eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10.2هزار دنبال‌کننده
18.6هزار عکس
20هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 عيب رندان مكن 🍃ای زاهد پاكيزه سرشت 🌸كه گناه دگران 🍃بر تو نخواهند نوشت... 🌸من اگر نيكم و گر بد 🍃تو برو خود را باش 🌸هر كسی آن دِرُوَد 🍃عاقبت كار كه كشت... 🌸٢٠ مهرماه روز بزرگداشت 🍃 "حافظ" گرامی باد 🌸 🌸🍃
🍁💕آخرهفتـه تون عالی 🍁✨زیبایی 🍁🌷هنر زندگی ست 🍁✨تنفس شروع زندگی ست 🍁💕عشق جزیی از زندگی ست 🍁✨اما " دوست " 🍁🌷" قلب " زندگی ست 🍁✨هر چه آسایش روح 🍁💕هر چه آرامش دل 🍁✨هر چه تقدیر بلند 🍁🌷هرچه لبخند قشنگ 🍁✨هر چه از لطف خداست 🍁💕همــه تقـــدیم شمـــا 🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 عبدالباری عطوان:اسرائیل حسابی از واکنش ایران به هر حمله‌ای ترسیده است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این جملات چقدر عجیبه... خود سید عزیز به این سرنوشت دچار شد: زبانی خدا نگذره ازشون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وقتی به زور وزرای شهید رئیسی را در مجلس عوض می‌کردند، شهیدرئیسی می‌گفتند اشکال ندارد بگذار به من بگویند رئیسی را سر جایش نشاندیم‌. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
عضو جامعه مدرسین: پس از وعده صادق ۲ برخی فرماندهان اصرار داشتند رهبری به نروند آیت الله محمد غروی عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم:به دنبال عملیات ، من اطلاع دارم که برخی از فرماندهان حتی آمده بودند و اصرار داشتند که رهبر معظم انقلاب نماز را نخوانند، اما ایشان فرمودند که باید نماز خوانده شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️ مخالفت ظریف با عملیات ۲ و پاسخ در جلسه دولت در چند روز گدشته این فیلم در فضای مجازی منتشر شد. امیدوار بودم که تکذیب شود اما نه تنها تکذیب نشد بلکه امروز خبر رسید آقای ظریف وقتی به صندلی غیرقانونی معاون رییس جمهور تکیه زده در جلسه اخیر هیات دولت، از عملیات وعده صادق ۲ انتقاد کرده اما برخی اعضای دولت از جمله رئیس‌جمهور و وزیر بهداشت با استدلال‌های خود نظر ظریف را رد کرده‌اند و این عملیات را بازدارنده دانسته‌اند. ✍️در نماز هم آقا تشریف نداشتند.
🚨شیخ موسی الخلف یکی از روحانیون اهل سنت که روز گذشته در حال اهدای خون به مجروحان حمله تروریستی رژیم صهیونیستی ❌شیخ الخلف نوشت: روح و خون ما فدای مقاومت اسلامی و و ‌‌
🌷دعایی که نشانه بلوغ عقل است وپاداشش قبولی بهترین اعمال وآمرزش گناهان است رَبِّ أَوْزِعْنِيٓ أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِيٓ أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَىٰ وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِيٓ إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ (١٥)احقاف پروردگارا،توفیق شکرنعمتهایت وانجام عمل صالح وفرزندصالح به ماعطاکن ازگناهان توبه میکنم وتسلیم توهستم.۱۵و۱۶ احقاف
