#نتایج_ایمان_وعمل_صالح
🌷۱.محبوبیت.. ...........۹۶مریم
🌷۲.روزیِ بی حساب دربهشت.۴۰ غافر
🌷۳.غم وترس ندارند...۲۷۷بقره
🌷۴.حیات طیبه، حال قناعت.۹۷نحل
🌷۵.پاداش معادل بهترین عمل.۹۷نحل
🌷۶.رسیدن به فوز عظیم..۹ تغابن
🌷۷.پاداش تمام نشدنی...۶ تین
💕💕💕
#داستان
#دختر_شینا
🌹خاطرات شهیدحاج ستارابراهیمی هژبر
#قمست_هفدهم
💞شب ها خسته و بی حال قبل از اینکه بتوانم به چیزی فکر کنم، به خواب عمیقی فرو می رفتم.
بعد از چند هفته صمد به خانه آمد. با دیدن من تعجب کرد. می گفت: «قدم! به جان خودم خیلی لاغر شده ای، نکند مریضی.»
می خندیدم و می گفتم: «زحمت خواهر و برادر جدیدت است.»
اما این را برای شوخی می گفتم. حاضر بودم از این بیشتر کار کنم؛ اما شوهرم پیشم باشد. گاهی که صمد برای کاری بیرون می رفت، مثل مرغ پرکنده از این طرف به آن طرف می رفتم تا برگردد. چشمم به در بود. می گفتم: «نمی شود این دو روز را خانه بمانی و جایی نروی.»
می گفت کار دارم. باید به کارهایم برسم.
دلم برایش تنگ می شد. می پرسید: «قدم! بگو چرا می خواهی پیشت بمانم.»
دوست داشت از زبانم بشنود که دوستش دارم و دلم برایش تنگ می شود.
سرم را پایین می انداختم و طفره می رفتم.
سعی می کرد بیشتر پیشم بماند. نمی توانست توی کارها کمکم کند. می گفت: «عیب است. خوبیت ندارد پیش پدر و مادرم به زنم کمک کنم. قول می دهم خانه خودمان که رفتیم، همه کاری برایت انجام دهم.»
💞می نشست کنارم و می گفت: «تو کار کن و تعریف کن، من بهت نگاه می کنم.»
می گفتم: «تو حرف بزن.»
می گفت: «نه تو بگو. من دوست دارم تو حرف بزنی تا وقتی به پایگاه رفتم، به یاد تو و حرف هایت بیفتم و کمتر دلم برایت تنگ شود.»
صمد می رفت و می آمد و من به امید تمام شدن سربازی اش و سر و سامان گرفتن زندگی مان، سعی می کردم همه چیز را تحمل کنم.
دوقلوها کم کم بزرگ می شدند. هر وقت از خانه بیرون می رفتیم، یکی از دوقلوها سهم من بود. اغلب حمید را بغل می گرفتم. بیشتر به خاطر آن شبی که آن قدر حرصمان داد و تا صبح گریه کرد، احساس و علاقه مادری نسبت به او داشتم. مردمی که ما را می دیدند، با خنده و از سر شوخی می گفتند: «مبارک است. کی بچه دار شدی ما نفهمیدیم؟!»
یک ماه بعد، مادرشوهرم دوباره به اوضاع اولش برگشت. صبح زود بلند می شد نان بپزد. وظیفه من این بود قبل از او بیدار بشوم و بروم تنور را روشن کنم تا هنگام نان پختن کمکش باشم. به همین خاطر دیگر سحرخیز شده بودم؛ اما بعضی وقت ها هم خواب می ماندم و مادرشوهرم زودتر از من بیدار می شد و خودش تنور را روشن می کرد و مشغول پختن نان می شد. در این مواقع جرئت رفتن به حیاط را نداشتم.
💞به همین خاطر هر صبح، تا از خواب بیدار می شدم، قبل از هر چیز گوشه پرده اتاقم را کنار می زدم. اگر لوله ای که بعد از روشن شدن تنور روی دودکش تنور می گذاشتیم، پای دیوار بود، خوشحال می شدم و می فهمیدم هنوز مادرشوهرم بیدار نشده، اما اگر دودکش روی تنور بود، عزا می گرفتم. وامصیبتا بود.
