام نمی دادند، پس زندانیان دارای حدی از تفکر بودند که یوسف از خداوند یکتا برایشان گفت و پیامبری خودش را به آنان گوشزد کرد و زندانیان حتما مفاهیم توحیدی گفته شده توسط یوسف را درک می کردند.
یوسف نبی بنیان هایی که تمدن مصر براساس آن ساخته شده بود را با استفاده از همان برهان های فطری که توسط حضرت ابراهیم در بابل
مورد استفاده بود به چالش کشید.
یوسف بعد از وعده دادن غذا و درست درآمدن پیش بینی و وعده اش، اعلام پیامبری خود، تعبیر خواب ها را بیان کرد.
در واقع دعوت پیامبری او مابین دو خبر صحیح قرار گرفت تا پذیرش آن برای زندانیان راحتتر باشد و زندانیان که به علت دوری از خانواده، فشار های اجتماعی و یا همسو نبودن با شرایط حکومت دارای رقت قلب بودند و آمادگی پیوستن به نیروی عظیم و روحانی را داشتند، دعوت یوسف را پذیرفتند و تبدیل به هسته اولیه یاران او شدند.
بعد از اندک زمانی تعبیرخواب های
گفته شده به آن دو جوان اتفاق افتاد. یکی به دار آویخته شد و دیگری آزاد شده و به کار قبلی خود بازگشت و این باز مهر تاییدی بر حقانیت ادعای پیامبری یوسف بود
یوسف به جوان آزاد شده فرمود: که نزد فرعون از من یاد کن و بگو پیامبری بی گناه در زندان افتاده، زنان مصر به او تهمت اشتباه و ناروا زدند و او اینک بدون انجام کوچکترین گناه، اسیر زندانی تاریک و پنهانی ست.
یوسف ناخوداگاه این حرف را زد و توجه به کسی غیر از پروردگار و کمک خواستن از بنده ای ناتوان در شان پیامبر نیست و این جا توسط یوسف ترک اولی اتفاق افتاد. چرا که ما معتقدیم پیامبران معصوم و از گناه مبرا هستند.
و اینچنین شد که شیطان باعث شد آن فرد این قضیه را برای چندین سال سه تا هفت سال فراموش کند.
و تقدیر آنچنان رقم خورد که یوسف همچنان در زندان ماند و کار نبوت و پیامبری خود را ادامه داد.
ادامه دارد...
📝به قلم:طاهره سادات حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_دویست_پنجاه_چهارم🎬:
روزگار همچون اسب سرکشی بی امان به جلو می تاخت و پیش می رفت، زلیخا دچار درد فراق شده بود و روز به روز پیرتر و فرتوت تر می شد، حالا دیگر از اقتدار سالهای قبل خبری نبود و اما یوسف در زندان سروری می کرد، حالا او چشم چراغ نه تنها زندانیان بلکه سربازان و زندانبانان خود شده بود، همه او را به چشم دیگر نگاه می کردند و احترامی بسیار داشت، هر پند و اندرزی که می داد بر جان مخاطبینش می نشست و هر امر او که صلاح زندانیان در آن بود فی الفور انجام می شد و این اطاعت پذیری نه از سر اجبار و قدرت یوسف بود بلکه به خاطر عشق و ارادتی که زندانیان به یوسف داشتند می بود.
فرعون پدر از دنیا رفته بود، فرعونی که علاقه ای به معبد و خدمتگزاران آمون نداشت اما فردی محافظه کار بود و به دلیل اینکه همسرش سرسختانه کارگزاران و کاهنان معبد را بسیار بها می داد، مجبور بود همیشه کاهنان را مورد توجه قرار دهد، این فرعون مرده بود و پسر او بر مسند قدرت نشسته بود، این فرعون جوان هم گویا اعتقادات پدرش را داشت با این تفاوت که مانند پدرش محافظه کار نبود و البته دنبال دلیلی عقلی و عرفی بود تا کاهنان معبد آمون را سرجایشان بنشاند و دست آنها را از حکومت و دخالتهای آنان در امور مملکت کوتاه کند.
حکومت فرعون جوان نو پا بود که اتفاقی غریب افتاد، فرعون خوابی بسیار عجیب دید.
در صحرایی بی انتها ایستاده بود، رودخانه بزرگ نیل در پیش رویش بود، هفت گاو چاق و فربه در کنار رود مشغول چریدن بودند که ناگهان هفت گاو لاغر از نیل بیرون آمد و گاوهای فربه را بلعیدند و در کنارش هفت خوشه گندم سبز و سرزنده را دید که ناگهان با پیچیدن هفت خوشه خشکیده و زرد گندم به دورشان، خوشه های سبز از بین رفت.