🌷۷ دعای قرآنی بسیار زیبا..خدایا توبهترینی 🌷۱.وَارْزُقْنَا وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ (١١٤)مائده خدایا روزی بده که توبهترین روزی دهندگانی 🌷۲... رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنْتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ (٨٩)اعراف خدایا فتح کن که توبهترین فتح کنندگانی 🌷۳... أَنْتَ وَلِيُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنْتَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ (١٥٥)اعراف خدایاتو سرپرست مایی مارابیامرزکه بهترین آمرزندگانی 🌷۴... رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ (٨٩)انبیاء خدایاماراتنهارهانکن که توبهترین وارثینی 🌷۵.وقُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِي مُنْزَلًا مُبَارَكًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ (٢٩)مومنون خدایامنزلی مبارک برای ماقراربده که توبهترین منزل دهندگانی 🌷۶...رَبَّنَآ آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ (١٠٩)مومنون خدایابه توایمان داریم مارابیامرز وبه مارامهربان باش که توبهترین مهربانانی 🌷۷... رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ (١١٨)مومنون خدایامارابیامرز که توبهترین مهربانانی
🌷باچه بیانی توبه کنیم؟ 🌷۱. حضرت آدم ع گفت: ربنا ظلمنا انفسنا وان لم تغفرلنا وترحمنا لنکونن من الخاسرین...۲۳ اعراف 🌷۲. حضرت موسی ع گفت: رب آنی ظلمت نفسی فاغفرلی...۱۶ قصص 🌷۳.حضرت یونس ع گفت: لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین..۸۷انبیاء 🌷۴.حضرت ابراهیم ع گفت: 🌷رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ (٤١)ابراهیم 🌷۵.حضرت نوح ع گفت: 🌷رَبِّ اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِمَنْ دَخَلَ بَيْتِيَ مُؤْمِنًا وَلِلْمُؤْمِنِينَ.۲۸نوح 🌷خدافرمودبگو: رب اغفروارحم وانت خیرالراحمین.۱۱۸مومنون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دو روش مرینیت جوجه🤩 یونانی یا مکزیکی؟! مکزیکی🇲🇽 مرغ تکه شده پیاز فلفل دلمه نعنا خشک ماست رب آبلیمو پودر پاپریکا پودر سیر ادویه کاری روغن زیتون یونانی🇬🇷 مرغ تکه شده سیر جعفری ماست 🍕 ♡♡ ჻❥⸙😋⸙❥჻♡♡‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راحت و بی‌دردسر درستش کن😍👌🏼 مواد لازم : مرغ ۵۰۰ گرم پیاز ۱ عدد سیر ۲ حبه فلفل سبز ۲ عدد فلفل قرمز ۱ عدد رب چیلی ۱ ق غ کاری ۱ ق چ زیره ۱/۲ ق چ پاپریکا ۱ ق چ سیب زمینی ۲-۳ عدد گوجه فرنگی 🍕 ♡♡ ჻❥⸙😋⸙❥჻♡♡‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جو 🥳🥳🥳🥳🥳 مواد لازم برای ۵ نفر🔻 کره: ۵۰ گرم گوجه: ۱ کیلو رب‌گوجه: ۱ قاشق غذاخوری نمک: ۲ قاشق چای‌خوری (یا بیشتر) زردچوبه: ۱ قاشق چای‌خوری جوز هندی: نصف ۱ عدد(یا یک سوم قاشق چای‌خوری) پیازچه: ۸ تا ۱۰ عدد کرفس (اختیاری): ۲ شاخه (انداز فیلم) جو پرک: ۲ لیوان آب (یا آب مرغ): ۸ لیوان (۵ لیوان مرحله اول، ۳ لیوان مرحله دوم) آبغوره: نصف فنجان (حتی بیشتر) جعفری برای تزیین . جایگزین کرفس: نخود فرنگی، کلم‌بروکلی طرز تهیه🔻 گوجه به مدت ۱۰ دقیقه در کره تفت داده بشه، ادویه ها و پیازچه و کرفس رو بریزید، آب مرحله اول و جو پرک رو بریزید و ۱۵ دقیقه بپزید. بعد از ۱۵ دقیقه آب مرحله دوم رو اضافه کنید و ۲۰ دقیقه دوباره بپزید، بعد از اون آبغوره رو اضافه کنید (تست نمک رو بگیرید) و ۱۰ دقیقه که آبغوره بجوشه، سوپ آماده هست. 