eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10.2هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
20هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•|🌙🕊|• هنوز دیر نکرده‌ای...!! هر روز ساعت دلم را عقب می‌کشم تا خیال کنم دیر نکرده‌ای هنوز ... علیه السلام تعجیل در ظهور صلوات 🌱اللهم عجل لولیک الفرج
خون قلبم نه ز داغ پسرم ریخت حسین آسمان از غم تو روی سرم ریخت حسین زینب آن نیست که پیش از سفر از پیشم رفت از غم موی سپیدش جگرم ریخت حسین خواهرت گفت که از نیزه دهانت خون شد ناگهان بند دل از این خبرم ریخت حسین من شنیدم بدنت زیر سم اسبان رفت تنت انگار که پیش نظرم ریخت حسین گفت راوی که جگر گوشه اَت ارباً ارباست از دلم سختیِ داغ پسرم ریخت حسین در ره یاری ارباب پسر یعنی چه؟ شکر ، پیش قدمِ تو قمرم ریخت حسین مادر آن است که یار غم زهرا بشود پس چه بهتر که به پایت ثمرم ریخت حسین پسرانم همه بودند سپرهای حسین سپر من همه در حفظ حرم ریخت حسین آب اگر ریخت ز مشک پسرم ، شرمنده... آبرو بود که از چشم ترم ریخت حسین مرغ باغ ملکوتِ تو شده عباسم او به پرواز شد و بال و پرم ریخت حسین مادرت آمد و دست پسرم را بوسید عرق شرم ز روی پسرم ریخت حسین
🌷دنیا وجاذبه های آن به خاطرتربیت مردم برای آنهازینت داده شده و جلوه گری میکند. بگوآیا به شما ازبهترازآن خبربدهم برای پرهیزکاران نزدخدا باغهای بهشتی است که زیردرختهای آن نهرهاجاری است.درآن جاودانه اند.وزنانی پاک وزیباورضایت خدا 🌷 زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَآءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَٰلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ (١٤)آل عمران محبت و عشق به خواستنی‌ها [كه عبارت است‌] از زنان و فرزندان و اموال فراوان از طلا و نقره و اسبان نشاندار و چهارپایان و كشت و زراعت، برای مردم زیباجلوه داده شده؛ اینها كالای زندگیِ [زودگذرِ] دنیاست؛ و خداست كه بازگشت نیكو نزد اوست. (۱۴) 🌷قُلْ أَؤُنَبِّئُكُمْ بِخَيْرٍ مِنْ ذَٰلِكُمْ لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَأَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ (١٥)آل عمران بگو: آیا شما را به بهتر از این [امور] خبر دهم؟ برای آنان كه [در همه شؤون زندگی‌] پرهیزكاری پیشه كرده‌اند، در نزد پروردگارشان بهشت‌هایی است كه از زیرِ [درختانِ‌] آن نهرها جاری است، در آن جاودانه‌اند و [نیز برای آنان‌] همسرانی پاكیزه و رضایتی كامل از سوی خداست؛ و خدا به بندگان بیناست. ❄️⛄️🌨⛄️❄️
هوای نفس را باید خیلی ملاحضه کرد ب خودمان در فریب خوردن از هوای نفس سوء ظن داشته باشیم _.مقام معظم رهبری ❄️⛄️🌨⛄️❄️
... هَر وَقت بَعد از گُناه...! خُدا انقدر زِنده نِگَهِت داشت ڪه وضو بِگیری وایستی جلوشو نَماز بِخونی... یَعنی پَذیرفتَتِت خُدا از تو نا اُمید نیست... 🙃🌱 🕯پس خدا رو بخاطر این لیاقت شکر کن! ❄️⛄️🌨⛄️❄️
