eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.8هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
21هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 حضرت فاطمه (س)فرمودند: در خدمت مادر باش؛ زیرا بهشت زیر قدم هاى مادران است. 🌸 میلاد حضرت فاطمه زهرا(س)، روز زن و مادر تبریک و تهنیت باد 🌸 ...
4_5988023093182863312.mp3
1.68M
❣﷽ا❣ 💐 💐 ناجی یونس از دل ماهی منجی یوسف از دل چاهی گردونه داره گنبد دوار قبضه کرده عالم به نگاهی مبنای خلقتی بنیاد عصمتی فریاد غیرتی امامُ الحق تندیس هیبتی توصیف شوکتی سرتا پا غیرتی امامُ الحق 💐مولا مولا مولا هدفم حیدر 💐شعفم حیدر شرفم حیدر 💐مولا مولا مولا قمرم حیدر 💐گوهرم حیدر پدرم حیدر 🌺علی علی علی علی مولانا🌸 قبل از آدم نور تو هویدا با ذکرت موسی عازم دریا بر غاصبین حق تو لعنت ای جانشین سید بطها با ایزد همنشین حق را تو جانشین حب تو کل دین امامُ الحق مهرت با دل عجین خلقت را چو نگین مولای بی قرین امامُ الحق 💐مولا مولا مولا تب و تاب حیدر 💐دُر ناب حیدر بوتراب حیدر 💐مولا مولا مولا روح و جان حیدر 💐بی کران حیدر جاودان حیدر 🌺علی علی علی علی مولانا🌸
1_15711306796.mp3
6.85M
●اصفانیا همیشه سرفرازن به عشق اهل بیتشون می نازن یه روزی ام برات حرم میسازن۲ ■میادش اون روزی که دوباره گل می کاریم تو ساخت و ساز حرم سنگ تموم میذاریم کادوی روز میلاد براد ضریح میاریم جشن تولدت رو حرمت میگیریم ایشالا سال دیگه این موقع تو مسیریم جشن تولدت تو حرمت میگیریم شب شب عشق و مستی شب دل و جنونه بیا باهم بخونیم سرود عاشقونه ای آیه ی تبارک مادر روزت مبارک ●ابرهای عاشقی دارن می بارن دل ها میان سینه ها بی قرارن فرشته ها بازم خبر میارن ۲ نسیم رحمت یاس توی فضا پیچیده آهای دلای عاشق ماه خدا دمیده مژده بدید به سادات مادرشون رسیده۲ ■شب شب عشق و مستی شب دل و جنونه بیاین باهم بخونیم سرود عاشقونه ای آیه تبارک مادر روزت مبارک ۲
4_6010588567888202326
692.1K
سبک امام رضا قربونتم آهوی سرگردونتم👌💐┅═┄⊰🌿 کوثر جَنتُ النعَم جلوه به جان اگر کند دیده برای دیدنش به آسمان نظر کند کعبه دل به جستجو قبله دل به گفتگو برای انعکاس او آینه را خبر کند آینه محو روی او باغچه مست بوی او راه بَرد به کوی او هر که به دل سفر کند دل شده غرق در شعف دُرج دهان پر از صدف مدحت بانوی شرف دُخت پیامبر کند شاخه به شاخه چون رطب می شکفد بدین سبب غنچه به غنچه روی لب خنده به چشم تر کند خورده عسل ز جام او شهد بَرد به نام او وز شکرین کلام او شیشه پر از شکر کند نخل خمیده بشکند بغض سپیده بشکند قفل دو دیده بشکند رؤیت سیم و زر کند گوهر پاک مصطفی معنی سبز هَل اَتی آینه دار ماسوی جلوه به هر سحر کند تابش بی شماره را منظر ماهپاره را زهره شده ، ستاره را با نگهی قمر کند گلشن حق به شبنمش بیت خدا به زمزمش ارض و سما به مَقدمش جامه ز گل به بَر کند سر زده اختری که او زمزم و کوثری که او آمده دختری که او مادری پدر کند فاطمه گر پذیرد و عشق به دل نمیرد و جام مرا بگیرد و لب به لب از گهر کند «یاسرم» و سپیده دم سر زده ام ازین حرم تا که نگاهی از کرم به قدر مختصر کند
