#مردی_در_آینه
#قسمت_چهل_ششم: سلام لالا
باورم نمي شد ... لالا مقابل من نشسته ...
سکوت عميقي فضا رو پر کرد ... و من بي حال تر از لحظات قبل به پشتي صندلي تکيه داده بودم ... و فقط بهش نگاه مي کردم ...
- چرا اون روز با ديدن من فرار کردي؟ ...
- ترسيده بودم ... فکر کردم مي خواي بازداشتم کني ...
ترسيده بود ... ولي نه از بازداشت ... داشت دروغ مي گفت ... مي ترسيد اما وحشتش از چيز ديگه اي بود ...
- يه چيزي رو مي دوني؟ ... اون لحظه توي خيابون متوجه نشدم ... اما بعد از اينکه چشمم رو توي بيمارستان باز کردم... خيلي بهش فکر کردم ...
تو فرار نکردي چون مي ترسيدي به جرم خريد مواد بگيرمت ... اصلا مگه روي پيشونيم نوشته بود پليسم؟ ... چه برسه به اینکه از واحد مواد باشم ...
حالا فرض مي کنيم فهميده بودي ... نوجوون هايي به سن تو ... که مواد مي خرن کم نيستن ... چرا يه پليس بايد اون مواد فروش ها رو ول کنه و بيوفته دنبال تو؟ ... مگه جرمي مرتکب شده بودي؟ ...
نظر من رو مي خواي ... تو ... اون روز توي خيابون ... همين که صدات کردم و من رو ديدي دارم به سمت ميام ترسيدي ...
نوجوان هاي خياباني، بچه هاي سرسختي هستند ... اما نه اونقدر که نشه اونها رو به حرف آورد ... چشم هاي ترسيده لالا نمي تونست به من نگاه کنه ... و این ترس، وحشت از پلیس نبود ...
زبانش حرف های من رو کتمان مي کرد ولي چشم ها و رفتارش قدرتش رو نداشت ...
- من هيچ کدوم از اين کلمات رو باور نمي کنم ... باور مي کنم يه بچه خيابوني که ... بين آدم هايي بزرگ شده که افتخارشون کل انداختن و درگير شدن با پليس هاست ... توي اون لحظات بيشتر از اينکه، وحشتش از پليس باشه ... از چيز ديگه اي بود ... از اينکه واقعا يه نفر دنبالش باشه ...
و مي خوام از خودم اين سوال رو بکنم ... چرا بايد اين بچه از تعقيب شدن بترسه؟ ... کار اشتباهي کرده؟ ...
يا چيزي رو ديده که نبايد مي ديده؟ ... يا از چيزي خبر دار شده که نبايد مي شده؟ ... مي دوني بين اين سوال ها از همه بيشتر دوست دارم به کدوم جواب بدم؟ ...
چند لحظه سکوت کردم ... با آشفتگي تمام به من خيره شده بود ...
- قاتل کريس تادئو اينقدر آدم خطرناکيه که تا اين حد ازش مي ترسي؟ ...
چشم هاش شروع به پريدن کرد ... درست زده بودم وسط خال ... تا قبل مي ترسيدم اون شاهد قتل نباشه ولي حالا ...
داشت با ناخن، ريشه ناخن هاش رو از جا در مي آورد ... چنان روي اونها مي کشيد که با خودم مي گفتم الان دست هاش خوني ميشه ...
- من مي تونم ازت حمايت کنم ... مطمئن باش نميزارم هيچ اتفاقي برات بيوفته و دست کسي بهت برسه ...
نگاه طعنه آميزي بهم کرد ...
- لابد من رو ميزاري تحت حفاظت پليس ... به عنوان شاهد ... خيلي زياد يه ماه بعد از محاکمه برم مي گردونيد توي خيابون ...
تو نمي توني ازم حمايت کني ... نه تو ... نه هيچ کس ديگه ... همون لحظه اي که دهنم رو باز کنم مردم ... و کارم تمومه ...