در خانه ای که آدم ها یکدیگر را دوست ندارند ، بچه ها نمی توانند بزرگ شوند شاید قد بکشند ،اما بال و پر نخواهند گرفت. ❄️⛄️🌨⛄️❄️
حواسمان باشد .... ✅ هیچگاه از اطرافیان خود نپرسیم که پدر یا مادرت ، چگونه از دنیا رفت؟ ✅ هیچگاه از پدر یا مادری نپرسیم که فرزندتون چطوری درگذشت؟ ✅ هیچگاه از كسی كه هنوز كاری واسه خودش پیدا نكرده (خصوصا در جمع) نپرسیم؛ هنوز بیكاری؟ اگر هم کاری از دستمون بر میاد، تو جمع این کار رو نکنیم . ✅ هیچگاه از فقیر و تنگدست نپرسیم؛ پول احتیاج داری؟ بدون اینكه بخواد، بهش بدیم تا همیشه براش عزیز بمونیم و حرمت و احترامش رو حفظ کنیم . شما خواهرم... ✅ هیچگاه از زنی كه بچه دار نمیشه نپرسید؛ هنوز بچه دار نشدین؟ بلكه از یزدان پاک بخواهید بهشون فرزندی نیکو عطا كنه . ✅ هیچگاه از میهمان نپرسیم؛ آب یا خوراکی میل دارید؟ بلكه بدون چون و چرا ازش پذیرایی كنیم . به این میگن میهمان نوازی . ✅ هیچگاه از مجردی نپرسیم؛ چرا هنوز ازدواج نکردی؟ بلكه از یزدان پاک بخواهیم، همسری شایسته نصیبش گرداند. ✅ هیچگاه بخاطر خنداندن دیگران کسی را مسخره نكنیم ، ✅ همیشه آنچه برای خود نمی‌پسندیم برای دیگران هم نپسندیم . ❄️⛄️🌨⛄️❄️ اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
✨🌱 عارفے‌راپرسیدند: بہ است‌یـا‌بہ ؟ پاسخ‌داد: رابہ‌اختیار‌استـ تا‌چہ‌بکاریم امـا جبر استـ چرا‌کہ‌بہ‌اجبار‌باید‌درو‌کنیم ❄️⛄️🌨⛄️❄️
(1) وارد اتاقم شدم از توی کارتن بین لوازم شخصیم دفترچه خاطراتمو برداشتمو شروع کردم به نوشتن *خب از کجا شروع کنم🤔 اهاااان❗️ اخیش بالاخره رسیدیم خونمون بعداز مدتها اجاره نشینی و مستاجری ٬ الان که ۱۷سالمه تا این مدت فکر کن از این خونه به اون خونه ٬شده بودیم پرستوی مهاجر خخخخ😂😂 مامانو بگوو که چقدر ذوق میکنه😍 همش پیشه فامیل میگه خونرو اینجوری میچینم اونجوری میچنم خلاصه ٬خوشحالیش قابل وصف نیست بابامم بنده خدا معلومه که اونم از خوشی زن و بچش خوشحاله منم که حالا برا خودم یه اتاق مستقل دارم و به قول دوستام دارم ذوق مرگ میشم 😁😁😁 😍 تو همین فکرا بودم که مامانم صدام🗣 کرد فرزااانه ...اهااااای فرزاااانه کجاااایی دختر بیا کمک ٬ کجا غیبت زد گفتم اوووومدم ٬پا شدم و رفتم تو پذیرایی 🚶🚶🚶 بله مامان جان دختر منو دست تنها گذاشتی بیا کمک کن به حالت احترام افسری دستمو گرفتم کنار سرم 💁و پاهامو کوبیدم بهم چشم قربان هرچی شما عمر کنید سرورم ٬ بسه بسه کم مزه بریز دختر بدو کمک کن خلاصه ما تا ساعت ۳نیمه شب کارمون تولید کشید البته خرده ریزکاری هامون مونده بود ..