فصل هشتم
زمستان هم داشت تمام می شد. روزهای آخر اسفند بود؛ اما هنوز برف ها آب نشده بودند. کوچه های روستا پر از گل و لای و برف هایی بود که با خاک و خاکسترهای آتش منقل های کرسی سیاه شده بود. زن ها در گیر و دار خانه تکانی و شست وشوی ملحفه ها و رخت و لباس ها بودند. روزها شیشه ها را تمیز می کردیم، عصرها آسمان ابری می شد و نیمه شب رعد و برق می شد، باران می آمد و تمام زحمت هایمان را به باد می داد.
✍ادامه دارد...
#برنامه_ترک_گناه
و رسیدن به لذت بندگی
✔️🔷🔶🔷🔶✅
قسمت هشتم
"امتحانات الهی" ۴
🔷امتحانای خودتو تشخیص بده.
مدام به اتفاقات اطرافت دقت کن😒
هیییییچ چیز در دنیا "تصادفی نیست".
همش برای امتحانته.👌
✔️اصلا "خدا با ما کاری غیر از امتحان نداره".
امتحان میکنه برای اینکه بتونی بیشتر "عبد" بشی.
بیشتر رشد کنی. وسعت روحیت بیشتر بشه.
🌺✔️
🔵امتحان گرفتن خدا از تو
به این معناست که خدا تو رو "آدم" حساب کرده
👆👏
خدا خیلی بهت احترام گذاشته که امتحانت میکنه.👌🏼
خواسته "خودت جاتو توی بهشت انتخاب کنی..."
🌺
🌺زندگی ما چیزی غیر از امتحان نیست.
اصلا معنا نداره خدایی که عادل هست
به یکی پول بده و به یکی نده.❓
"مگر اینکه بخواد امتحان کنه".
👆✅
👈🏻مولا وقتی به عبدش امتحان میده
با نگرانی هی مراقبه که بندش اذیت نشه....
از اونطرف هم نمیشه امتحان نگیره. "چون امتحان برای رشدش لازمه."
همش نگران بنده اش هست که یه موقع خراب نکنه...
هی کمک براش میفرسته..🔰
هی نازشو میکشه..💖
هر چی خراب میکنه، میگه عیب نداره🔹🔹🔹
این دفعه خوب میشه...
حتما این دفعه دیگه سرش به سنگ خورده میاد عبد میشه..
اما ما...
امتحانای خدا برای اینه که بهت کمک بکنه بهتر گناهانت رو ترک کنی. حواست هست؟
🔹🔸🔹✨✅🌾🌳
🌺سرزمین لذت ها
4459520_-210845.mp3
301K
#احکام_نموداری
کسی که دم مرگه، باید رو به قبلهاش کرد یا این کار بعد مرگ واجبه؟
نمودار در تصویر بالا👆
#برشی_از_نواهای_ماندگار
|⇦•در آخرین شبِ جمعۀ فصل پاییز بشنویم روضۀ وداع حضرت سیدالشهدا علیه السلام را با نوایِ پر سوز و گدازِ مرحوم حاج کریم ابراهیمی اعلم که در دهۀ 50 و بیش از 45 سال پیش خوانده شده است . مرحوم حاج کریم ابراهیمی در تاریخ 10 شهریور سال 90 بعد از عمری نوکری سر به تیره تراب نهاد و با یک یاحسین راهیِ دیارِ باقی گشت . یادش گرامی باد•✾•
برادرا دلم از رفتنت قرار ندارد
چرا که گردشِ ایام اعتبار ندارد
چو مقابل شدی به لشکرِ دشمن
بگو که خواهرِ من تابِ انتظار ندارد
به خیمه منتظرِ تو نشسته عابدِ بیمار
میانِ بسترِ تب غیر گریه کار ندارد
گرفتم آنکه پس از تو رضا شود به اسیری
توانِ آنکه به اُشتر شود سوار ندارد
مبر به جانبِ میدان علیِ اصغر خود را
که طفل تابِ پیکانِ آب دار ندارد
سکینه را بنشان در کنارِ خویش زمانی
که طفل تابِ دوری بابِ بزرگوار ندارد
*یک وقت دید دیگه اسبش قدم برنمیداره .. وقتی نگاه کرد دید دخترِ کوچکش دستایِ ذوالجناحُ بغل گرفته .. بابا نمیگذاری به میدان روم ؟.. گفت بایستی از اسب پیاده شوی بابا .. ابی عبدالله از اسب پیاده شد .. گفت بابا دلم میخواد به رویِ زمین بنشینی بابا ... امام حسین نشست به رویِ زمین ، این دختر نشست بالایِ زانویِ باباش.. ای دختر دارا .. دختر به پدر خیلی علاقه منده ..
