چه کرده اند که مادر به فضه رو زده است
نوشته اند دم در به فضه رو زده است
حیای فاطمه نگذاشت یاعلی گوید
بخاطر دل حیدر به فضه رو زده است
چه کرده اند که این باغبان با احساس
کنار غنچهی پرپر به فضه رو زده است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪵 با همان هیزم ...
☑️ امام باقر علیه السلام:
🔥 هیزمی که آن دو نفر برای آتش زدن علی و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) جمع کرده بودند، نزد ماست و ما آن هیزم را از یکدیگر به ارث میبریم، (و دست به دست میشود تا برسد به دست قائم علیه السلام). پس او با همان هیزم آن دو نفر را خواهد سوزاند.
📜 ... ثُمَّ يُحْرِقُهُمَا بِالْحَطَبِ الَّذِي جَمَعَاهُ لِيُحْرِقَا بِهِ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ (عَلَيْهِمُ السَّلَامُ)؛ وَ ذَلِكَ الْحَطَبُ عِنْدَنَا نَتَوَارَثُهُ،
⬅️ دلائل الامامة ،ص۴۵۵ و حلية الأبرار: ۲/ ص۵۹۸.
🏷 #حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها #امام_محمد_باقر_علیه_السلام #امام_زمان_عجّل_الله_فرجه
حاج محمود کریمی - عشق یعنی انقلاب فاطمه.mp3
14.67M
🏴 عشق یعنی انقلاب فاطمه
🎤 حاج مهدی کریمی
📃 قسمتی از شعر:
عشق یعنی دل سپردن در الست
از می وصل الهی مست مست
عشق یعنی ذکر ناموس خدا
یا علی گفتن به زیر دست و پا
عشق یعنی جلوه ی صبر خدا
شرم ایوب نبی از مرتضی
عشق یعنی صبر در هنگام خشم
عشق یعنی جای سیلی روی چشم
عشق یعنی انقلاب فاطمه
عشق یعنی عشق ناب فاطمه
عشق یعنی صحبت بی واهمه
حیدرِ در بند، پیش فاطمه ...
🏷 #امام_علی_علیه_السلام
#حضرت_فاطمه (س)
#فاطمیه
آماده ظهور شویم جلسه 4.mp3
17.43M
🎙 #آماده_ظهور_شویم
📌 جلسه 4
◀️ با تلاش در زمینه سازی ظهور، لیاقت در رکاب امام مهدی بودن را پیدا خواهیم کرد.
◀️ رسیدگی به جسم و سلامتی از واجبات آمادگی برای ظهور امام مهدی میباشد. و این واجب از طریق ورزش، پیشگیری، درمان درست میسر است. تلاش برای ظهور جسم و روح سالم میطلبد.
◀️ ما در قبال جسم و روح خویش، خانواده، جامعه، علایق و استعداد و ... مسئولیم.
◀️ بعنوان فردی که در مسیر ظهور تلاش میکند، باید به ورودیهای جسم خود از هر لحاظ دقت داشت حال خوردنی یا دارویی و...
◀️ تربیت نفس منجر به شناخت رسالت فردی ما در زمان ظهور خواهد بود انشاءالله.
✅شنیدن صوتها برای آقایان بلامانع می باشد.
🏝 #نکات_تربیتی_خانواده 111
"همیشه با برنامه"
✅ یه انسان مومنی که میخواد خانواده تشکیل بده، کاملا حواسش هست که چطور زندگی کنه تا "خیلی لذت" ببره.👌
💢 اینطور نیست که هی بگه من خوشم میاد فلان کار رو بکنیم!
خوشم نمیاد فلان جور باشی!
😒
🌹 میدونه برای اینکه از خانومش خوشش بیاد، باید یه سری فعالیت ها رو انجام بده تا به اون محبت بالا برسه و از زندگیش لذت ببره.
🔷 کلا آدم باید با حساب و کتاب و برنامه زندگی کنه....
❤️ ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 حکایت کشاورزی که به محضر امام زمان (عج) رسید و خانه ی امام علی (ع) و حضرت زهرا (س) را به او نشان دادند.