- خوب پس داستان رو برامون تعريف کن ... بدون اينکه اسم اون طرف رو ببري ... اين کار رو که مي توني بکني؟ ... اگه چيزي مي دوني ... بگو چي شد؟ ... اون روز چه اتفاقي افتاد؟ ...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#مردی_در_آینه
#قسمت_چهل_هفتم: زندگی در آتش
به سختي بغض گلوش رو فرو داد ...
- من و کريس از زماني که وارد گنگ شد با هم دوست شده بوديم ... خيلي بهم نزديک بوديم ... تا اينکه کم کم ارتباطش رو با همه قطع کرد ... شماره تلفنش رو هم عوض کرد ...
ديگه هيچ خبري ازش نداشتم تا حدودا يه ماه قبل از اون روز ...
اومد سراغم و گفت ... مچ دو تا از بچه هاي دبيرستان رو موقع پخش مواد گرفته ... ازم مي خواست کمکش کنم پخش کننده اصلي دبیرستان رو پيدا کنه ...
- چرا چنين چيزي رو از تو خواست و نرفت پيش پليس؟ ...
سکوت سختي بود ... هر چه طولاني تر مي شد ضعف بيشتري بدنم رو فرا مي گرفت ...
- اعتقاد داشت اون طرف فقط داره از نياز اونها سوء استفاده مي کنه ... اونها نمرات شون در حدي نبود که بتونن براي کالج و دانشگاه بورسيه بشن ... وضع مالي شون هم عالي نبود که از پس خرج کالج بر بيان ... هیچ دانشگاه خوبی هم مجانی نیست ...
کريس گفت اگه يکي جلوي اونها رو نگيره ... اون طرف، زندگي اونها و آينده شون رو نابود مي کنه ... اينطوري هرگز نمي تونن يه زندگي عادي رو تجربه کنن و اگه براي خروج از گروه دير بشه ... نه فقط زندگي و آينده شون ... که ممکنه جون شون رو از دست بدن ...
با خودشون هم حرف زده بود ... اما اونها نمي تونستن مثل کريس شرايط رو درک کنن و واقعيت رو ببينن ...
چون پول نسبتا خوبي بود حاضر نبودن دست بردارن ... فکر مي کردن تا وقتي از دانشگاه فارغ التحصيل بشن به اين کار ادامه ميدن بعدم ولش مي کنن ... نمي دونستن اين راهي نيست که هيچ وقت پاياني داشته باشه ...
- قتل کريس کار اونها بود؟ ...
- نه ...
اشک توي چشم هاش حلقه زد ...
- من خيلي سعي کردم جلوش رو بگيرم ... اما اون حاضر نبود عقب بکشه ... مي گفت امروز دو نفرن ... فردا تعدادشون بيشتر ميشه ...
و اگه اين طمع و فکر که از يه راه آسون به پول زياد برسن ... بين بچه ها پخش بشه ... به زودي زندگي خيلي ها به آتش کشيده ميشه ...
آخرين شب بين ما دعواي شديدي در گرفت ... قبول نمي کرد سکوت کنه و چشمش رو روي همه چيز ببنده ... بهش گفتم حداقل بره پيش پليس ... يا از يه تلفن عمومي يه تماس ناشناس با پليس بگيره ... اما اون مي گفت اينطوري هيچ کس به اون بچه ها يه شانس دوباره نميده ... اونها بچه های بدی نیستن و همه شون فریب خوردن ... نمی تونن حقیقت رو درست ببینن ... اما احتمالش کم نيست که حتي از زندان بزرگسالان سر در بيارن ... مي خواست هر طور شده اونها رو نجات بده ...
از هم که جدا شديم ... يه ساعت بعدش خيلي پشيمون شدم ... داشتم مي رفتم سراغش که توي يکي از خيابون هاي نزديک خونه شون ديدمش ... دنبالش راه افتادم و تعقيبش کردم ...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#مردی_در_آینه
#قسمت_چهل_هشتم: جوشش خون
- حدود ساعت 8 شب بود که رفت بيمارستان ... وقتي اومد بيرون رفتم سراغش ... مطمئن بودم رفتنش اونجا يه ربطي به ماجراي مواد داشت ... هر چي بهش اصرار کردم ... اولش چيزي نمي گفت ... اما بالاخره حرف زد ...