این دختر نشست به رویِ زانویِ بابا گفت منزلِ زباله یادم نمیرود .. خبرِ شهادتِ مسلم رو به شما دادن ، شما دخترِ کوچکه مسلمُ صدا زدی .. به رویِ زانو نشاندی .. دستِ یتیمی به سر و صورتش کشیدی ..
بابا دلم میخواد با همون دست ها به سر و صورتم من بکشی بابا .. بابا میدانم دیگه بعد از این یتیم شدم بابا .. دیگه کسی نیست از من دلجویی کنه .. این پدر گریه کرد ، دختر گریه کرد .. آمدن به هر نحوی که بود این دخترُ از بغلِ بابا جدا کردن .. اما دیگه این دختر باباشُ ندید .. (تا چه وقت؟!) تا اون وقتی که آمد کنارِ گودیِ قتلگاه .. وای دید عمه ش یه بدنِ پاره پاره ای رو در بغل گرفته .. داره گریه میکنه ، اشک میریزه ، ناله زنه .. صدا زد عمه بدنِ کیست داری گریه میکنی ؟! .. فرمود عزیزم حق داری نشناسی .. بدنِ بابایِ غریبت حسینِ ..
ای مظلوم حسین ...
ای غریب حسین ...
خودشُ انداخت رو بدنِ بابا ، گفت بابا به خدا یتیمی ام زود بود بابا .. بابا بی پدری ام زود بود بابا .. گفت بابا :
به فدایِ این تنِ بی سرت ، اَبا یا اَبا ..
بشود سکینه ی دخترت ، اَبا یا اَبا ..
اگر امشب من از تو جدا شوم
به سیاهیِ شب به کجا روم
اَبا یا اَبا ... اَبا یا اَبا ...
یه دخترِ پدر از دست داده رو میان دلداری میدن ، تسلیت میگن .. نمیزارن گریه کنه .. اما آمدن با تازیانه بر بدنش زدن .. هی صدا میزد بابا ببین دارن منو کتک میزنن ..*
مزنیدم ، مبریدم که در این دشت مرا کاری هست
گرچه گل نیست ولی صحنه ی گلزاری هست
ساربانا! مزنید این همه آواز رحیل
آخه این قافله را قافله سالاری هست
دریغُ درد که نگذاشتند ای جناب پدر
کنار نازنین بدن یک شبی بمانم من
دریغ و درد که نگذاشتند جان پدر
تن مبارکت از آفتاب برادرم
نداد شمر امان کز رخت نگاهی سیر
برای توشه ی شام خراب برادرم
شاعر : #صامت_بروجردی
«با تشکر ازحاج سعیدرضا ابراهیمی اعلم بابت صوت»
________________
🔸حسین نوکرِ خود را فراموش نمی کند 🔸
آنقدر عشقِ حسین ابن علی شیرین است
در جوانی هوسِ پیر غلامی کردم
مهمان کنیم پیرغلامان ، شعرا ، سینه زنها و همۀ حسینی هایی که دستشان از دنیا کوتاه و سر به تیرۀ تراب نهاده اند ، با ذکر #صلوات و قرائتِ #فاتحه ای .
|⇦• سینه زنی زمینه زیبا ویژۀ شبِ جمعه تقدیم به ساحتِ مقدسِ حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام با نوایِ گرم کربلایی سید مهدی حسینی •✾•
بانگِ باز اینچه شورش استُ به گوشِ عالم میاد
مادرِ قد خمیده ای هم با نوحه و دم میاد
از مدینه رسولِ خاتم و سبط اکبر حسن
از نجف هم یه کربلایت علیِ اعظم میاد
وای ...
