فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از بهترین خیرات برای اموات
#استاد_حسینی_قمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸خـدایـا
✨صفحه ای دیگـر
🌸از عمـرمان ورق خورد
✨روز را در پنـاهت
🌸به شب رسـاندیم
✨پـروردگارا
🌸شب را بر همـه عزیزانمـان
✨سرشار از آرامش بفـــرما
🌸و در پناهت حافظشان باش
شبتون سرشاراز آرامش 🌸
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سه درس مهم زندگي 👌
❣اگر ميخواهي
دروغي نشنوي، اصراري
براي شنيدن حقيقت نداشته باش.
❣به خاطر داشته باش
هرگاه به قله رسيدي، همزمان
در کنار دره اي عميق ايستاده اى.
❣هرگز با يک آدم
نادان مجادله نکنيد؛
تماشاگران ممکن است نتوانند
تفاوت بين شما را تشخيص دهند
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸در زندگی گلے زیبا باش
🌺بیاندیش، بکوش،
🌸مهربان باش، محبت کن
🌺دلسوزباش، عشق بورز
🌸دستی بگیر و با مهربانی
🌺بوی خدا را منتشرکن
🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖 تو شادترین
انسان خواهی بود..
اگر فراموش نکنی
از تو فقط یکی
و از خدایت هم
یکی در دنیا وجود دارد...
💖 یک آدمِ خاص و
یک خدای بی نظیر
کافیاند برای ساختن
یک دنیای خارق العاده...
💖 بهترین روز را
توأم با یاد خدای مهربون
براتون آرزومندم ...
🌸🍃
داستان کوتاه و خواندنی سکه
روزی پسر بچه ای در خیابان، سکه ای یک سنتی پیدا کرد. او از پیدا کردن سکه، آن هم بدون زحمت خیلی ذوق زده شد. این تجربه باعث شد که او از بقیه ی روزهای عمرش هم با چشم های باز سرش را به سمت پایین بگیرد و به دنبال سکه بگردد!
او در طول عمرش، ۲۹۶ سکه یک سنتی، ۴۸ سکه ۵ سنتی، ۱۹ سکه ۱۰ سنتی، ۱۶ سکه ۲۵ سنتی، ۲ سکه نیم دلاری و یک اسکناس مچاله شده یک دلاری پیدا کرد، یعنی جمعا ۱۳ دلار و ۲۶ سنت!
اما در عوض به دست آوردن این ثروت ناچیز! او زیبایی دل انگیز ۳۱۳۶۹ طلوع خورشید، درخشش ۱۵۷ رنگین کمان و منظره درختان افرا درختی از تیره افراها جزو تیره های نزدیک به گل سرخیان که درختی است تنومند با برگهای پنجه ای که در باغها و جنگلها می روید. اسپندان. اسفندان. بوسیاه. (فرهنگ فارسی معین ) در سرمای پاییز را از دست داد.
او هیچ گاه ابرهای سفیدی را که بر فراز آسمان ها در حرکت بودند را ندید؛ پرندگان در حال پرواز، درخشش خورشید و لبخند هزاران رهگذر، هرگز جزیی از خاطرات او نشدند.
⚫️⚫️⚫️⚫️
داستان کوتاه احساس شکست!
روزي دانشمندى آزمايش جالبى انجام داد. او يك صندوقچه ساخت و با قرار دادن يک ديوار شيشهاى در وسط صندوقچه آن را به دو بخش تقسيم کرد.
در يک بخش، ماهى بزرگى قرار داد و در بخش ديگر ماهى کوچکى که غذاى مورد علاقه ماهى بزرگتر بود..
ماهى کوچک، تنها غذاى ماهى بزرگ بود و دانشمند به او غذاى ديگرى نمىداد.
ماهی بزرگ براى شکار ماهى کوچک، بارها و بارها به سويش حمله برد ولى هر بار با ديوار شیشۀ كه وجود داشت برخورد مىکرد، همان ديوار شيشهاى که او را از غذاى مورد علاقهاش جدا مىکرد…
پس از مدتى، ماهى بزرگ ازحمله به ماهى کوچک دست برداشت. او باور کرده بود که رفتن به آن سوى صندوقچه غير ممکن است!