🍕 ♡♡ ჻❥⸙😋⸙❥჻♡♡‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دسر توت فرنگی مواد لازم: یک بسته پودر ژله توت فرنگی 🍓 یک لیوان شیر🥛 ۵۰ گرم خامه صبحانه🥣 نصف قاشق چای خوری وانیل🌸 توت فرنگی خورد شده🍓 🍕 ♡♡ ჻❥⸙😋⸙❥჻♡♡‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیاز متوسط رنده شده ۱ عدد گوشت چرخ کرده ۵۰۰ گرم لپه پخته شده ۱ پیمانه برنج کمی زنده ۱/۵ پیمانه تخم مرغ ۲ عدد شوید ۴ ق غ مرزه ۴ ق غ ترخون ۳ ق غ زردچوبه ۱/۵ ق چ نمک و فلفل به میزان لازم برای سس 👇 پیاز بزرگ نگینی خردشده ۱ عدد رب گوجه فرنگی ۳ ق غ ادویه به میزان لازم آب ۵ لیوان پیاز رو رنده میکنیم و گوشت چرخ کرده رو اضافه میکنیم، برنج و لپه و سبزی ها، ادویه به علاوه تخم مرغ ها اضافه میکنیم، و حسابی یعنی حسابی ها ورز میدیم، بعد از ورز دادن حسابی یه کاسه آب میزاریم کنار دستمون و توپ های یه اندازه برمیداریم و اگر خواستیم میتونیم داخلش آلو و زرشک قرار بدیم. برای سس 👇 پیاز بزرگ رو نگینی خرد میکنیم وقتی کمی طلایی شد زردچوبه رو اضافه میکنیم و بعد از کمی تفت رب گوجه، نمک و فلفل رو اضافه کرده و تفت میدیم و به اندازه ۴ تا ۵ لیوان آب میریزیم مقدار آب هم باید در حدی باشه که روی کوفته ها رو بگیره. بعد از اینکه آب جوش اومد میتونیم کوفته ها رو داخل سس بزاریم و بعد از اون زیر گاز رو کم میکنیم و میزاریم ۱ ساعت بپزد. میتونین کوفته ها رو قبل از انداختن داخل سس حدود نیم ساعت داخل یخ
داستان کوتاه عاشقانه جزیره عشق در روزگارهای قدیم جزیره ای دور افتاده بود که همه احساسات در آن زندگی می کردند: شادی، غم، دانش عشق و باقی احساسات . روزی به همه آنها اعلام شد که جزیره در حال غرق شدن است. بنابراین هر یک شروع به تعمیر قایقهایشان کردند. اما عشق تصمیم گرفت که تا لحظه آخر در جزیره بماند. زمانیکه دیگر چیزی از جزیره روی آب نمانده بود عشق تصمیم گرفت تا برای نجات خود از دیگران کمک بخواهد. در همین زمان او از ثروت با کشتی یا شکوهش در حال گذشتن از آنجا بود کمک خواست. “ثروت، مرا هم با خود می بری؟” داستان کوتاه عاشقانه ثروت جواب داد: “نه نمی توانم. مفدار زیادی طلا و نقره در این قایق هست. من هیچ جایی برای تو ندارم.” عشق تصمیم گرفت که از غرور که با قایقی زیبا در حال رد شدن از جزیره بود کمک بخواهد. “غرور لطفاً به من کمک کن.” “نمی توانم عشق. تو خیس شده ای و ممکن است قایقم را خراب کنی.” پس عشق از غم که در همان نزدیکی بود درخواست کمک کرد. “غم لطفاً مرا با خود ببر.” “آه عشق. آنقدر ناراحتم که دلم می خواهد تنها باشم.” شادی هم از کنار عشق گذشت اما آنچنان غدق در خوشحالی بود که اصلاً متوجه عشق نشد. ناگهان صدایی شنید: ” بیا اینجا عشق. من تو را با خود می برم.” صدای یک بزرگتر بود. عشق آنقدر خوشحال شد که حتی فراموش کرد اسم ناجی خود را بپرسد. هنگامیکه به خشکی رسیدند ناجی به راه خود رفت. عشق که تازه متوجه شده بود که چقدر به ناجی خود مدیون است از دانش که او هم از عشق بزرگتر بود پرسید: ” چه کسی به من کمک کرد؟” دانش جواب داد: “او زمان بود.” “زمان؟ اما چرا به من کمک کرد؟” دانش لبخندی زد و با دانایی جواب داد که: “چون تنها زمان بزرگی عشق را درک می کند.” 🌸🌸🌸🌸
مهندس یعنی این! یک پزشک و یک مهندس در یک مسافرت طولانى هوائى کنار یکدیگر در هواپیما نشسته بودند. پزشک رو به مهندس کرد و گفت: مایلى با همدیگر بازى کنیم؟ مهندس که می‌خواست استراحت کند محترمانه عذر خواست و رویش را به طرف پنجره برگرداند و پتو را روى خودش کشید. پزشک دوباره گفت: بازى سرگرم‌کننده‌اى است. من از شما یک سوال می‌پرسم و اگر شما جوابش را نمی‌دانستید ۵ دلار به من بدهید. بعد شما از من یک سوال می‌کنید و اگر من جوابش را نمی‌دانستم من ۵ دلار به شما می‌دهم. مهندس مجدداً معذرت خواست و چشمهایش را روى هم گذاشت تا خوابش ببرد. این بار، پزشک پیشنهاد دیگرى داد. گفت: خوب، اگر شما سوال مرا جواب ندادید ۵ دلار بدهید ولى اگر من نتوانستم سوال شما را جواب دهم ٥٠ دلار به شما می‌دهم. این پیشنهاد چرت مهندس را پاره کرد و رضایت داد که با پزشک بازى کند. پزشک نخستین سوال را مطرح کرد: «فاصله زمین تا ماه چقدر است؟» مهندس بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد دست در جیبش کرد و ۵ دلار به پزشک داد. حالا نوبت خودش بود. مهندس گفت: «آن چیست که وقتى از تپه بالا می‌رود ۳ پا دارد و وقتى پائین می‌آید ۴ پا؟» پزشک نگاه تعجب آمیزى کرد و سپس به سراغ کامپیوتر قابل حملش رفت و تمام اطلاعات موجود در آن را مورد جستجو قرار داد. آنگاه از طریق مودم بیسیم کامپیوترش به اینترنت وصل شد و اطلاعات موجود در کتابخانه کنگره آمریکا را هم جستجو کرد. باز هم چیز به درد بخورى پیدا نکرد. سپس براى تمام همکارانش پست الکترونیک فرستاد و سوال را با آنها در میان گذاشت و با یکى دو نفر هم گپ زد ولى آنها هم نتوانستند کمکى کنند. بالاخره بعد از ۳ ساعت، مهندس را از خواب بیدار کرد و ٥٠ دلار به او داد. مهندس مؤدبانه ٥٠ دلار را گرفت و رویش را برگرداند تا دوباره بخوابد. پزشک بعد از کمى مکث، او را تکان داد و گفت: «خوب، جواب سوالت چه بود؟» مهندس دوباره بدون اینکه کلمه‌اى بر زبان آورد، دست در جیبش کرد و ۵ دلار به پزشک داد و رویش را برگرداند و خوابید! 🌸🌸🌸🌸
رمان جدید👇
🌕✨🌕✨🌕✨🌕 ..................به نام خدا......‌....... 🎬: سوره مبارکه البقرة آیه ۲۱ يا أَيُّهَا النّاسُ اعبُدوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُم وَالَّذينَ مِن قَبلِكُم لَعَلَّكُم تَتَّقونَ﴿۲۱﴾ ای مردم! پروردگار خود را پرستش کنید؛ آن کس که شما، و کسانی را که پیش از شما بودند آفرید، تا پرهیزکار شوید. یکی بود یکی نبود، غیر از خدای خوب و مهربون هیچ کس نبود. خدایی بزرگ، نوری عظیم، واحدی قهار، احدی بی همتا، تنهای تنها بود. در این زمان، پروردگار اراده کرد تا هزاران هزار عالم بیافریند، او می خواست هزاران هزار موجود در روی عوالم خلق شده، بیافریند. طبق برنامه ای مدوّن و علمی بی انتها، به خلق عالم های مختلف پرداخت، اما اولین جایی را که اراده کرد بیافریند که قرار بود مهم ترین آفرینشش باشد نامش را «زمین» نهاد، او زمین را در هفت طبقه آفرید و آسمان را نیز در هفت طبقه همچون سقفی بر روی آن برافراشت. کهکهشان ها و ستارگان و سیارات را در آسمان اول قرار داد و نسبت آسمان اول به آسمان دوم، همچون انگشتری بود در مقابل یک بیابان بی انتها و این نسبت از هر آسمان به آسمان بعداز آن چنین بود و عظیم ترین و بلند مرتبه ترین آسمان ها، آسمان هفتم بود. حال که خلقت عالم های مختلف به انجام رسیده بود، پس باید موجوداتی خلق می کرد تا کم کم برنامه ها به پیش رود. پس خداوند اولین موجوداتش را خلق نمود، فرشته هایی روحانی و بالدار که ادارهٔ خدا بر این بود اختیاری به آنها اعطا نشود و این فرشتگان فرمانبردار او باشند و هر کجا که خداوند اراده می کرد، آنها پرواز می کردند و به تمام عوالم خلقت شده دسترسی داشتند، آنها بین طبقات آسمان، شبانه روز پرواز می کردند و مدام تسبیح و تقدیس پروردگار را می نمودند. هر کدام از این فرشتگان مأمور بر انجام امورات یک آسمان بودند و از بین این فرشتگان سه فرشته «اسرافیل و میکائیل و جبرئیل»از همه مقرب تر شدند و به نوعی ارشد دیگر فرشتگان قرار گرفتند. حالا که خلقت آسمانیان به پایان رسیده بود، نوبت به زمین رسید. خداوند در