مي خواست ماجرا رو به آقاي ساندرز بگه تا با اون بچه ها صحبت کنه ... و يه طوري قانع شون کنه که از اين کار دست بردارن ...
نمي دونست بايد چي کار کنه ... خيلي دو دل بود ... مدام به اين فکر مي کرد اگه بره پيش پليس چه بلايي ممکنه سر اون بچه ها بياد ... براي همين رفته بود سراغ ساندرز ... اما بدون اينکه چيزي بگه برگشت ...
وقتي ازش پرسيدم چرا ... هيچي نگفت ... فقط گفت ... آقاي ساندرز شرايط خاصي داره ... که اگر ماجرا درست پيش نره ممکنه همه چيز به ضررش تموم بشه ... نمي خواست ساندرز به خاطر حمايت از کريس آسيب ببينه و بلايي سرش بياد ... براي همين تصميم گرفت چيزي نگه ...
اون شب ... من تا صبح نتونستم بخوابم ... من خيلي کريس رو دوست داشتم ... خيلي ...
مخصوصا از وقتي عوض شده بود .. يه طوري شده بود ... مي دونستم واسه من ديگه يه آدم دست نيافتني شده ... خوب تر از اين بود که مال من بشه ... اما نمي تونستم جلوي احساسم رو بگيرم ...
صبح اول وقت ... رفته بودم جلوي مدرسه شون ... مي خواستم بهش بگم تو کاري نکن ... من ميرم پيش پليس و طعمه ميشم ... حاضر بودم حتي به دروغم که شده به خاطر نجات اون برم زندان ... مي ترسيدم بلايي سرش بياد ... که ديدم داشت با اون مرد حرف مي زد ...
خيلي با محبت دستش رو گذاشته بودي روي شونه کريس و با هم حرف مي زدن ... برگشت سمت ماشينش ... و ...
همه چيز توي يه لحظه اتفاق افتاد ... کريس دو قدم به سمت عقب تلوتلو خورد ... و افتاد روي زمين ... انگار تو شوک بود ... هنوز به خودش نيومده بود ... سعي کرد دوباره بلند بشه ... نيم خيز شده بود ... که اين بار چند ضربه از جلو بهش زد ...
همه جا خون بود ... از دهن و بيني کريس خون مي جوشيد ...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◾بین آثار و تواریخ و کُتُب مکتومی
اُم کلثومی و مانند علی مظلومی...
🏴 سالروز وفاتِ شهادتگونهی حضرت ام کلثوم سلام الله علیها تسلیت باد.
صلوات
Hazrate omekolsom.mp3
5.38M
⭕️ 29 جمادی الثانی مصادف است با شهادت بنت الزهرا حضرت ام کلثوم ، زینب صغری
▪️ شخصیت حضرت #ام_کلثوم
👤 کربلایی #حسین_طاهری
🔻 ظهور بسیار نزدیک است
شـــــخصے بہ حضرٺـــــ علے(ع) عرض ڪرد شمـــــا چگـــــونہ بہ این مقام رسیدید؟
حضرٺـــــ فرمودند:
«جـــــلوے در خانہ دل نـــــشستم وغـــــیر خـــــدا را راه نـــــدادم.»
#آیـــــٺـــــ_اللہ_مجتهدے_تہــرانے🌿
💕💙💕
❓چرا اسبها که حیوانات فهمیده و نجیبی هستند، روز عاشورا بر پیکر مطهر امام حسین علیه السلام تاختن؟
🌺حدود هشتاد سال پیش یکی از علمای اصفهان که از سادات خیلی اصیل هم هستند...