در پايان، دانشمند شيشه ي وسط صندوقچه را برداشت و راه ماهي بزرگ را باز گذاشت.. ولى ديگر هيچگاه ماهى بزرگ به ماهى کوچک حمله نکرد و به آنسوى صندوقچه نيز نرفت!
⚫️⚫️⚫️⚫️
پنجره ی بیمارستان
دو بیمار در یک اتاق بستری بودند. یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش که کنار تنها پنجره اتاق بود بنشیند. ولی بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد. آن ها ساعت ها با هم صحبت میکردند؛ از همسر، خانواده، خانه، سربازی یا تعطیلاتشان با هم حرف می زدند و هر روز بعد از ظهر، بیماری که تختش کنار پنجره بود، می نشست و تمام چیزهایی که بیرون از پنجره می دید، برای هم اتاقیش توصیف می کرد. پنجره، رو به یک پارک بود که دریاچه زیبایی داشت. مرغابی ها و قوها در دریاچه شنا می کردند و کودکان با قایق های تفریحی شان در آب سرگرم بودند. درختان کهن، به منظره بیرون، زیبیایی خاصی بخشیده بود و تصویری زیبا از شهر در افق دور دست دیده می شد. همان طور که مرد کنار پنجره این جزئیات را توصیف می کرد، هم اتاقیش چشمانش را می بست و این مناظر را در ذهن خود مجسم می کرد و روحی تازه می گرفت. روزها و هفته ها سپری شد. تا اینکه روزی مرد کنار پنجره از دنیا رفت و مستخدمان بیمارستان جسد او را از اتاق بیرون بردند. مرد دیگر که بسیار ناراحت بود تقاضا کرد که تختش را به کنار پنجره منتقل کنند. پرستار این کار را با رضایت انجام داد. مرد به آرامی و با درد بسیار، خود را به سمت پنجره کشاند تا اولین نگاهش را به دنیای بیرون از پنجره بیندازد. بالاخره می توانست آن منظره زیبا را با چشمان خودش ببیند ولی در کمال تعجب، با یک دیوار بلند مواجه شد! مرد متعجب به پرستار گفت که هم اتاقیش همیشه مناظر دل انگیزی را از پشت پنجره برای او توصیف می کرده است. پرستار پاسخ داد: ولی آن مرد کاملا نابینا بود!
نویسنده: پائولو کوئلیو
⚫️⚫️⚫️⚫️
💢مواظب باشید #فتنه رنگ عوض می کند!!!
🔹گاهی لباس دیانت به تن کرده و با اهرم دین و شعار مبارزه با انحراف و تندروی به میدان می آید
🔹گاهی لباس مردم داری و دموکراسی خواهی به تن کرده و با روش های پوپولیستی و شعار دغدغه مردم و مبارزه با دیکتاتوری به میدان می آید
🔹گاهی لباس مظلوم و بی گناه به تن کرده و با اهرم مظلوم نمایی و مورد ظلم واقع شدن و با شعار به داد مظلوم برسید وارد میدان میشود
🔹گاهی از در دوستی وارد شده و لباس رفیق بی کلک به تن کرده و با اهرم بیایید با هم دوست و متحد شویم و شعار همه برای یکی یکی برای همه وارد میدان میشود
📌اما فتنه با هر لباسی آید در هر صورت کار خود را میکند و صرفاً ذات پلید خود را زیر نقابی جدید پنهان می دارد
📌باید اهل دل بازی بکند ولی بازی نخورد
باید استخوان در گلو و خار در چشم باشد ولی فریاد وا مصیبتا هم سر ندهد
آگاه کند، #نفاق عیان سازد ولی نباید جنجال کند و زخم های چرکین بعمل آورد
📌سخت است ولی قطعاً پیروزی با حق است، این فتنه ها نیز با این یال و کوپال و پیچیدگی موقتی و گذراست آنچه می ماند فقط خواست خداست و این مسیر مشیت الهیست پس باید ادامه داد و نامید و خسته نشد. #بیداری_مدیا
✍ محمدمهدی شریعت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥🔻 سید حسن نصرالله : ایران شوخی نمی کند. ایران پاسخ خواهد داد اندکی صبر...