بنام خدا ✾🍃🌼🍃✾ گــوهــری از دل دریای شـرف پیــدا شد وه چه گوهر که‌ چه‌ سان‌ مفتخر دریا شد گوهری‌ کز محـک خلقت‌ عیارش به تمام چه عیاری‌ که زخلقت به‌ محک والا شد گوهری کز صدف ححب وحیا یافت وجود کز وجــودش به جـهان شور دگر برپا شد آمد آن دُرّ؛ ز سـرچشمهٔ عصـمت به وجود ز وجودش به ابـد حجـب و حـیا احیا شد نــورش از نـور خدا قالبش از شکل بـشـر جـلوه ســر داد منـــور هـمـه دنـیــا شـد این چه نوریست که خورشید از او یافـت جلا آنکه او زینـت جنــت به هـمـه معنــا شـد آنــکه او ام ابــیها لـقبـــش داد پــدر آنکـه خــاتـون بـقـا بـنـد دل طاهــا شــد آنکه بر مقدم او بوســه بـزد حـور و ملـک فخــر نـسوان جـهان فـاطـمهٔ زهــرا شـد فاطمه فاطمه دی؛این سخن استاد است او کسـی هست بر او شیرخدا شـیدا شـد فاطمه آنکه به هر جور و جـفا صـبـر نمـود فاطمــه آنـکـه شــریـک محــن مـولا شـد او نه همـسـر به علـی؛ بلکه ورا یـاور بـــود بعــد او فــاتـح خیـبــر اسفا تـنهــا شـد حـیف از آن گل که خزان کرد ورا دسـت خزان پرپر از دسـت جفا آن گل عطـر آسـا شـد فاخرا هرکه بگردید ز دل عاشق او هر گره داشت ز یمن کرم او وا شد هر که دل بست بر این زادهٔ محبوب خدا بی گمان در دو جهان رتبهٔ او اعلا شد "" "" "" "" "" " 🌸ولادت حضرت فاطمهٔ زهرا س، روز مادر و روز زن مبارک باد.
مادرم مدرک پزشکی ندارد؛ ولی دستهایش کاری میکنند که هزار قرص و دوا نمیکند… شماره نظام مهندسی ندارد؛ ولی از منِ ویرانه با حرف هایش یک آدم نو می سازد… نقاش نیست؛ ولی با یک کلام لبخندی روی لبهایم میکشد که هزار نقاش از پسش بر نمی آیند… ندیده ام توی استدیو ضبط صدا وقت بگذراند، ولی آهنگِ صدایش از هر موسیقی گوش نواز تر است… مادرم سر آشپز و رستوران دار نیست؛ ولی عطرِ و طعم غذاهایش هوش از سر میپراند… بهشت را زیر پایش ندیدم، ولی شک ندارم بهشت زیر پایش نیست… بهشت نعمتِ وجودش است… " " ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄شادی ‎روح ┄┄┄┄┄❅✾❅┄مادران آسمانی صلوات┄┄┄┄🕊
هر کس به کسی نازد و ما فاطمه (س) داریم گفـتیم همیشـه ، همـه جا فاطمـه (س) داریم نـنـگ اسـت بـکوبـیـم درِ خـانـه هـر کــس دنـبـال سـرابـیـم چـرا ؟ فـاطـمــه (س) داریم مـا ‌ تـرس نـداریـم ز سـیـلاب حــوادث مانند علی (ع) بعد خـدا فـاطـمــه (س) داریم مـا چـشـم طـمـع تـا ابـدالدهــر نداریـم بر ثروت هر بی سر و پا، فاطـمــه (س) داریم رو کـن بـه مـسـیـر دگـری ای غــم دنـیــا بیهوده به این سمت نیا ، فاطـمــه (س) داریم زهـراســت که داده است به ما جرات طوفـان در دل نبُوَد واهـمـه تـا فـاطـمــه (س) داریم (س)💫💞 💫💞 💫💞 ...