😫😫 دخترم برو بخواب دیگه .. مامان جان خلاصه اگه بازم کاری داری بگووو نمونی تو رودروایسی مامان یه چپ چپ😒😒 نگام کردو گفت ماشالا زبون داری ۲متر با خنده😄😄 گفتم شب بخیر شب بخیر دخترم خسته نباشی رفتمو سرمو گذاشتم رو بالشت😴 نفهمیدم کی صبح شد بانور افتابی که از پنجره صورتمو نوازش میداد بیدار شدم رفت بیرون سلااااام باباجون کی اومدی 😊😊 سلام دخترم یه نیم ساعتی میشه٬ عزیز چطور بود بهتر شده ؟!! اره شکر خدا ٬بازم فشارش زده بود بالا مامان برام چایی نریختی ؟ نه پاشو خودت بریز باااااشه، در حالی که داشتم چایی میریختم گفتم راستی بابا 👨کی بریم دنبال ثبت نام مدرسم میریم دخترم ان شاالله فردا.... نویسنده 📝 انارگل🌹 📝 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
(2) کارهای ثبت نام انجام دادیم. خدا رو شکر مدرسه فاصله چندانی تا خونمون نداشت. روز اول مدرسه رسید من امسال سوم دبیرستان بودم با رشته تجربی کم و بیش با معلما و بچه ها اشنا شدم. تو مسیر برگشت به خونه سر کوچه بودم که یکی از بچه های کلاس و دیدم.👀 اونم با دیدن من اومد🚶 سمتم وقتی بهم رسید سلام کردو دستشو دراز کرد طرفتم ، سلام من سحرم اگه اشتباه نکنم باهم تو یه کلاسیم خوشبختم منم در حالی که با نگاهم ظاهر سحرو برنداز میکردم جواب دادم سلام منم فرزانم ،اره درسته تو کلاس دیدمت ما تازه اومدیم این محله خونمون هم اون در سبزه هست . عه !!! چه جالب پس باهم همسایه هم هستیم خونه ما هم اون در سفیده روبه رویییه ما میتونیم دوستای خوبی براهم باشیم . منم در پاسخ با لبخندی ملایم گفتم درسته 😊 سحر بر خلاف من که فقط یه خرده از ریشه های موهام دیده میشد و یه مانتو مدرسه تا یه خرده زیر زانو پوشیده بودم اون موهاشو یه طرفی از مقنعش زده بود بیرون و مانتوشم تا بالای زانوش بود آستینای مانتوشم تا کرده بود و نگینهای صورتیه بند ساعتش خود نمایی میکرد زیر افتاب. من یه دختر بور با چشمان عسلی بودم سحرم یه دختر چشم ابرو مشکی 👭👭👭 خلاصه از هم خدا حافظی کردیم رفتیم خونمون از پله های خونه که بالا میرفتم بوی قرمه سبزی پیچیده بود تو خونه یه بویی کشیدم و ذوق کنان رفتم خونه سلااااام من اومدم. مامان از اشپزخونه با صدای بلند گفت : خوش اومدی ناز گلم کیفمو گذاشتم رو اپن و رفتم پیش مامان ای جانم مامانم چیکرده خیلی گشنم بود مامان، بوی غذای تو هم گشنه ترم کرده .در قابلمه رو برداشتم تا یه کوچولو بچشم که مامان گفت آیییی فرزااانه ناخنک نداریم .بابا از سر کار برگشت بابامم کارمند ساده ی اداره ی بیمه بود . سر سفره پر حرفیم گل کرده بود از مدرسه و روز اولش حرف میزدم و اشناییم با سحر که غذا پرید تو گلووم شروع کردم به سرفه کردن چشام پره اشک شد مامانم :دختر یواش چته کشتی خودتو بابا زود لیوان اب و داد دستم از یه طرفم دوتایی میکوبیدن به پشتم اخه من تک فرزندم اوناهستم روم حساسن😉😉😉... نویسنده 📝 انارگل🌹 📝