#اسماعیل_هنیه #شهید_اسماعیل_هنیه #خونخواهی_هنیه_عزیز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اصحاب میتوانیم VS اصحاب نمی توانیم
#رئیسی_عزیز #امیر_کبیر
29.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آش کدو حلوایی (کویی آش)
مواد لازم :
آش کدو
یک لیوان برنج نیم دانه خیس خورده
۵۰۰گرم کدوی پوست گرفته و خرد شده
۴لیوان شیر
۳لیوان آب
۵۰گرم کره
یک قاشق چایخوری نمک
نصف لیوان شکر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سبزی پلو با ماهی سفید
🌱🧄🍚🦈
با اون ترکیباتی که تو عکس میبینی اگه بخوریش مستقیم میری بهشت 😍😂👌🏻
من برای #سبزی_پلو از این ترکیب استفاده میکنم👇🏼
جعفری و تره به یک اندازه
گشنیر و شوید نصف جعفری و تره
و سیر تازه اگر باشه که چه بهتر
برای مزه دار کردن ماهی، این ادویهها رو میزنم👇🏼
نمک، فلفل،پودر سیر،زردچوبه،جوزهندی و زعفران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۵۰۰ گرم سینه مرغ + ۱۰۰ گرم پیاز بریزید تو غذاساز و میکس کنید
۴۰ گرم سس مایونز + ۱ق چ نمک + ١ق س شكر + ۱/۲قچ فلفل چیلی+ ۱/۲ ق چ فلفل سیاه + ۱ ق چ پودر سیر —-> همه رو با هم خوب مخلوط کنید و مرغها رو بریزید داخلش و مخلوط کنید و بزارید نیمساعت تو یخچال بمونه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
(Kale pache)کله پاچه😁🐑
🥣مواد لازم👇🏻
کله گوسفندی🐏
پای گوسفندی⚪️
آب💧
دلمه🫑
فلفل تند🌶
پیاز🧅
سیر🧄
زردچوبه🟠
نمک🧂
پونه خشک🌿
لیمو🍋
-
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢سالاد ایتالیایی🥗
👈 مواد لازم:
کاهو رسمی ۱عدد
فلفل دلمه قرمز ۱عدد
پیاز قرمز ۱عدد
زیتون به مقدار لازم
سالامی۱۰۰ گرم
پنیر موزارلا مدادی ۵ عدد
گوجه گیلاسی ۱۵ عدد
👈 برای سس مخصوص:
سس مایونز ۲ قاشق غذاخوری
ماست ۲ قاشق غذاخوری
روغن زیتون ۲ قاشق غذاخوری
سرکه سیب ۲قاشق غذاخوری
آبلیمو ۲ قاشق غذاخوری
سس خردل ۲ قاشق غذاخوری
سیر رنده شده ۲ حبه
پنیر پارمزان ۲ قاشق غذاخوری
👈 ادویه ها:
آویشن و فلفل سیاه و نمک: ۱ ق چ از هر کدوم
لذت آشپزی به سبک فرناز تک فود
#قسمت_شانزدهم
#روشنا
ون سفید رنگ 🚐درست مقابل چراغ قرمز🚥 توقف کرد لیلی از پنجره دست تکان داد و با صدایی هیجان زده
زود باش سوار شو روشنک
چمدان بنفش رنگ خودم را بلند کردم و داخل ماشین قرار دادم
رانده به من نگاهی کرد و با صدایی ملایم
این همه وسیله فقط برای سه روز
دوباره نگاهی به لیلی انداختم زیر لب لبخند زدم
به سمت او رفتم و کنارش نشستم و به بقیه دختران سلام کردم
یکی از آن ها نگاهی به من کرد
به به روشنک خانم ستاره سهیل💫⭐️ شدی
آهی کشیدم چی بگم
این روز ها سرم خیلی شلوغ شده است
مهسا که سرش را گوشی بیرون آورد ؛نگاهی به من انداخت حالا بگذریم از آقای صدر چه خبر
نگاه تندی به لیلی کردم
لیلی کمی خودش را جمع جور کرد که با تکان های ماشین ،متوجه آن حرکت شدم
چراغ سبز شده بود خیابان شلوغ بود راننده هر چند دقیقه ،یکبار ترمز می کرد
با صدای محکم به مهسا گفتم
قرار نبود خبری باشد
مهسا سکوت کرد اما لبخند از تمسخر آمیزش مشخص بود ؛حرف هایی برای گفتن دارد
یک ربع گذشت راننده صدای رادیو را زیاد کرده بود و بعد با صدای بلند تری به لیلی گفت
آقای محتشم کجا قرار هست سوار سود ؟!