🌹@rozeh_daftari🌹 - کانال روضه دفتری.mp3
76.3K
❣﷽ا❣ 🌈 🌈 نوای بلبل حق شورشی افکنده بر جانم شده بیست جمادی نور یزدان جلوه گر آمد ز لطف خاص حق نخل ولایت پرثمر آمد 🌈 مدد زهرا مدد(۲) گلی از گلشن ختم رسالت وا شده امشب نصیب خاتم پیغمبران زهرا شده امشب 🌈🌈 گلی از بوستان آل احمد آمده امشب به دنیا نور چشمان محمد آمده امشب 🌈🌈 صفای قلب پیغمبر رسیده فاطمه از راه زند بوسه به روی همچوماه او رسول الله 🌈🌈 ز دریای ولایت گوهر یکتا رسید امشب به دنیا از کرامات خدا زهرا رسیدامشب 🌈🌈 نصیب شیعه ی حیدر در عالم لطف داور شد ز یمن روز میلاد تو زهرا روز مادر شد 🌈🌈 الا ای عاشقان برده دل از بابا نگاه او خدیجه شادمان از دیدن روی چوماه او 🌈🌈 همه عمرم زجام مهر تو من جرعه می نوشم خدا داند ولایت را به دو عالم نمی‌فروشم 🌈🌈 شب میلاد تو من گشته ام از لطفُ مهمانت کرم کردی نشستم من کنارِ خوانِ احسانت 🌈🌈 شب میلاد تو زهرا نشستم در پناه تو غم از عالم برَد ای مادر امت نگاه تو 🌈 🌈 تویی خیر کثیر و در کرامت بی نظیری تو شدم مهمان تومادر که تا دستم بگیری تو 🌈مدد زهرا مدد
مدح و متن اهل بیت
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_دویست_دوم🎬: جبرئیل رو به حضرت لوط فرمود: باید از میان این قوم بی
🎬 حضرت ابراهیم پیامبری اولوالعزم بوده و ماموریتی جهانی داشته است؛ پس ایشان باید نسبت به مناطقی که تجمع های انسانی جدی در آن ها وجود داشته، بسته های هدایتی متناسب با آن ها را عرضه کرده باشد؛ چرا که در غیر این صورت اتمام حجت با انسان ها صورت نخواهد گرفت. قرآن کریم می فرماید هیچ امتی نبوده مگر آن که در میان آن ها فرستاده و رسولی حضور داشته است. از آن جا که اولین تجمع های انسانی در غرب به وجود آمده بنابراین می توان گفت که سیر مهاجرت ها از سمت غرب به شرق آغاز شده و در زمان حضرت ابراهیم تجمع های انسانی به سرزمین های شرقی یعنی هندوستان رسیده باشد. در قسمت های پیشین اشاره کردیم که داستان چهار پرنده صورت باطنش اشاره به چهار نماینده حضرت ابراهیم دارد که به مناطق مختلف جهان و جاهایی که تجمع انسانی وجود داشته، رفته اند. نماینده اول حضرت ابراهیم که همان لوط نبی بود که به او پرداختیم، نماینده دیگر حضرت ابراهیم که در تاریخ و کتب قدیمی اثر کمی از ایشان دیده میشود«برهما» می باشد که ایشان به نمایندگی از ابراهیم به سمت هندوستان می رود تا چراغ هدایت را در آنجا روشن کند و مردم را به راه خداوند بخواند. با کنکاش تاریخ هند، آثاری از وجود برهما در آنجا می بینیم. شباهت هایی که میان دین هندو و دین حنیف ابراهیمی برقرار هستند ما را بیش از پیش به ریشه ی واحد آن ها که به حضرت ابراهیم باز می گردد نزدیک می کند. شواهدی که میتواند از آن نام برد، عبارتند از: برخی از رؤسای معابد هندو معتقدند که ریشه ی دین هندو به ابراهیم و کعبه باز می گردد. همچنین تا به امروز هندوها و رؤسای بزرگ شان برای کعبه تقدس خاصی قائلند و حتی برخی از آنان به سفر حج مشرف می شوند. و از این گذشته در متون مقدس و کهن هندو از ادبیاتی استفاده شده که کاملا ریشه در ادبیات حنفی ابراهیمی دارد. به عنوان مثال در «رساله ایلیا» از سفری که یکی از خدایان سه گانه ی هندو با همسرش به کعبه داشته نام برده شده است. همچنین در یکی از مناجات هایی که در همین رساله برای یکی از پیامبران