دوربین خدا روشنه!📸 دیدین گاهی میریم عروسی یا جشن تولد،🎈 دوربین داره فیلمبرداری میکنه و تا نوبت به ما میرسه؛🎀 خودمون رو جمع و جور میکنیم چرا؟ چون دوربین روی ما زوم میکنه؛✨ نکنه زشت و بد قیافه بیفتیم! اگه فقط به این فکر کنیم که دوربین خدا همیشه روشنه ✔️ و روی ما هم زوم شده، شاید یه جور دیگه  زندگی می کردیم!🙂 شاید اخلاقمون یه جور دیگه بود! شاید لحن صحبتمون یه جور دیگه میشد!💔 مطمئن باشیم که دوربین خدا همیشه روشنه و روی تک تک ما زوم شده؛ 📷 چون خودش فرمود: ♥️«ألَم یَعلَم بأنَّ اللهَ یَری» (علق/14)♥️ آیا نمی دانند خدا می بیند.... ❄️⛄️🌨⛄️❄️
میدونی "اصالت "چیه ! اين كه تن به انجام هركاري نميدي ،به اين معني نيست كه نميتوني! بهش ميگن "چهارچوب" كسي كه تو زندگیش چهارچوب داره اصالت داره... اصالت رو نه ميشه خريد نه ميشه اداشو دراورد اصالت يعني دلت نمياد خيانت كني،دلت نمياد دل بشكني،دلت نمياد دورو باشي،دلت نمياد آدما رو بازي بدي کاشکی بعضیها بفهمند اين سادگی نيست" اصالته ".....!!! ❄️⛄️🌨⛄️❄️
(3) روزها همین طور پشت سرهم سپری میشد و تقریبا یکی دو ماهی از مدرسه میگذشت. با مامان تو خونه نشسته بودیم، باباهم رفته بود برای عزیز دارو بخره صدای زنگ در بلند شد رفتمو گوشی رو برداشتم کیه⁉️ ما هستیم فرزانه. دکمه بازو زدم در ورودیه خونه رو که باز کردم یه خانم روبروم دیدم با موهای بلوند که بالا زده بود و یه چادر رنگی توسی رنگ با گلهای بنفش صورتی هم سرش بود و صورتشم ارایش کرده 💄💄 سحرم کنارش ایستاده بود سلام کردم جواب دادن سحر گفت فرزانه مامانمه، مامان اینم فرزانه دوستمه ، خوبی فرزانه جان بله بفرمایید تو خوش اومدین مامانم اومد جلو سلام خانم خوش اومدین مامان سحرم با مامانم حال احوال پرسی کردو اومدن نشستن رو مبل. من و مامانم هم باهم رفتیم اشپزخونه تا وسایل پذیرایی رو اماده کنیم مادر سحر به نظر خیلی جوون می اومد بعد یه خرده حرف زدن معلوم شد که پدر مادر سحر از هم جدا شدن و سحرم مثل من تنها بود مادرش ۳۶سالش بود و مامان من هم ۳۴سالش پدرمم ۳سال از مامانم بزرگتر. ما و سحر اینا باهم حسابی صمیمی شده بودیم مامان سحر مثل خودش مانتویی بود و اهل مو بیرون گذاشتن مامان منم چادری بود و روسریشم معمولی سر میکرد موهاشم بیرون نبود منم که مانتویی بودم... ادامه دارد.... نویسنده 📝 انا گل🌹 📝 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
سردار حاجی‎زاده: اولین ماهواره‌بر سوخت جامد با موفقیت پرتاب شد 🔹فرمانده هوافضای سپاه: هفته گذشته آزمایش پیشران و موتور اول ماهواره‌بر ایرانی با سوخت جامد برای اولین‌بار با موفقیت انجام شد. 🔹ماهواره‌برهای جدید ایرانی از بدنه غیرفلز و جنس کامپوزیت و پیشران آن نیز غیرمتحرک است که سبب افزایش بیشتر انرژی موشک و صرفه‌جویی در هزینه‌ها خواهد شد. 🔹این فناوری فقط در ۴ کشور جهان وجود دارد. ایران به قدری در مساله هوافضا و ماهواره پیشرفت کرده که با ترور، تهدید و تحریم از بین رفتنی نخواهد بود.