✔آن زمان ايشان جوان بوده و روضه خوان دهه اول محرم بوده، به يكى از روستاهای اطراف منبر می رود. آن روز برف سنگينى مى آمده است.
🔹وقتى روضه اش تمام مى شود بايد به يك روستای ديگر با فاصله مثلاً يك فرسخ برود.
🍂نقل می کند:
عباى زمستانيم را به سر كشيدم و سوار بر الاغ شدم و رفتم. برف سنگينى مى آمد. مقدارى كه آمدم احساس کردم، گويا يك سوارِ ديگر از پشت سر من، دارد مى آيد.
☘حدس زدم یه نفر از روستا آخرش آمده مراقب من باشد.
🌺بعد آن آقا كه پشت سر من مى آمد گفت:« آ سيد مصطفى سلامٌ عليكم».
🔹گفتم:« سلام عليكم» .
🌺گفت: «مسئلةٌ» (یعنی سوالی داشتم؟)
🔹گفتم:« بفرماييد».
🌺گفت:« آيا در روز عاشورا دشمن بر جسد حضرت سيدالشهداء اسب تاخت؟
🔹گفتم:« بله من در تاريخ خوانده ام كه چنین کاری کرده اند.
🌺آن آقا گفتند:« و اسب ها هم بر بدن رفتند؟»
🔹گفتم: «بله در تاريخ هست كه اسب ها هم بر بدن رفتند.»
🔸مدتى گذشت و يك خورده جلوتر آمديم. باز آن آقا گفتند:« آسيد مصطفى! آيا متوكل عباسی خواست قبر حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) را، منهدم كند؟»
🔹گفتم: بله سعى كرد كه از بين ببرد».
🌺گفت:« گاوها را فرستاد كه قبر را شخم بزنند و مساوى كنند؟»
🔹گفتم:من در تاريخ خوانده ام كه فرستادند اما گاوها نرفتند.
🌺گفت« چطور؟ اسب كه حيوان نجيب و خوش فهمى است و در عالم خودش بيش از گاو متوجه می شود، اما بر جسد و بدن مبارك حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) رفت ولى آن گاوها حتى بر قبر مطهر هم نرفتند و قبر را از بين نبرند؟!»
✔آقا سید می گوید:
من به فکر رفتم که عجب سوالى شد! اين از محدوده توانائى فکری اين آبادى و اين منطقه بيرون است! داشتم به جوابش هم فكر مى كردم.
🔆گويا حس كردم از همان پشت سر نورى به دلم افتاد و جوابی برای این سوال به نظرم آمد.
🔸گفتم:« البته اين قضيه يك جوابى دارد».
🌺گفتند:« چى هست؟»
🔸گفتم:« روز عاشورا حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) خواسته بودند كه هر چه دارند را براى خدا بدهند حتى اين يك مشت استخوان را گذاشتند وسط و خودشان اجازه دادند و خودشان خواسته بودند كه اسب بر بدن مبارکشان برود. خود حضرت خواستند هر چه داشتند را در راه خدا داده باشند.
🔥اما در جريان متوكل، اينها مى خواستند آثار حضرت را از بين ببرند.
🌸نظر امام حسین (علیه السلام) بر از بين رفتن آثارشان نبود، از اول خود حضرت مى خواستند، آثارشان محفوظ بماند تا مردم به اين وسيله بهره ببرند و مقرّب به خدا شوند».
⚘آن آقا كه پشت سر بود، فرمود:« درست است.»