هندو به نام «شری کشنجی» ذکر شده است، ایشان خدا را به حق حبیبش و به حق اهالی که در کنار سنگ سیاه در بزرگترین پرستش گاه های روی زمین متولد می شود قسم داده است. مشابه همین مناجات، مکاشفه ای است که برای یکی دیگر از انبیاء آن ها به نام «ماهاتما بوده» ذکر شده است که ایشان با روح بزرگی به نام آلیا ملاقات می کند که به او وعده می دهد در کنار دیوار شکافته شده در مکانی بسیار پاک و مقدس متولد خواهد شد. گذشته از آن که این مکاشفات و اینگونه گزارش ها چقدر به واقعیت نزدیک هستند، وجود چنین ادبیاتی درباره کعبه، ابراهیم، پیامبر آخرالزمان و فرزندان ابراهیم و توسل به آن ها در دین هندو برای ما کافی است که بین این دین و دین حنیف ابراهیمی قرابت ها و شباهت های مهمی را ببینیم و اطمینان حاصل کنیم که ریشه ی دین هندو به ابراهیم و حنفیت باز می گردد. هرچند امروزه این دین نیز مانند باقی ادیان دستخوش انحراف و تحریف قرار گرفته و قابل استناد و تمسک نمی باشد. بحث برهما را در همین جا خاتمه می دهیم و می خواهیم به سمت سرزمینی برویم در کنار رود ارس که بی شک از اجداد ما هستند و ایرانیان قدیم می باشند، ایرانی های اصیلی که قبل از آمدن آریایی ها به ایران، در کنار رود ارس زندگی می کردند و اجتماعی متراکم داشتند. ادامه دارد... 📝به قلم:طاهره سادات حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
🎬: حالا قوم سدوم یا همان لوط به عذاب خداوند دچار شده بود، ابلیس از اینکه اجتماعی از بنی بشر را به عمق جهنم فرستاده بود در پوست خود نمی گنجید، او همزمان با سردارانش به بقیه نقاط زمین که جمعیتی در آنجا بود آمد و شد داشتند تا کم کم و به نوبت مردم روی زمین را گمراه و اهل عذاب گردانند. حالا ابلیس متوجه شده بود که خداوند اراده کرده و به ابراهیم امر نموده تا نماینده ای به سمت ایران بفرستد، پس او هم سردارانش را جمع کرد تا دست به کار شوند و مردم آن دیار را فریب دهند. در زمان حضرت ابراهیم، هنوز خبری از آریایی ها نبود و این قوم سالیان بعد به ایران مهاجرت کردند و اینک مردم ایران که اقوام مختلفی بودند و مهم ترین آنها کادوسیان بودند، در حاشیه رود ارس و دریای کاسپین(خزر) ساکن بودند. در حدیثی از مولا علی ست که ایران آن زمان را چنین توصیف نموده است: همانا گواراترین آب ها، پر آب ترین رودها و آبادترین شهرها در این منطقه قرار داشته است. خداوند به ابراهیم وحی نمود که گویا گناه و بت پرستی در این ناحیه اوج گرفته و به ایشان مأموریت داد تا نماینده ای از جانب خود به سمت کادوسیان بفرستد تا آنها را از راه خطایی که می روند باز دارد. در این هنگام حضرت ابراهیم یکی از یارانش را که مدتها زیر نظر او تعلیم دیده و تربیت شده بود و پیغمبری از پیامبران الهی بود، به نام «جاماسب» را به سمت ایران فرستاد. قبل از اینکه جاماسب به سمت ایران حرکت کند، شخصی به نام جمیل بار سفر بست تا اوضاع آنجا را بررسی کند پس از اورشلیم به سمت ایران و قومی که به «اصحاب الراس» مشهور بودند، حرکت نمود. جمیل مدتها در راه رسیدن به سمت ایران بود و بالاخره در روزی از روزهای بهار و ماه اردیبهشت به شهری از شهرهای اطراف رود ارس رسید. وارد شهر شد، به هر کجا که چشم می انداخت اثری از آثار و نعمتی از نعمات خدا را می دید، درختان سر سبز و گلهای رنگارنگ، چشمه های زلال