لیلی گوشی خودش را از کیف بیرون آورد بدون آنکه پاسخ بدهد
تماس گرفت
چند لحظه بعد
سلام آقای محشتم شما کجایید ؟!
صدا از پشت خط واضح شنیده می شد
من در ایستگاه اتوبوس منتطر
لیلی وسط حرفش پرید
دیدمتون
بعد به راننده با صدای بلندی
آقا جمشید نگه دارید اینجاست
لیلی از ماشین پیاده شد در حالی که به پسر جوان کمک می کرد
چمدان را داخل ون بگذارد
به او گفت ممنون که آمدید !
شدایشان این قدر واضح بود که تمام جملاتشان به راحتی شنیده می شد
ذهنم درگیر لیلی شده بود
این پسر جوان چه زمانی با لیلی آشنا شده بود
اصلا قرار بود همراه ما بیاید ؟!
نویسنده :تمنا🌈🌴
#نکات_تربیتی_خانواده ۲۵
💖 بلدی آرامش بدی؟
🔹خانم و آقا باید مدام به هم آرامش بدن.
🔷 مثلا آقا یه مشکل بزرگ براش پیش اومده؛ با رئیس اداره دعواش شده یا چکش برگشت خورده و...
ظاهرا اینجا خانم نمیتونه کمک مادی کنه، اما آرامش که میتونه بده!😊
🔸بیاد به شوهرش بگه: آقایی...
چرا ناراحتی؟😌💗
نداری؟
فدای سرت. نداشته باش!
🔺ولش کن. غصه ی چیو میخوری؟
🔹شوهره اولش میگه یعنی چی؟ پول تو حسابم نیست. فردا چکم برگشت میخوره!😪
تو الکی میخوای به من آرامش بدی؟!😓
🔸اما خانم باید بدونه که کلماتش چقدر معجزه میکنه... ادامه بده😊
خانم بگه:
فدای سرت. دورت بگردم الهی.
غصه ی چیو میخوری؟☺️
اصلا فردا نمیخواد بری سر کار.
گوشی رو هم جواب نده.
اصلا بده من گوشی تو!
خدا بزرگه....
💝✅💝
به همین راحتی خانما میتونن به شوهرشون آرامش بدن...
💖 از زبانتون کاملا استفاده کنید برای آرامش دادن...😊😌
🌷
27.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گناه یعنی خداحافظ حسین(ع)
گناه یعنی خداحافظ عباس(ع)
گناه یعنی خداحافظ مهدی(ع)
👌کلیپ بسیار بسیار زیبا و
مفید و تأثیر گذار...😭
پیشنهادمیکنم تاآخرببینیدلطفاً
🏴صلےاللّٰهعلیڪیااباعبداللّٰه
🏴صلےاللّٰهعلیڪیاامام زمانم
اَلْلّٰهُمََّ صَلٍّ عَلیٰ مُحَمَّدٍوَاٰلِ مُحَمَّدٍ
وَ عَـجِّــــــلْ فـَرَجَهـُـــــمْ
اَُِلَُِلَُِهَُِمَُِ َُِعَُِجَُِلَُِ َُِلَُِوَُِلَُِیَُِکَُِ َُِاَُِلَُِفَُِرَُِجَ
بحق زینبــــ کـبرۍ(س)
.حاج آقای قرائتی فرمود:
پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من شش ماه بعد از وفاتش بدنیا آمدم ،
در شش سالگی که کمی خواندن و نوشتن آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که پدرم وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند مفهومش چیست
( در بزم غم حسین، مرا یاد کنید )
بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم که آیا پدرم حقیقتا حسینی بوده ؟؟
روزی در سن حدودا بیست سالگی در کوچه میرفتم که مردی حدودا پنجاه ساله که نامش حسین بود و فهمیده بود من پسر حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست و گریست !!!