🔹آقا سید مصطفی می گوید: بعد پشت سرم را نگاه كردم ديدم هيچ كسى نيست حتى جاى پائى غير از همين مسيرى كه من آمده ام، نيست...(فهمیدم آقا امام زمان علیه السلام بوده اند)
📚 دفتر نشر بیانات حجت الاسلام شیخ جعفر ناصری
💕💕💕
*اعمال شب اول ماه رجب
-از رسول خدا(ص) نقل شده است که به هنگام رؤیت هلال ماه رجب، این دعا را مىخواند: «اَللّـهُمَّ اَهِلَّهُ عَلَیْنا بِالاْمْنِ وَالاْیمانِ وَالسَّلامَةِ وَالاْسْلامِ رَبّى وَرَبُّکَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ»؛ خدایا این ماه را بر ما به امنیت و ایمان و سلامت و دین اسلام نو کن، پروردگار من و پروردگار تو (اى ماه) خداى عزوجل است و همچنین از آن حضرت نقل شده است که وقتى هلال ماه رجب را مىدید، مىفرمود: «اَللّـهُمَّ بارِکْ لَنا فى رَجَب وَشَعْبانَ، وَبَلِّغْنا شَهْرَ رَمَضانَ، وَاَعِنّا عَلَى الصِّیامِ وَالْقِیامِ، وَحِفْظِ اللِّسانِ، وَغَضِّ الْبَصَرِ، وَلا تَجْعَلْ حَظَّنا مِنْهُ الْجُوعَ وَالْعَطَشَ»؛ خدایا برکت ده بر ما در ماه رجب و شعبان و ما را به ماه رمضان برسان و کمکمان ده براى گرفتن روزه و شب زندهدارى و نگهدارى زبان و پوشیدن چشم و بهره ما را از آن ماه تنها گرسنگى و تشنگى قرار مده.
- غسل کردن: سیّد بن طاووس مىگوید در کتب «عبادات» روایتى از رسول خدا (ص) یافتم که آن حضرت فرمود: هر کس ماه رجب را درک کند و در اول، وسط و آخر آن، غسل کند همانند روزى که از مادر متولد شده، از گناهان خارج شود (و پاک شود).
- زیارت امام حسین(ع) در این شب فضیلت بسیار دارد.
- بعد از نماز مغرب، ۲۰ رکعت نماز بخواند (هر دو رکعت به یک سلام) و در هر رکعت یک بار سوره «حمد» و یک بار سوره «توحید» بخواند، رسول خدا(ص) در پاداش این عمل فرمود: هر کس چنین کند، به خدا سوگند خودش، خانوادهاش، مالش و فرزندانش محفوظ بمانند و از عذاب قبر پناه داده شود... و در قیامت به سرعت از صراط بگذرد.
-بعد از نماز عشا، دو رکعت نماز به جا آورد، در رکعت اول «حمد» و «الم نشرح» را یک مرتبه و سوره «توحید» را سه مرتبه بخواند و در رکعت دوم، سورههاى «حمد»، «الم نشرح»، «توحید» و «معوّذتین» (سورههاى ناس و فلق) را یک بار بخواند و پس از سلام ۳۰ مرتبه بگوید: «لا اله الاّ الله» و ۳۰ مرتبه «صلوات» بفرستد، رسول اکرم(ص) فرمود: کسى که این عمل را انجام دهد، خداوند گناهانش را مىآمرزد و از گناه پاک مىشود
💕❤️💕
مداحی آنلاین - دعای ماه رجب - گروه طوبی.mp3
667.5K
🌙دعای هر روز #ماه_رجب
🌓یا من ارجوه لکل خیر ...
🎤با نوای #گروه_طوبی
مداحی آنلاین - دعای ماه رجب - حسن خانچی.mp3
1.27M
🌙دعای هر روز #ماه_رجب
🌓یا من ارجوه لکل خیر ...
🎤با نوای #حسن_خانچی
مداحی آنلاین - دعای ماه رجب - موسوی قهار.mp3
605.5K
🌙دعای هر روز #ماه_رجب
🌓یا من ارجوه لکل خیر ...
🎤با نوای #سید_قاسم_موسوی_قهار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙دعای تصویری #ماه_رجب
🌓یا من ارجوه لکل خیر ...
🎙با نوای #سید_قاسم_موسوی_قهار
مداحی آنلاین - دعای ماه رجب - مهدی صدقی.mp3
1.39M
🌙دعای هر روز #ماه_رجب
🌓یا من ارجوه لکل خیر ...