و جوشان و گله های پروار و مردمی که در جوش و خروش بودند. جمیل که خسته از سفری طولانی بود و تشنگی در جانش افتاده بود، صدای شر شر آب را شنید و به سمت صدا حرکت کرد تا خود را به نزدیک ترین چشمه و آبی گوارا برساند و گلویی تازه کند و با آبی خنک به سرو صورتش صفا دهد. بعد از کمی پیاده روی بالاخره چشمه ای را که در کنار درخت بلند صنوبر بود دید و بر سرعت قدم هایش افزود و خیلی زود خود را به چشمه رساند. قبل از اینکه دست به آب چشمه ببرد، کنار درخت صنوبر ایستاد و نگاهی به قد برافراشته و شاخسار سرسبزش کرد و سری تکان داد و همانطور که لبخند میزد فرمود: خدایا شکرت به خاطر تمام نعمت هایی که به ما ارزانی داشته ای در این دنیا بهشتی زیبا خلق کرده ای اما ما بندگان غفلت زده ایم و سپس نگاهی به اطراف کرد، برایش خیلی جالب بود، انگار این درخت صنوبر مرکز شهر بود زیرا خانه های مردم با فاصله ای معین و دایره وار دور تا دور این درخت برپا شده بودند و اگر کسی از بالا نگاه می کرد کاملا متوجه نظم عجیب این شهر پیرامون آن درخت و چشمه زیرش میشد. جمیل کوله بارش را کنار درخت گذاشت و روی زانو نشست دستانش را کنار هم آورد و درون چشمه برد، آبی گوارا داخل دستانش جای گرفت و آن را بالا آورد و می خواست از آب بنوشد که ناگاه با صدای مردی که انگار به طرف او می دوید بر جای خود خشکش زد، آن مرد فریاد می زد: چه میکنی غریبه؟! چرا به حریم خداوند تعرض می کنی؟! چرا چشمه مقدس را با دستانت آلوده کردی، همانا تو مستحق بدترین مجازات ها هستی. جمیل با تعجب از جا برخواست و رو به آن مرد که حالا مردمی دیگر دورش را گرفته بودند و به سمت درخت و جمیل حرکت می کردند گفت: مسافرم، تازه از راه رسیدم، لبانم خشکیده بود و توانم از دست رفته بود، گفتم جرعه ای آب... ناگاه مردم بدون آنکه بگذراند او حرفش را بزند برسرش ریختند و در چشم بهم زدنی او را در بند کردند. ادامه دارد... 📝به قلم:طاهره سادات حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕
🎬: جمیل دربند مردم بود بی آنکه بداند چه گناهی مرتکب شده است و هر کسی با هر چه در اختیار داشت بر او می تازاند یکی با دست بر سرش میزد، یکی لگد حواله اش می کرد و آن دیگری با چوب به جان او افتاده بود. جمیل همانطور که دستانش را سپر سرش کرده بود فریاد زد: شما را به خدایی که می پرستید مرا رها کنید، من خطایی نکردم حتما شما مرا با خطاکاری دیگر اشتباه گرفته اید. همان مرد که اولین بار او را دیده بود گفت: رهایت کنیم؟! حاشا که چنین کنیم، تو را باید به دربار حاکم شهر فروردینار ببریم تا خودش عقوبت تو را مشخص کند، کسی که حرمت آستان خدایان را بشکند، مستحق مرگ است جمیل هراسان گفت: کدام حرمت شکنی؟! من در این شهر غریب هستم و از راهی دور آمده ام به من بگویید چه خطایی از من سر زده که خود نمی دانم. مردم بدون آنکه به او پاسخی دهند، او را کشان کشان به سمت عمارت حاکم که در نزدیکی همان درخت صنوبر بود بردند، ساختمانی زیبا و باشکوه که جمیل تا به حال به چشم خویش ندیده بود. نگهبان عمارت با دیدن جمعیت جلو آمد و گفت: چه شده؟! این فلک زده چه کرده که چنین او را در بند نمودید و تازیانه می زنید؟! همان مرد اول جلو آمد و گفت: او به ساحت خدایمان توهین نموده و دست در چشمه مقدس برده بود که ما دیدیمش و مجال فرار به او ندادیم و