وقتی آرام شد راز گریستن خودش را برای من اینگونه تعریف کرد :
در جوانی چند روز مانده به ازدواجم گرچه آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم و با نامزد و مادر زنم به مغازه زرگری پدرت رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به نامزدم نشون بده طوری که مادر زن و همسرم متوجه نشوند
از قضا نامزدم سرویس زیبا و بسیار گرانی را انتخاب کرد ،
من که همینطور هاج و واج مانده بودم که چکار بکنم ناگهان پدرت گفت :
حسین آقا قربان اسمت ، با احتساب این سرویس طلایی که نامزدت برداشت الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنایی که در خانه مان کردی صد تومان است و سپس (به پول آن زمان ) صد تومان هم از دخل در آورد و به من داد
من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه میکردم و در دلم به خودم میگفتم کدوم بدهی؟ کدوم بنایی ؟ من طلبی از حاجی ندارم !!
بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ ، بلکه صد تومان خرج عروسی ام را هم داد و مرا آبرومندانه راهی کرد
گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدتها شنیدم حاجی عباسعلی در سن چهل و یک سالگی پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته
آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم
وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در موقع ازدواجمان مجانی به او داده زد زیر گریه و آنقدر ناله کرد که از حال رفت
وقتی زنم آرام شد از او پرسیدم تو چرا اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق اینگونه جواب داد :
آنروز بعد از خرید طلا چون چادر مادرم وصله دار بود حاجی فهمید که ما هم فقیریم ، شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی به در خانه ما آمده و در میزند ،
من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد و گفت خرج جهاز دخترتان است
حواله ی آقا امام حسین علیه السلام است ،
لطفا به دامادتان نگویید که من دادم !!
تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد باز هر دو به گریه زار زدیم که خدایا این مرد چه رفتار زیبایی با ما کرده ، بگونه ای که آنروز پول طلا و خرج عروسی مرا طوری داد که زنم نفهمید
و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم !!!
وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم فهمیدم که پدرم
همانگونه که در عزای امام حسین علیه السلام بر سر می زده دست نوازش بر سر یتیمان هم می کشیده ،
همانگونه که در عزاء بر سینه میزده مرهمی به سینه درد مندان هم بوده ،
و همانگونه که برای عاشورا سفره نذری مینداخته هرگز دستش به مال مردم آلوده نبوده
و یک حسینی حسینی راستین بوده است .....
اللهم ارزقنا توفيق خدمة الحسين عليه السلام في الدنيا و الآخره
اگر لذت بردید به اشتراک بگذاريد!🌷🌷🌷🌷🌷🌷با ذکرفاتحه وصلواتی هدیه به خانم فاطمه زهرا سلام الله علیها🍃🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتگری حاج مهدی سلحشور از شهدای
جاوید الاثر ؛
▪️اعتراض حسین شریعتمداری به یک اظهارنظر نسنجیده
کیهان نوشت: چه کسی با حرف زدن دانشجویان و حتی اعتراض و اعلام نظر آنها مخالف است و کجا و چه زمانی دانشجویی صرفا به خاطر حرف زدن یا حتی اعتراض اخراج شده است؟!
رئیس جمهور(#پزشکیان) به وزیر علوم دستور دادهاند همه اساتید و دانشجویان اخراجی به دانشگاه بازگردند!
اولاً؛ مگر چه تعداد اخراج شدهاند؟ ثانیاً؛ باید دید به چه علت اخراج شدهاند؟ ثالثاً؛ بازگرداندن کسانی که اخراج آنها مطابق قانون بوده است یک اقدام غیرقانونی است و رئیسجمهور که اینهمه درباره ضرورت اجرای قانون سخن میگفت و آنهمه شعار قانونگرایی میداد!
ین اقدامات غیرقانونی باید کار کسانی باشد که در پوشش کارشناس، اطراف رئیسجمهور جا خوش کردهاند. درست است که آقای رئیسجمهور گفته است کارها را به کارشناسان میسپارد ولی خود ایشان در اینگونه امور صاحبنظر است و نباید به مشاوران نااهل اجازه بدهد «#وفاق_ملی» مورد نظر ایشان را به «#وفاق_میلی»! تبدیل کنند. نباید به هرچه آنها خواستند تن بدهد.