🎙با نوای حاج #مهدی_صدقی
برخیز نگارا که بهار طرب آمد
|⇦•مدح خوانی زیبا تقدیم به ساحت مقدس راوی دشتِ کربلا حضرت امام محمد باقر علیه السلام به نفسِ حاج مهدی مختاری •✾•
برخیز نگارا که بهار طرب آمد
عید عجم و جشن نشاط عرب آمد
از کثرت انوار یکی روز و شب آمد
پایان جمادی شد و ماه رجب آمد
ماهی که شود مُلک جهان خُلدِ مُخلّد
از یمن قدوم دو علی و دو محمّد
بر اهل ولا عید مؤیّد شده امروز
در جلوه رُخ داور سرمد شده امروز
لبخند، عیان بر لب احمد شده امروز
میلاد همایون محمّد شده امروز
در دامن خورشید، عیان قُرص قمر شد
فخر دو جهان سیّد سجّاد پدر شد
امشب صدف بحر ولایت گُهری زاد
یا دخت حسن فاطمه، زیبا پسری زاد
در خانۀ خورشید ولایت قمری زاد
یا بار دگر آمنه پیغامبری زاد
این محور دین اختر تابندۀ علم است
در قلب زمان، نور فزاینده علم است
آرندۀ علم است و نمایندۀ علم است
گویند علم است و شکافندۀ علم است
در کنیه ابوجعفر و باقر شده نامش
پیغمبر اسلام فرستاده سلامش
عِلمِ همه یک قطره زدریای کمالش
دیوانه شود عقل به توصیف جمالش
جانِ همه خوبان جهان خاک ره تو
شد باعث بینائی جابر نگه تو
ما را زگنه نیست به جز روی سیاهی
ای چشم خداوند، کَرَم کن به نگاهی
از شوق تو چون مِهر تو چون داغ به سینه
چشمم به بقیع است و دلم سوی مدینه
ای شمع دل پنج امین و دو امینه
ما غرق به دریای گناه و تو سفینه
غرقیم ولی چشم به احسان تو داریم
با دست تُهی دست به دامان تو داریم
مهر تو ثمر گشته بسی حاصل ما را
حبّ تو صفا داده بقیع دل ما را
وصف تو همی شور دهد محفل ما را
اینگونه سرشتند از اول گل ما را
تا حشر گُل مهر تو روید زگِل ما
آوای تو پیوسته برآید زدل ما
تو کعبه ای و کعبه گرفتار بقیعت
پیوسته ملک سائل زوّار بقیعت
جان و دل ما شمع شب تار بقیعت
تا چهره گذاریم به دیوار بقیعت
این درد فراقی که به جان است دوا کن
بر ما ز ره لطف گذرنامه عطا کن
ای بوسه گه یوسف زهرا دهن تو
نقل دهن ما همه نَقل سخن تو
#حاج_غلامرضا_سازگار
👈 امشب، شبِ اول ماه رجب است...
حلول ماه مبارک رجب و فرارسیدن سالروز ولادت با سعادت امام محمد باقر علیه السلام مبارک باد.
#أین_الرجبیون
💕❤️💕
بهشت رحمت صفاى جنت / بهار طوبى جمال یزدان
امام باقر که فیض وافر / دهد کلامش به علم و عرفان
ولادت با سعادت امام محمد باقر علیه السلام مبارک باد . . .