🎙حجت الاسلام مسعود عالی
🏷 #امام_علی_علیه_السلام #حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها #امام_زمان_عجّل_الله_فرجه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک جمله مهم از خطبه فدکیه #حضرت_زهرا سلام الله علیها
♨️ مهمترین عامل تنهایی جبهه حق در طول تاریخ چیست؟
«حجت الاسلام راجی»
✍پی نوشت: درون خود جستجو کنیم و ببینیم آیا به این درد مبتلا شده ایم؟
#ایام_فاطمیه #فاطمیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 آخرین نوشتهٔ شهید سید هاشم صفیالدین ساعاتی قبل از شهادتش خطاب به امام زمان
#وعده_صادق
#فاطمیه
#سوریه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 یعنی هنوز ۳۱۳ یار پیدا نشده؟
🔴 سوالی که ممکنه برای خودتون یا اطرافیانتون پیش اومده باشه و جوابش رو ندونید
#وعده_صادق
#فاطمیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🥀🏴🥀🏴
🏴 یاعلیُّ ياعلىُّ ياعلىّ
🏴 امام صادق عليه السلام
به نقل از پدرانش علیهم السلام
🏴 هنگامی که مرگ حضرت فاطمه
سلامالله علیها فرا رسید ، گریست
امیرمومنان به حضرت فاطمه گفت :
" بانوی من ! چه چیزی تو را گریاند ؟ "
پاسخ داد : "براى آنچه پس از من خواهی دید
می گریم"
امیرالمومنین گفت : گریه مکن
به خدا سوگند این رنج ها نزد من در راه
خدا ، ناچیزند .
📗 : حکمت نامه فاطمی : ص ۶۷۷
🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁به یاد داشته باش:
آینده کتابی است 📖
که امروز می نویسی...
پس چیزی بنویس
که فردا از
خواندن آن لذت ببری...🍁
Shokuhe-Yas-www.Ziaossalehin.ir-J06.mp3
9.44M
📗 #معرفی_کتاب📗
📚🎧 #کتاب_صوتی
▪️شکوه یاس
» مرور و شرحی مختصر از خطبه فدک...
🔘 قسمت 6
#شکوه_یاس
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
شهید نوجوانی که در جنگ با دشمن خستگی ناپذیر بود
شهید محمد براتی فردی فروتن و متواضع بود؛ وی همواره در جلسات مذهبی و مراسم عزاداری سرور و سالار شهیدان فعالانه شرکت میکرد.
نوجوانی خوش اخلاق، خوش برخورد، فعال و زحمتکش بود. به اطرافیان و خانوادهاش احترام زیادی میگذاشت و در انجام کارها به آنها کمک میکرد؛ بسیار متین و باوقار بود و کمتر عصبانی میشد.
در زمان اوج گیری انقلاب و مبارزه با رژیم ستمشاهی، مانند دیگر اقشار مردم، عضوی از اعضای شرکت کننده در راهپیمائیها و تظاهرات بود.
محمد براتی حتی برای دفاع از آرمانهای انقلاب، چند سیلی از رئیس پاسگاه ژاندارمری منطقه در آن زمان میخورد، ولیکن دست از انقلاب بر نداشت.
#معرفی_شهید
#شهید_دفاع_مقدس
آماده ظهور شویم جلسه 3.mp3
29M
🎙 #آماده_ظهور_شویم
📌 جلسه 3
◀️ اگر توان و استعداد خود را صرف ظهور امام زمان نکنیم، ما خود و ظرفیت خود را اسراف کردهایم و باید در پیشگاه پروردگار جوابگو باشیم. بالاترین اسراف؛ اسراف نفس است.
◀️ توحید یعنی همه عالم در مسیر تعالی و بندگی الله قرار بگیرند.
◀️ قبل از ظهور، بصیرت مهمترین مقوله برای فرد است. بصیرت یعنی توانایی تشخیص وظیفه در لحظه. نتیجه بصیرت میشود بلوغ فکری و عقلی.
◀️ در مسیر ظهور شاید نیاز باشد از مال و زندگی، اولاد، ... آبرو گذشت و فدا کرد. این میشود زمینهسازی ظهور.
◀️ برای رسیدن به توحید باید از مرزها و حاشیههایی که برای خود ساختهایم بیرون بیاییم. با کنار گذاشتن «من» به جامعه آرمانی ظهور خواهیم رسید.
◀️ باید استعداد و توانایی خود را پیدا کرده و در زمینه فراگیری آن تلاش کنیم و به نیت ظهور در این زمان بکار گیریم.
✅شنیدن صوتها برای آقایان بلامانع می باشد.