سه چیز در زندگی انسان ضروری است: یکی برای دوست داشتن کاری برای انجام دادن و امیدی به آینده .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲 | چه علمی میکوبه رو زمین با مدد امیرالمومنین پسر خلف ام البنین (س)🥀 🥀 🥀🍃
🔴وقتی یکی از سرشناس ترین نظامیان تاریخ دنیا هستی ولی اینطور دو زانو و مودب جلوی یک مادر شهید میشینی، خدا عزیزت میکنه و کوتوله ها نمیتونن کوچیکت کنن. ✍️محسن باجلان تسلیت
🔺نامه سردار سلیمانی به نویسنده کتاب «من زنده‌ام» کتاب جذاب «من زنده‌ام» را به خاطر دارید؟ "خاطرات اسارت خانم معصومه آباد وهمراهانش" یکی از خوانندگان این کتاب «سردار سلیمانی» است. وی پس از خواندن کتاب نامه‌ای برای نویسنده آن نوشته است: "خواهر خوبم. در آن اسارت، اسارت را به اسارت گرفتی سعی کن در این آزادی اسیر نشوی انشالله کتابت را به همه زبان‌ها ترجمه می‌کنم تا همه بدانند زینب بنت رسول الله چگونه بوده است وقتی کنیز او معصومه اینگونه معصوم بوده است. به تو بعنوان خواهرم، بعنوان معرف دختر مسلمان شیعه، معرف ایران اسلامی، معرف تربیت خمینی افتخار می‌کنیم. حقیقتا شگفت زده شدم و هزاران بار به تو و دوستانت مرحبا گفتم" ساعت ۲۳، (نینوا)، سلیمانی 🔻مهمتر از این نامه، یادداشت بعدی است که سردار شهید، خطاب به خانم آباد نوشته است: بسمه تعالی خواهرم، مثل همان برادرهای اسیرت همه جا با تعصّب مراقبت می کردم کسی عکس روی جلد کتابت را نبیند. و در تمام کتاب با ناراحتی و استرس بدنبال این بودم که آیا کسی به شما جسارت کرد؟ آخر مجبور شدم روی عکست را با کاغذ بچسبانم تا نامحرمی او را نبیند. برادرت، بغداد، سلیمانی ✍🏻 و ملت ایران روحت شاد🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕯ای مادر عباس 🖤فدای پسرت 🕯ای همسر خورشید 🖤فدای قمرت 🕯ای ام البنین 🖤مادر مردان نبرد 🕯عالم به فدای چار نور بصرت 🕯 وفات حضرت 🖤ام البنین سلام الله علیها 🕯تسلیت باد 🥀🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕯کیست او یار امیرالمومنین 🖤مادر شیران نر، ام البنین 🕯دامنش گلخانه گلهای یاس 🖤مادر عباس خود حیدر شناس 🕯این زن که چهار گل به دامن دارد 🖤دل از غمش احساس شکستن دارد 🕯عباس اگر ماه بنی هاشم شد 🖤نور از رخ تابان همین زن دارد 🏴وفات جانسوز ام الشهداء، ام العباس، مادر مهربان یتیمان مولا علی (ع) حضرت ام البنین(س) تسلیت باد 🏴 🥀🍃
مکتب حضرت ام البنین - @Ostad_Shojae.mp3
12.92M
🥀مادر_ادب 🖤از توسل به حضرت ام‌ّالبنین سلام‌الله‌علیها و استمداد از ایشان، تا فتح قلّه‌ی کرامت... 🖤اتفاقی که برای هرکدام از ما ممکن است! 👤 استاد محمد شجاعی 🥀🍃