مرثیه بخون مادرِ حسین
پایِ نفسِ آخرِ حسین
روضۀ تنِ بی سرِ حسین ..
« آه .. بُنَّی .... آه .. بُنَّی .... »
____________________
میروی از برم شتابان به سویِ میدان حسین
رخصتی مانده ای برادر وداعِ پایان حسین
قبل والشِمرُ جالسٌ سینه ات برهنه نما
تا ببوسم به جایِ مادر گلویت ای جان حسین
وای ...
مرثیه بخون شاهِ کم سپاه
مرثیۀ سنگینِ قتلگاه
میکشنت ای شاهِ پی پناه
وای ...
مرثیه بخون مادرِ حسین
پایِ نفسِ آخرِ حسین
روضۀ تنِ بی سرِ حسین ..
« آه .. اُخَیَّ .... آه .. إلَیَّ.... »
____________________
شاهِ لب تشنگان فتاده به گودیِ قتلگاه
بر سرِ بردنِ عمامه قیامتی شد به پا
در تنش نیزه ها شکسته و شمرِ ملعون رسید
مادرش ضجه میزد اما سرش برید از قفا
وا ...
مرثیه بخون خواهرِ حسین
روضه ی سر و حنجرِ حسین
زخمایِ رویِ پیکرِ حسین
وای ...
مرثیه بخون مادرِ حسین
پایِ نفسِ آخرِ حسین
روضۀ تنِ بی سرِ حسین ..
« آه .. بُنَّی .... آه .. بُنَّی .... »
Babolharam Mahdi Hoseyni.mp3
10.57M
|⇦• سینه زنی زمینه زیبا ویژۀ شبِ جمعه تقدیم به ساحتِ مقدسِ حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام با نوایِ گرم کربلایی سید مهدی حسینی •✾•
babolharam Marhom Ebrahimi.mp3
7.65M
🔸نوکر فراموش نمی شود🔸
|⇦•در آخرین شبِ جمعۀ فصل پاییز بشنویم روضۀ وداع حضرت سیدالشهدا علیه السلام را با نوایِ پر سوز و گدازِ مرحوم حاج کریم ابراهیمی اعلم که در دهۀ 50 و بیش از 45 سال پیش خوانده شده است . مرحوم حاج کریم ابراهیمی در تاریخ 10 شهریور سال 90 بعد از عمری نوکری سر به تیره تراب نهاد و با یک یاحسین راهیِ دیارِ باقی گشت . یادش گرامی باد•✾•
#برشی_از_نواهای_ماندگار
#پیرغلامان
در مسیر خانه ی لیلا ز جان باید گذشت
تا وصال یار از صد امتحان باید گذشت
بِاَبی اُنتَ وَ اُمّی چونکه گفتی بر حسین (ع)
دیگر از فرزند و مال و خانمان باید گذشت
در طریق کعبه باید با مغیلان سر کنی
پس دگر از طعنه های این و آن باید گذشت
هر که شد گمنام تو، زهرا خریدارش شود
پس در این خانه، از نام و نشان باید گذشت
دل فقط جای حسین است و حسین است و حسین(ع)
از هر آنچه غیر او در دو جهان باید گذشت
ابر اگر باران نبارد، سایه می خواهد چکار
واقعاً از چشم بی اشک روان، باید گذشت
حمد و سوره بر سر قبر محبانش نخوان
از مزار سینه زن، سینه زنان باید گذشت