مدح و متن اهل بیت
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_صد_پنجاه_دوم🎬: ابراهیم و آزر با یکدیگر به راه افتادند، بازار شه
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_پنجاه_سوم🎬:
جبرئیل به نزد ابراهیم آمد و فرمود: ای ابراهیم! تو برای انجام کار خطیری که در پیش داری به کلمات مقدس متوسل شو، همان پنج کلمه ای که قبل از خلقت آسمان ها و زمین از نور اقدس حق آفریده شدند و در عرش پروردگار جای گرفتند، پنج کلمه که خداوند به واسطه آنها توبه حضرت آدم را پذیرفت و خداوند اراده کرد که آنها را در صلب حضرت آدم قرار دهد و بشارت می دهم بر تو ای ابراهیم آن پنج کلمه از نسل تو هستند، همراه من تکرار کن: ابراهیم همراه با جبرییل تکرار کرد: «یا حمید بحق محمد، یاعلی بحق علی، یافاطر السماوات و الارض به حق فاطمه، یا محسن بحق حسن و یا ذی القدیم الاحسان بحق حسین علیه السلام»
ابراهیم این عبارات را تکرار و با پنج کلمه مقدس دیدار کرد تا به پنجمین کلمه رسید، ناگهان حزنی شدید بر قلبش نشست و از جبرئیل دلیل این حزن را سوال کرد.
جبرئیل لباس عزا به تن کرد و باز راوی قصهٔ غصهٔ عاشورا شد و فرمود: بدان فرزندی از فرزندان تو را در سرزمینی دور از وطن در کنار دو نهر آب درحالیکه تشنه لب است سر می برند، جبرئیل از علی اکبر و علی اصغر گفت و ابراهیم ناله زد، جبرئیل از یاران شجاع و علمدار کربلا گفت و ابراهیم مویه کرد، جبرئیل از تازیانه بر بدن طفلان حسین گفت از آتشی که بر خیمه ها افتاد از بدنی که زیر سم اسبها پایمال شد و از بانو و حجت خدا که به اسارت رفتند روضه ها خواند، ابراهیم با شنیدن این مصائب با پای برهنه در شهر می دوید و بر سرزنان حسین حسین می گفت، ابراهیم آنقدر عزاداری کرد که بیهوش بر زمین افتاد و پس از لحظاتی که با خنکای وحی به هوش آمد جبرئیل به او مژده داد و فرمود: ای ابراهیم! عزاداری تو قبول شد و برخیز و پیش برو که خداوند به واسطه توسل به پنج کلمه مقدس نیرویی مضاعف به تو بخشید.
جبرئیل پیغام خود را به ابراهیم رساند و به آسمان برگشت.
ابراهیم تبری بزرگ بر دوش و ظرف غذایش را در دست گرفت و به سمت برج بابل راه افتاد، او می خواست به سوگندی که خورده وفا کند و چنان کند تا این مردم غافل به خود آیند و بفهمند که بت ها هیچ قدرتی ندارند و تمام قدرت مختص پرودگار است و بس...
او هر قدمی که بر می داشت کلمات مقدس را زیر لب زمزمه می کرد، گویی نیرویی نامرئی در تکرار این کلمات نهفته بود.
او بعد از دقایقی به مقصد رسید و وارد برج بابل شد و خود را به آخرین طبقه برج که همان معبد بت ها بود رسانید.
هیچ کس در شهر و در برج بابل نبود.
ابراهیم که همیشه اهل استدلال و منطق بود وسط معبد ایستاد، ظرف غذا و تبر را زمین گذاشت و درب ظرف را باز کرد و همانطور که تمام بت ها را از نظر می گذراند رو به مردوک فرمود: بفرمایید، روز عید شماست، بفرمایید و غذا تناول کنید...
طنین صدای ابراهیم در معبد پیچید و بت ها هیچ عکس العملی نشان ندادند.
حضرت ابراهیم با صدای بلند تمامی بت ها را مورد خطاب قرار داد که چرا صحبت نمی کنید و چرا چیزی نمی خورید؟!
و باز هم جوابی نیامد و ابراهیم نگاهی به تک تک بت ها نمود و فرمود:
پس چیزی که نه منفعتی دارد و نه ضرری دارد شکستن آن نه تنها هیچ اشکالی ندارد بلکه موجب هدایت هم می شود.
حضرت ابراهیم که به دنبال ایجاد برهان فطری است انگار میخواهد با بت ها نیز اتمام حجت کند .
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_پنجاه_چهارم🎬:
ابراهیم بسم الله بلندی گفت و همانطور که کلمات مقدس را به امداد می طلبید، تبر را بلند کرد و شروع به شکستن بت ها نمود.
بت های سنگی و چوبی با مجسمه های عظیم، یکی پس از دیگری از هم می پاشیدند و بر زمین سرنگون می شدند.