زمین اجنه را خلق کرد، اجنهٔ بالداری که می توانستند پرواز کنند، از پدر و مادر بوجود آمدند و می توانستند ازدواج کنند و نسلشان را زیاد نمایند و همه خداوند را تقدیس می کردند و به عبادت پروردگار می پرداختند. اولین اجنه بالدار از نسل مارج و مارجه که زن و شوهر بودند به وجود آمدند، این اجنه بالدار دو فرق اساسی با فرشتگان آسمان داشتند، اول اینکه موجوداتی مختار بودند و دوم اینکه سطح پروازشان بسیار پایین تر از ملائک آسمان بود به طوریکه انتهای پرواز اجنه، نقطهٔ ابتدایی پرواز فرشتگان بود. خداوند اراده کرده بود که اجنهٔ بالدار را در پوسته و بین هفت طبقه زمین جای دهد، آنها زندگی می کردند و روز و شب را به عبادت خدا مشغول بودند، یعنی نه فسادی در روی زمین بود و نه گناهی وجود داشت. پس از خلقت اجنه بالدار، خواست پروردگار بی همتا این بود تا موجوداتی شبیه انسان خلقت کند، موجودات بی بال و پری که مختار بودند و البته ربطی به آدم ابوالبشر و انسان نداشتد، فقط شبیه انسان ها می خوردند و می خوابیدند و عبادت می کردند و مانند انسان، یک سر و دو دست و دو پا و دو چشم و... داشتند، نام این موجودات را«نسناس» نهادند. خداوند جایگاه نسناس ها را در روی کره زمین، میانه و پشت زمین قرار داد. حالا زمین دو موجود در خود جای داده بود که هر دو گروه دارای اختیار بودند و در کنار هم زندگی می کردند. نسناس ها فقط در روی سطح زمین و اجنه بالدار، هم در زمین بودند و هم گاهی به آسمان میرفتند و با فرشته ها حشر و نشر داشتند، با آنها سخن می گفتند و حتی فرشتگان به آنها تعلیم می دادند و گاهی خبرهای آسمان را از فرشتگان می گرفتند، تا اینجای خلقت همه چیز گل و بلبل بود، همه جا فضای معنوی و تقدیس و عبادت پروردگار جاری بود تا اینکه.... ادامه دارد... ✏️به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨ 🎬: زندگی نسناس ها و اجنه بالدار روی زمین در جریان بود تا اینکه نسناس ها و عده ای از اجنه بالدار کشفی جدید کردند و فهمیدند می توانند اصلا تقدیس خدا را نکنند، می توانند با ظلم به دیگری، خورد و خوراک بیشتری برای خود کسب کنند و کشف کردند که گاهی با زورگویی و فساد، می توانند قدرتشان را زیاد کنند به طوریکه افراد ضعیف در مقابل آنها کوتاه می آمدند و آنها با ستمکاری، بزرگی می کردند بر دیگری.. نسناس ها با عده ای از اجنه همدست شدند، قوانینی را که خدا برایشان وضع کرده بود، زیر پا گذاشتند، دیگر نه از عبادت خداوند خبری بود و نه از صلح و سازش، زورگویان روز به روز قدرتمند تر میشدند و ضعیفان، مظلوم تر و ضعیف تر... تاریخ زمین به نقطهٔ حساسی رسیده بود، گویا طاقت اجنه مومن و ملائک آسمان از دیدن اینهمه فساد و ظلم و طغیان گری، طاق شده بود. پس اجنه بالدار مؤمن با رأی و همدستی فرشتگان آسمان، تصمیم گرفتند که با نسناس ها و اجنه مرتد به مقابله برخیزند و اینچنین بود که اولین جنگ در روی زمین به وقوع پیوست. دست یاریگر خدا که همیشهٔ زمان با مؤمنان و عابدان و حقیقت جویان است به یاری آنان آمد و این جنگ به نفع ملائک آسمان و اجنه بالدار مؤمن خاتمه یافت. در این جنگ، نسل کل نسناس ها منقرض شد و به حکم خداوند،اجنه بالداری که همدست نسناس ها شده بودند، بی بال و پر شدند و بال هایشان از آنها گرفته شد، یعنی این اجنه سرکش به خاطر گناه و نافرمانی که کرده بودند بالشان گرفته و راه آسمان برایشان مسدود شد. در این جنگ، نسل نسناس ها و برخی از اجنه بالدار که