فرعون برای چندین مرتبه این خواب را دید، او شاید در شب اول که این خواب را دید چندان توجهی نکرد اما وقتی این خواب، رؤیای هر شبش شد، ذهنش مشغول شد و نگرانی وجودش را فرا گرفت و در اینجا بود که می بایست دست به دامان خوابگزاران مصر که جیره خواران معبد آمون و کاهنان معبد بودند میشد و برای تعبیر آن و دادن فتوا به معبرین بزرگ مصر مراجعه
کرد.
این فرعون جوان به کاهنان و نظام اصلی تعیین کننده علم در مصر بی اعتماد است اما مجبور بود از آنان بخواهد که خوابش را تعبیر کنند، پس خوابگزاران به قصر فرعون آمدند و فرعون جوان خوابش را برای آنان تعریف نمود، در ابتدا سکوت بر جمع حکمفرما شد و بعد خوابگزاران به شور نشستند و در آخر خوابگزار اعظم رو به فرعون نمود و گفت: این خواب شما جز خواب های پریشان و شوریده ایست که از قدرت تخیل شما نشأت می گیرد و ما توانایی تعبیر خوابهای آشفته را نداریم
فرعون از این پاسخ بر آشفت و به آنان رو کرد و گفت: خواب آشفته یک بار پیش می آید نه اینکه هر شب و هرشب بدون کوچکترین تغییری این رویا تکرار اندر تکرار شود. پس به آنان امر کرد که درست تفکر کنند و فرصتی داد که با فراغ بال به کشف راز خواب او بپردازند.
اما در روز دیگر که خوابگزاران به محضر فرعون رسیدند باز همان حرف قبل را بر زبان آوردند.
تکرار جلسات فتوا دادن و عدم دریافت پاسخ باعث ایجاد اضطرار در فرعون شده بود، حالا او آنقدر مستاصل شده بود که نمی دانست چه کند؟ او خوابی هولناک دیده بود که شک نداشت تعبیری واضح دارد و اما خوابگزاران معبد عاجز از تعبیر آن بودند.
ادامه دارد...
📝به قلم:طاهره سادات حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
۔.mp3
19.86M
انتخاب درست زندگی(01)
#حاجیهخانمرستمیفر
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
🍃🌸🍃🌻🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍#متنی_بسیار_زیبا
آدم هایی که روح بزرگی دارند،
عقده های کمتری دارند،
شعور بیشتری دارند و قلب مهربانتری...
برای همین نباید از آنها ترسید،
آدم های کوچک و حقیر
با عقده های بزرگ ترسناکترند...
چون از صدمه زدن
به دیگران هراسی ندارند ...!!
چقدر این جمله دلنشینه:
افکار هر انسان میانگین
افکار پنج نفری است که
بیشتر وقت خود را با آنها میگذراند.
خود را در محاصره افرادِ
موفق و مهربان قرار دهيد
روزگاری خانه هامان سرد بود
بردن نفت زمستان درد بود
يک چراغ والور و يک گرد سوز
زيرکرسی با لحافی دست دوز
خانواده دور هم بودن همه
در کنار هم می آسودن همه
روی سفره لقمه نانی تازه بود
روی خوش درخانه بی اندازه بود
آن قديما عاشقی يادش بخير
عطر و بوی رازقی يادش بخير
عصر پست و تلگراف و نامه بود
روزگار خواندن شه نامه بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهربانم نازنینم صبح زيبايت بخير❄️
اى به دل مهرآفرينم صبح زيبايت بخير
در كنارچاى تلخ سفرہ ى صبحانه ام❄️
شهد شيرين ،بهترينم صبح زيبايت بخیر
سـلام صبحتون زیبـا ❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یــاد خــــ💟ـدا
آرام بـخـش دلـهـاسـت..
در هـر ثـانـیـه صـدایـش کن
روزت را مـتـبـرک کـن بـا نـام و یـادش💖
خـــدا صـدای بـنـده هـایـش رو دوسـت داره💖
روزتون متبرک به نگاه خدا🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷هـــــر روز براے
❄️خـــــود روز جدیدے ست،
🌸هـــــر گل
❄️ طراوت خاص خود را دارد.
🌷هر چهره اے از
❄️زیبایی ویژه اے برخوردار می باشد
🌸و بالاخره هر پدیده اے در دنیا
❄️در نوع خود یڪتا و دیدنے است،
🌷از جمله هر صبحِ زندگے شما
زندگے با ؏شق چه زیباست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام مولای مهربانم 🤍
در دل سرد زمستان ❄️
عشق تو 🤍
می دهد گرمی
به قلب شیعیان 🤍
کی می آیی
صاحب عصر و زمان🤍🤲
❄️ أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️صبح که میشود عزمت را بردار
و با توکل به خدا بالهای عشق را بگشا
و در آسمان زندگی پرواز کن🕊
❄️ زیبـا
❄️ آزاد و رهـا
امروز روز دیگری است☀️
خدایا شکرت 💕🙏
پیش به سوی یه روز عالی