ابراهیم همه را شکست و خُرد نمود تا رسید به بت بزرگ بعل یا مجسمه مردوک که از طلا ساخته شده بود.
ابراهیم اشاره ای به مردوک کرد و فرمود: ببین تمام رفقایت را از بین بردم و تو را توان دفاع از آنها نبود، تویی که مثلا بزرگتر آنان بودی اما حتی نتوانستی اندکی خودت را تکان دهی، اینک هم می توانم با چند ضربه تبر تو را نیز سرنگون کنم، اما چنین نمی کنم، چرا که باید به مردم ثابت شود تو چیزی جز یک مجسمه بی جان نیستی، باید مردم بفهمند مردوکی که نتوانست از دوستان و یاران خود دفاع کند و از نابودی آنها جلوگیری کند نمی تواند خدایی باشد که مردم به او تکیه کنند، تو باید بمانی تا جواب سوال های مردم را بدهی، تو باید بمانی تا مردم با عمق جان بفهمند تو هیچ نیستی.
ابراهیم این سخن را گفت و تبر را بر دوش مردوک قرار داد و از معبد خارج شد و خود را به خانه رسانید.
ساعتی بعد، مردم شاد و سرزنده بعد از جشنی بزرگ که با خوراکی های متنوع برپا کرده بودند، به شهر برگشتند و همه طبق رسم هر ساله رو به سوی معبد آوردند.
پیش روی مردم، آزر با قامتی افراشته در حالیکه با کاهنان دیگر بگوو بخند می کرد از پله های برج بابل بالا رفت.
ابتدا آزر و سپس کاهنان وارد معبد شدند و با دیدن صحنه پیش رو که همه خدایان شکسته و سرنگون بودند، بهت زده شدند، گویی قدرت سخن گفتن از آنها گرفته شده بود و در همین حین موجی از مردم داخل معبد شدند و تا اوضاع را چنین دیدند شروع به هیاهو کردند.
با سرو صدای مردم آزر و کاهنان معبد به خود آمدند و آزر فریاد برآورد: چه کسی این کار شنیع و مخوف را انجام داده؟ چه کسی به آستان خدایان بابل این بی حرمتی را انجام داده؟! یکی دیگر از کاهنان فریاد زد: به نمرود خبر دهید که خدایان را کشتند.
دو نفر از کاهنان با سرعت حرکت کردند تا این خبر را به نمرود برسانند.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_پنجاه_پنجم🎬:
خبر به نمرود رسید و او با عصبانیت هسته اطلاعاتی لشکرش را فرا خواند و به آنها دستور داد تا سریع تحقیق کنند و عامل این جنایت را در کمترین زمان ممکن پیدا کنند.
از نظر نمرود این کار غیر قابل بخشش بود،چرا که حکومت طاغوتی نمرود بر پایه بت پرستی و پرستش شیطان بنا شده بود و کسی که این کار را کرده بود، دقیقا حکومت او را نشانه رفته بود و اگر پاسخی به این عمل نمیداد پس می بایست در آینده ای نچندان دور منتظر فرو ریختن حکومتش باشد.
لحظات به کندی می گذشت، به امر نمرود، آزر هم به تالار قصر آمده بود، نمرود از جا برخواست و دو دستش را پشت سرش حلقه کرد و بی هدف شروع به قدم زدن نمود و بعد از لختی راه رفتن جلوی آزر ایستاد و گفت: تو نمی توانی حدس بزنی که این کار چه کسی باشد؟!
آزر باتوجه به تجربیات و خاطراتی که از ابراهیم داشت، شک کرده بود که شاید کار او باشد، اما علم نجوم گفته بود که ابراهیم در این روز بیمار است، پس جوانی بیمار نمی تواند آنهمه بت را در یک نیم روز در هم شکند، از طرفی او فکر می کرد که این عمل، کاری ست که از عهده یک نفر بر نمی آید و حتما گروهی با همکاری هم این کار را انجام داده بودند آخر از بین بردن آنهمه بت بزرگ و سهمگین نیرویی زیاد می خواهد، پس سرش را بالا گرفت و رو به نمرود گفت: چه به محضر خدایگان نمرود عرض کنم؟! خودم هم هنوز در بهت و حیرتم، گویی مغز من قفل شده و نمی توانم حدس بزنم چه کس یا کسانی پشت این کار است، به نظرم باید کمی صبر کنیم تا مامورین اطلاعاتی به خدمت برسند.