اینک برای تعیین مجازاتش به نزد حاکم آوردیمش. نگهبان سری تکان داد و گفت: دیر آمدید! مگر نمی دانید فردا موسم جشن است و حاکم این شهر به دعوت حاکم اردیبهشتار عزم سفر کرده و به شهر اردیبهشتار رفته تا در جشن حضور یابد، باید صبر کنید تا حاکم بیاید. آن مرد گفت: پس این مجرم را بگیر و در جایی زندانی کن... نگهبان نگاهی به چهره جمیل کرد و شانه ای بالا انداخت و گفت: صبر کنید سر دسته نگهبانان که برای بدرقه حاکم رفته است برگردد، این مرد را به او تحویل دهید. در این هنگام سر و صدای مردم به عنوان اعتراض بلند شد و نگهبان به ناچار قبول کرد و اتاقکی را که کمی دورتر بود نشان داد و گفت: فعلا در آنجا جایش دهید تا فرمانده از راه برسد. جمیل را داخل اتاقک انداختند و مردم متفرق شدند و نگهبان مشغول قفل کردن در بود که جمیل با حالتی که دل هر شنونده ای را به رحم می آورد گفت: ای مرد! جوانمردی به خرج بده و جرعه ای آب به من برسان، من نمی دانستم آن چشمه برای شما مقدس است از زور تشنگی به آن سمت رفتم و... نگهبان بی آنکه حرفی بزند به سمت در بزرگ عمارت رفت از روی سکوی کوچک سنگی کنار در، کوزه ای آب برداشت و به سمت اتاقک آمد در را باز کرد، کوزه را به دست جمیل داد و همانطور که جمیل کوزه آب را می گرفت به درخت صنوبر نگاهی انداخت، رو به روی درخت ایستاد و به درخت تعظیمی کرد و گفت: کسی که به خدایگان صنوبر بی احترامی کند مجازاتی سخت دارد و جمیل تازه متوجه شده بود که منظور از خدا در این سرزمین همین درخت صنوبر است، پس جرعه ای آب نوشید و گفت: اما من نمی دانستم آن درخت برای شما مقدس است در ضمن من دست درون آب چشمه بردم با صنوبر کاری نداشتم. نگهبان با عصبانیت به طرف جمیل برگشت و گفت: ای مردک نام خدای ما را با احترام بیاور، تو می خواستی از چشمه مقدس که مختص خدایگان صنوبر است آب بخوری، همانا سر چشمه این آب از چشمه دوشاب«روشن آب» در شهر اسفندار است و فقط و فقط خدایان باید از آب این چشمه استفاده کنند و بعد چشمانش را ریز کرد و‌گفت: چگونه باور کنم نفهمیدی که این درخت قد کشیده که اطرافش را خیمه ای محکم دایره وار در برگرفته، جایگاه خداست؟! جمیل با شنیدن این حرف به سمت صنوبر نگاهی کرد، آه خدای من! این نگهبان راست میگفت و خیمه ای دایره وار با شعاع قریب به پنجاه متر دور این درخت را گرفته بود و فقط ورودی چشمه، دیواره خیمه نبود و اینک جمیل می دید که اصلا به این موضوع دقت نکرده است. جمیل جرعه ای دیگر از آب کوزه نوشید و می خواست چیزی بگوید که جلوی در عمارت حاکم جمعیتی مشاهده کرد گویی اینها هم تقاضایی داشتند. ادامه دارد. 📝به قلم:طاهره سادات حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
5.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 تقدیم به مادران آسمانی 💔 مادر که نداشته باشی... هیچکس نمیفهمه توو دنیا چی بهت میگذره... 💔 مادر که نداشته باشی.. هیچکس درک نمیکنه پشت هر لبخندت چند هزار تا بغض پنهان شده. 💔 مادرکه نداشته باشی... نباید از هیچ کس هیچ انتظاری داشته باشی ... 💔 مادر که نداشته باشی.... هرلحظه از زندگیت توو دلت میگی اگه مادرم بود الان اینجوری نمیشد.... 💔 مادر که نداشته باشی... همیشه یه هاله اشک توو چشماته ... مادرکه نداشته باشی... هیچ سایه ای بالا سرت نیست 🌹 شما که داری مثل پروانه دورش بچرخ