متن روایت:
وَ قَالَ الصَّادِقُ ع إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ نَادَى مُنَادٍ فِی بُطْنَانِ الْعَرْشِ أَیْنَ الرَّجَبِیُّونَ فَیَقُومُ أُنَاسٌ یُضِیءُ وُجُوهُهُمْ لِأَهْلِ الْجَمْعِ عَلَى رُءُوسِهِمْ تِیجَانُ الْمَلِکِ مُکَلَّلَةً بِالدُّرِّ وَ الْیَاقُوتِ مَعَ کُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ أَلْفُ مَلَکٍ عَنْ یَمِینِهِ وَ أَلْفُ مَلَکٍ عَنْ یَسَارِهِ یَقُولُونَ لَهُ هَنِیئاً لَکَ کَرَامَةُ اللَّهِ یَا عَبْدَ اللَّهِ فَیَأْتِی النِّدَاءُ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ جَلَّ جَلَالُهُ عِبَادِی وَ إِمَائِی وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَأُکْرِمَنَّ مَثْوَاکُمْ وَ لَأُجْزِلَنَّ عَطَایَاکُمْ وَ لَأُبَوِّئَنَّکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ غُرَفاً تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها وَ نِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِینَ إِنَّکُمْ تَطَوَّعْتُمْ بِالصَّوْمِ لِی شَهْراً عَظَّمْتُ حُرْمَتَهُ وَ أَوْجَبْتُ حَقَّهُ مَلَائِکَتِی أَدْخِلُوا عِبَادِی وَ إِمَائِی الْجَنَّةَ ثُمَّ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع هَذَا لِمَنْ صَامَ شَیْئاً مِنْ رَجَبٍ وَ لَوْ یَوْماً وَاحِداً فِی أَوَّلِهِ أَوْ فِی وَسَطِهِ أَوْ فِی آخِرِه.(روضه الواعظین ج2ص402)
امام صادق(ع) در فضیلت این ماه در روایتی جالب فرموده است:
«روز قیامت منادی از درون عرش ندا مىدهد اهل ماه رجب کجایند؟ گروهى برمىخیزند که چهرهشان براى مردم محشر مىدرخشد، بر سرشان تاج پادشاهى آکنده از مروارید و یاقوت است. همراه هر یک از ایشان هزار فرشته از سوى راست و هزار فرشته از سوى چپ ایستادهاند و به او مىگویند اى بنده خدا! کرامت خداى بر تو گوارا باد! از عرش هم ندا مىآید که اى بندگان من! سوگند به عزت و جلال خودم جایگاه شما را گرامى و عطاى شما را جزیل قرار مىدهم و غرفههایى از بهشت به شما ارزانى مىدارم که از زیر آن جوىها جارى است و جاودانه در آن خواهید بود و پاداش عملکنندگان چه نیکوست، شما براى من در ماهى، روزه مستحبى گرفتید که حرمت آن ماه را بزرگ و حق آن را واجب کردهام. اى فرشتگان من! اى بندگان و کنیزکان مرا به بهشت درآورید. امام صادق(ع) اضافه فرموده است که این پاداش کسى است که چیزى از ماه رجب را روزه بگیرد، هر چند یک روز از دهه اول یا دوم یا آخر آن باشد.»
یا باقر العلوم جهان شد گدای تو
شرمنده عنایت و لطف و عطای تو
یا باقر العلوم تو دریای رحمتی
قطره چگونه مدح بگوید برای تو
حلول #ماه_رجب🌙🌺
#میلاد_امام_محمد_باقر(ع) 🎉
#مبارڪ_باد💫🌺
🌸"ماهِ تمامِ" اوّلِ "ماهِ خدا " شدی
💐توپنجمین ستاره ی بی انتها شدی
🌸سقف فقاهت از قد عِلمَت شکاف خورد
💐تا باقرالعلومِ همه ماسِوا شدی
#میلاد_امام_محمد_باقر(ع) 🌟
و حلول #ماه_رجب مبارڪ🌙🎊
7745405_522.mp3
4.51M
برخیز نگارا که بهار طرب آمد
|⇦•مدح خوانی زیبا تقدیم به ساحت مقدس راوی دشتِ کربلا حضرت امام محمد باقر علیه السلام به نفسِ حاج مهدی مختاری •✾•
┅═┄⊰༻🌼༺⊱┄═┅
#امام_محمدباقر_علیه_السلام:
خداوند عزوجل، کسى را که در میان جمع #شوخى کند، دوست دارد به شرط آنکه #ناسزا نگوید.