نمرود اوفی کرد و به سمت تخت زرینش رفت و همانطور که برجایگاهش می نشست گفت: هر کس این کار را رهبری کرده باشد، خودش و کسانی که یاری اش کرده اند را با مرگی بسیار دردناک خواهم کشت.
در همین حین، نگهبان جلوی در تالار ورود سر دستهٔ نیروهای اطلاعاتی را گزارش کرد.
اجازه ورود صادر شد و سرباز داخل شد و آزر با دیدن او به یاد آورد که او همان ماموریست که چندی پیش از ابراهیم به خاطر اهانتش به بت ها به او شکایت برده بود.
مامور اطلاعاتی جلو آمد و پس از تعظیمی بلند بالا و تقدیس از نمرود گوشه ای ایستاد.
نمرود با صدای بلند فریاد زد: بگو ببینم تحقیقاتتان تا کجا پیش رفت و ان خطاکار را یافتید؟!
مامور سرش را پایین انداخت و گفت: قربان، ما با جمعی از سربازان از همه جا بازدید کردیم و از مردم هم سوال و پرسش نمودیم و در آخر متفق القول به این رسیدیم از تمام ادله و ظواهر برمی اید که این کار، کار جوانکی به نام ابراهیم است.
در این هنگام رنگ آزر به زردی گرایید و نمرود چشمانش را ریز کرد و گفت: ابراهیم؟! او چه کسی ست؟!
مامور نگاهی به آزر کرد و گفت: ابراهیم یکی از پسران کاهن اعظم جناب آزر است.
نمرود که همچون چشمانش به آزر اعتماد داشت از این حرف برآشفت و فریاد زد: گفتم بروید تحقیق کنید و مجرم را بیاورید، نگفتم بعد از ساعت ها چشم انتظاری به نزد ما آیی و چرندیات بهم ببافی، تو داری منجم بزرگ و کاهن اعظم این شهر را متهم میکنی، آیا دلیلی هم برای این کار داری؟!
آزر که هر لحظه عرق شرم از پیشانی اش جاری بود سر به زیر انداخت و آن مامور گفت: قربان، تنها کسی که امروز به جشن نیامد و در شهر حضور داشت ابراهیم بوده و از طرفی ابراهیم سابقهٔ دشمنی با بت ها را دارد و همه جا دم از پرستش خدای یکتا می زند.
نمرود با تعجب رو به آزر کرد و گفت: این سرباز چه می گوید جناب کاهن؟!
ادامه دارد....
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_صد_پنجاه_ششم🎬:
آزر سرش را بالا گرفت و گفت: ابراهیم پسری کنجکاو است و چند بار هم درباره بت ها سوالاتی از من پرسید و من برای روشن شدن ذهنش و همچنین برای اینکه مردم بدانند او کفر می گوید و فریب سخنانش را نخورند، چند جلسه با حضور کاهنان و نخبگان بابل برگزار کردم و از شواهد بر می آمد که ابراهیم آرام گرفته و دیروز هم در احوال ستارگان نگاه کرد و گفت بیمار می شود و برای همین از آمدن به خارج از شهر سر باز زد ولی من فکر نمی کنم او توانسته باشد به تنهایی...
نمرود با عصبانیت به میان حرف آزر دوید و گفت: از تو بعید است که چنین پسر طغیان گری داشته باشی، وقتی او اعتقادات کفر آمیز دارد و از طرفی تنها کسی که در شهر حضور داشته ابراهیم بوده، پس این عمل زشت کار ابراهیم است و رو به سرباز کرد و گفت: فوری ابراهیم را به اینجا بیاورید.
سرباز چشمی گفت و می خواست بیرون برود که نمرود گفت: نه...نه...ابراهیم را به معبد ببرید، ما هم به آنجا می آییم، باید خطاکار را به صحنه جرم آورد و در همانجا چگونگی مرگش را به شور بنشینیم و همه مردم عاقبت خطاکار را ببینند.
نمرود این حرف را زد و رو به آزر گفت: چگونه چنین فرزندی تربیت کردی؟! کسی که به خدایان ظلم کند لیاقت بدترین مرگها را دارد و من به عنوان نماینده مردوک، چنان کنم که درس عبرتی برای کل تاریخ باشد، ای آزر تو باید از این پسر برائت جویی تا گزندی نبینی.
آزر سری خم کرد و گفت: من از ابراهیم برائت می جویم، اما او انسان راستگویی ست منتظر می مانم تا او در معبد به گناه خویش اعتراف کند آن وقت است که اگر صلاح بدانید خودم با شمشیر سر از تنش جدا می کنم.