نافرمانی کرده بودند توسط ملائک و اجنه مومن تار و مار شد و از نسناس ها نه نامی ماند و نه نشانی. و با پایان یافتن این جنگ، بار دیگر آرامش بر زمین حکمفرما شد و تنها موجودات روی زمین، اجنه بالداری بودند که به سمت گروه سرکش کشیده نشده بودند و از آن جنگ در امان مانده بودند. باز هم مراودات بین زمین و آسمان جانی دگر گرفت و بر پا شد. تنها اجنه در زمین زندگی می کردند و هر وقت اراده می نمودند به دیدار فرشتگان آسمان می رفتند، از آنها می آموختند و گاهی همراه آنان خدا را عبادت می کردند. در بین اجنه بالداری که با ملائکه دمخور شده بود یکی وجود داشت که آنچنان اظهار ایمان می کرد که در بین ملائک شناخته شده بود و خدا که عالم برتمام هستی ست کاملا می دانست که اظهار ایمان این جن، نه از عمق دل، بلکه حفظ ظاهر است. چون این جن، عاقبت خیانت کاران را دیده بود و متوجه شده بود که درست است در زوروگویی و تمرد، رسیدن به قدرت هست اما قدرتی که از سرکشی به دست می آمد، زود از بین می رفت، او با تمام وجود درک کرده بود اگر به مؤمنان بپیوندد و دست به دامان خداوند بزند به قدرتی زیاد دست پیدا می کند. پس این جن که نامش حارث بود دست به کار شد، زود به زود به دیدار فرشتگان می رفت و هر بار که جلوی آنان به عبادت می پرداخت جوری عبادت می کرد که ملائک به حال او غبطه می خوردند، یک بار در این دیدارها که در آسمان اول رخ داد، نماز حارث هزار سال طول کشید. حارث محبوب ملائک آسمان اول شد و خبر این تعبّد و بندگی در کل آسمان ها پیچید. ملائک آسمان دوم که دوست داشتند از نزدیک این عابد کوشا را ببینند، نزد پروردگار رفتند و از او خواستند تا به حارث اجازه دهد او به آسمان دوم بیاید تا آنها مخلوقی از خدا را ببینند که در عین داشتن اختیار، عبادتش بر عبادت فرشتگان پیشی گرفته است خداوند که مهربان بی همتاست، خواستهٔ فرشتگان آسمان دوم را اجابت کرد و به حارث که حالا مشهور به عزازیل شده بود اجازه داد وارد آسمان دوم شود. فرشتگان آسمان دوم از دیدار عزازیل در پوست خود نمی گنجیدند و برای این دیدار لحظه شماری می کردند. سرانجام عزازیل قدم به آسمان دوم نهاد و در آنجا هم با نمازی که هزار سال به طول انجامید، فرشتگان را مبهوت عبادت خود نمود، این خبر به آسمان سوم و چهارم رسید آنها نیز آرزوی دیدار عزازیل را داشتند و خداوند حاجتشان را روا نمود، عزازیل به آسمان سوم رفت و آنجا نیز هزار سال عبادت کرد و زمانی پا به آسمان چهارم گذاشت، منبری بلند را دید که فرشتگان برای او برپا کرده بودند و عزازیل را بر آن منبر می نشاندند تا برای آنها صحبت کند و آنان را نصیحت کند و این اتفاق و این نمازهای هزار ساله آنقدر تکرار شد که عزازیل به آسمان هفتم که بلند مرتبه ترین آسمان ها بود رسید... ادامه دارد... ✏️به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
🎬: عزازیل ، عزیز تمام ملائک آسمان شده بود و اینک در بالاترین آسمان، یعنی آسمان هفتم ساکن شده بود او آنچنان در تعبد و بندگی کوشا بود که جزء مقربین درگاه خداوند قرار گرفت به طوریکه زمانی اسم ملکوتیان بلند مرتبه همچون میکائیل و اسرافیل و جبرئیل را می بردند، نام عزازیل هم در کنار آنها به چشم می خورد. روزی عزازیل در حال عبادت بود که جبرئیل و میکائیل از کنار او گذشتند و به او نظر افکندند، میکائیل همانطور که به حالت عزازیل غبطه می خورد رو به جبرئیل فرمودند: چنان قدرت عبادتی به عزازیل داده شده که تا به حال به