🍂💫🍂💫🍂💫🍂💫 *🔴سرگذشت ارواح در عالم برزخ(قسمت ۲)* *◾️عمویم دوباره صورتش را به من نزدیک کرد و شهادتین را به من تلقین نمود*. *همین که خواستم زبانم را تکان دهم دوباره شیاطین به تلاش افتادند اما این بار از راه تهدید وارد شدند...* *💥 لحظه عجیبی بود، از یک طرف آن شخص سفید پوش با کارهای عجیبش و از طرف دیگر اصرار عمویم بر گفتن شهادتین و از سوی دیگر ارواح خبیثه که سعی در ربودن ایمان، در آخرین لحظات زندگیم داشتند.* *💠زبانم سنگین و گویا لب‌هایم بهم دوخته شده بود. واقعاً درمانده شده بودم. دلم می‌خواست از این وضع رنج آور نجات می‌یافتم اما چگونه؟ از کدام راه؟ به وسیله چه کسی؟* *✨ در این کشاکش ناگهان از دور چند نور درخشان ظاهر شدند، با آمدن آن‌ها مرد سفیدپوش به تعظیم ایستاد و آن چهره‌های ناپاک فرار کردند،* *💫 هرچند در آن لحظه آن نورهای پاک و بی نظیر را نشناختم اما بعدها فهمیدم که آن‌ها ائمه اطهار (علیم السلام) بودند که در آن لحظه حساس به فریاد من رسیدند و از برکت وجود آن‌ها چهره‌ام باز و سبک شده، لب‌هایم را تکان دادم و شهادتین را زمزمه کردم.* *🌼 در این لحظه دست‌های آن سفیدپوش از روی صورتم گذشت و من که در اوج درد و رنج بودم ناگهان تکانی خورده و آرام شدم.* *✅انگار تمام دردها و رنج‌ها برای اهالی آن دنیا جا نهاده بودم، زیرا چنان آسایش یافتم که هیچ‌گاه مثل آن روز آزادی و آرامش نداشتم ..* *✳️حال زبان و عقلم به کار افتاده بود، همه را می‌دیدم و گفتارشان را می‌شنیدم.* *🔆در این لحظه نگاهم به آن مرد سفیدپوش افتاد. پرسیدم: تو کیستی؟ از من چه می‌خواهی؟ همه اطرافیانم را می‌شناسم جز تو.* *🔰گفت: تا حال باید مرا شناخته باشی من ملک الموت هستم. از شنیدن نامش ترس و اضطراب وجودم را لرزاند.* *⚜ خاضعانه در مقابلش ایستادم و گفتم: درود خدا بر تو فرشته الهی باد، نام تو را بارها شنیده‌ام با این حال در آستانه مرگ هم نتوانستم تو را بشناسم، آیا برای تمام کردن کار از من اجازه می‌خواهی؟* *♦️فرشته مرگ در حالی که لبخند می‌زد گفت: من برای جدا کردن روح از بدن، محتاج به اجازه هیچ بنده‌ای نیستم و تو هم اگر خوب دقت کنی دار فانی را وداع گفته‌ای، خوب نگاه کن آن جسد توست که در میان جمع بر زمین مانده است*. *🔷به پایین نگاه کردم. وحشت و اضطراب سراسر وجودم را فراگرفته بود*. *جسدم در میان اقوام و آشنایان بدون هیچ‌گونه حرکتی بر زمین افتاده بود و همسر و فرزندان و بسیاری نزدیکانم، در حالیکه در اطراف جنازه‌ام خیمه زده بودند، ناله و فریادشان به آسمان بلند بود،با خود اندیشیدم: اینان برای چه و برای که این‌گونه شیون می‌کنند؟!* 🔘 *خواستم آن‌ها را به آرامش دعوت کنم، مگر می‌شد... فریاد برآوردم: عزیزان من! آرام باشید، مگر آرامش و راحتیم را نمی‌خواستید؟ پس چرا زانوی غم در بغل گرفته‌اید؟!* *من اکنون پس از آن درد جان‌فرسا، به آسایش و آرامش خوشحال کننده‌ای رسیده‌ام.* *🍂با شمایم آی! آیا صدایم را نمی‌شنوید؟ گریه‌تان برای چیست؟ شکوه و شکایت از چه می‌کنید؟ فضای خانه را پر از دعا و ذکر حق کنید...* *✍ادامه دارد..*
مادری از جنس آسمان، با دامنی پر از ماه و ستاره…مادری که به ابوالفضل‌اش یاد داد بگوید: «لبیک یا حسین»… مادری که لقمه در دهان بچه‌هایش می‌گذاشت تا سرباز امامشان باشند. مادرانِ آسمانی که باشند، یاران امام زمان مثل ستاره‌ در شبِ تارِ غیبت می‌درخشند. جهان پُر باد از این مادران آسمانی و دامن‌های پُرستاره‌‌شان.