نمرود سری تکان داد و گفت: آفرین، از بزرگ کاهنان همین انتظار را داشتم، اما مرگ با گردن زدن برای اینچنین جوان گستاخی، مرگی راحت است، من می خواهم او زجر کش شود تا همه ببیند هر کس به ساحت من و خدایان، اهانت کند سرانجامش بسیار دردناک خواهد بود.
نمرود این را گفت و دستور داد ارابهٔ سلطنتی را آماده کنند تا به معبد برود.
فوجی از سربازان به خانه آزر رفتند، آنها فکر می کردند که ابراهیم فرار کرده، اما در کمال تعجب دیدند که ابراهیم در خانه است.
درب که زده شد، ابراهیم در را باز کرد و با لحنی سرشار از تعجب گفت: چه شده؟! چرا اینهمه سرباز اینجاست؟!
سردسته سربازان رو به ابراهیم گفت: تو به خاطر اهانت به بت ها و در هم شکستن خدایان بابل باید همراه ما بیایی تا در پیشگاه پادشاه و خدایان و مردم اعتراف کنی و حکم مجازاتت صادر شود.
ابراهیم ابرویی بالا داد و فرمود: من؟! آیا کسی دیده که من این کار را کرده باشم؟!
سرباز شانه ای بالا انداخت و گفت: نمی دانم، گمان نکنم، اما دستور داریم تو را به معبد ببریم.
و ابراهیم که می خواست عملا به مردم بفهماند بت ها هیچ قدرتی ندارند و خود منتظر چنین لحظه ای بود که در جمع تمام مردم بابل، بت ها را به مسلخ بی آبرویی کشد، همراه آنان شد
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕
🏴 یاعلیُّ ياعلىُّ ياعلىّ
✍به نقل از ابو بصير - امام باقر عليه السلام
فرمود : آيا وصيت فاطمه سلام الله عليها
را برايت نخوانم ؟ .
گفتم : چرا .
امام علیه السلام صندوقچه یا دُرجى بيرون
كشيد و آن را خواند :
💎 به نام خداوند گسترده مهر مهربان .
این چیزی است که فاطمه سلام الله علیها
دختر محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله
به آن وصیت می کند .
🥀
باغ های هفتگانه اش :
عَواف ، دَلال ، بُرقه ، مَيثب ، حُسنى
صافيه و خانه باغ ام ابراهيم [ ماريه ]
را به على ابى طالب عليه السلام
مى سپارد و چون او در گذشت ،
به حسن و چون حسن، در گذشت
به حسین ، و چون حسین در گذشت
به بزرگ ترین از فرزندانم
می سپارم .
📓 : حکمت نامه فاطمی : ص ۶۵۷
🏴🏴🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣️روزی برای مهربان بودن با خود
🌺و دیگران و گسترش مهربانی
🌺ایمان داشته باش که کمترین
❤️مهربانی ها از ضعیفترین
🌺حافظه ها پاک نمیشوند.
🌺پس چگونه فراموش خواهی شد
❣️تو که پیشه ات مهربانی است.
🌺تقدیم به دوستان مهربانم ❤️
🔴 آیا میدانید اگر کشور ما با رعایت حجاب شرعی به قطب مذهبی دنیا تبدیل شود تعداد گردشگران بیشتری برای دیدن این کشور متفاوت به ایران می آیند؟
🔻اما ناهنجاری های موجود در کشور از جمله بی حجابی و بدپوششی، به صنعت گردشگری کشور، ضربه شدیدی میزند. چراکه گردشگران دنبال دیدن چیزهای جدید و متفاوت میگردند و «وجود تفاوت» است که برایشان جذابیت ایجاد میکند.
🔻حال اگر در اینجا همان چیزی را ببینند که در کشور خودشان رایج است، رغبتی برای تعریف از اینجا برای سایر کسانی که هنوز به کشور ما نیامده اند پیدا نمی کنند!
🔺تجربهی حجاب، برای گردشگران خارجی حس زایدالوصفی ایجاد می کند که در هیچ جای دنیا نمی توانند مثل ایران آن را حس کنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬛️ ماجرای تکان دهنده
◾️السلامعلیک یافاطمهالزهرا سلاماللهعلیها
اگه با این روضه حال و هوای شما تغییر کرد ما رو هم دعا کنید🥺😭😭😭
🎬حاج حیدر خمسه
#اللهم_ارزقنا_کربلا