هیچ یک از فرشتگان مقرب درگاه ربوبی اعطاء نشده است. اوضاع بر وفق مراد عزازیل بود و او سروری می کرد در آسمان ها و هر روز خودش را به یکی آسمان ها می رساند و مجلس وعظ و سخنرانی برای فرشتگان برقرار می کرد و عجیب اینکه کلی از فرشتگان مرید حارث شده بودند تا اینکه خبری مهم از لوح محفوظ توسط خداوند در آسمان ها پیچید. خبری بسیار شگفت انگیز و خوفناک.. هر کدام از فرشتگان درگاه ربوبی که این خبر را می‌شنیدند به خود گمان بد میبردند و از ترس می لرزیدند که نکند آن خبر، درباره ماست تا اینکه آن خبر به عزازیل رسید:«یکی از مقربان درگاه پروردگار که از اهالی آسمان هفتم است مطرود درگاه پروردگار خواهد شد و لعنت اولین و آخرین به همراه او خواهد بود» فرشته ای، این خبر را به گوش عزازیل رساند، عزازیل نگاهی از سر تفاخر به ان فرشته نمود و نیشخندی زد و گفت: ما که حسابمان پاک است، بروید به فکر خود باشید که آن مطرود، شما نباشید فرشتگان که از شنیدن این خبر نگران شده بودند و هر کدام می‌ترسیدند که او، آن رانده شده باشد به سمت عزازیل که عمری در عبادت به سر برده بود می آمدند و به او التماس دعا می گفتند و از عزازیل می خواستند که برای آنها دعا کند که آنها از این ورطه دور مانند، عزازیل با خوشرویی التماس دعای آنها را می پذیرفت و به جز خود، برای همه دعا می کرد و این ذات وجودی یک مؤمن مخلص است که وقتی آیات عذاب را می خواند کمی به خود ظنین می شود و هیچ وقت اظهار نمیدارد که حسابش پاک است که اگر چنین به پاکی و طهارت خود اطمینان داشته باشد بی شک به خودبینی می رسد و این تکبر و خودبینی اولین مرحلهٔ سقوط آن خواهد بود. خداوند، این حی بی همتا و این مهربان ترین مهربانان، باز عنایت خود را نسبت به عزازیل نشان داد و می خواست به او تلنگر بزند که او هم برای خویشتن دعا کند و برای همین هر وقت که عزازیل به سجده می رفت و سر از سجده بر می داشت این جمله بر سجدگاهش نقش می بست«لعنت الله علی الابلیس» و این جمله از رحمت خدا بود تا حارث را آگاه کند. اما عزازیل به عبادتش غرّه بود و اصلا به مخیله اش خطور نمی کرد که او همان «رانده شده» باشد. در همین احوالات باز خبری دیگر در آسمان ها دهان به دهان و گوش به گوش چرخید، خبری که از خبر اول به مراتب مهم تر بود ادامه دارد ✏️به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕
يَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى‌الْبَرِيَّةِ يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ يَا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ‌السَّنِيَّةِ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خَيْرِ الْوَرَى سَجِيَّةً وَ اغْفِرْ لَنَا يَا ذَا الْعُلَى فِي هَذِهِ الْعَشِيَّةِ ای خدا! خدایی که باران فضل و کرامتت... بر بندگان می‌بارد! و آغوشِ عطا و بخشش گشوده‌ای... سمت آن‌ها! ای خدا! خدایی که خطاهای بزرگ را... می‌بخشی... سلام و صلواتت... بر پیامبر و خانواده‌ی مطهرش... که زلال‌ند و... از هر ناپاکی، به دور! و بهترینِ خلقِ تواند! ای خدا! خدایی که مهربانی... از سرانگشت دستان تو جاری می‌شود... در همین شب جمعه... ما را ببخش! به آبروی حسین و کربلایش... ما را ببخش!
4_5965160295071485113.mp3
5.76M
هنوز نمی‌دانم! چرا هوای شب‌های جمعه... تکراری نمی‌شود؟! یک ماتم خاص... یک دل‌گرفتگی ناب... یک بی‌حوصلگی عجیب! دل آدم اشک می‌خواهد... با یک سلام به اربابش؛ همین!