فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕋 امام صادق عليه السلام :
🔺ما مِن عَمَلٍ يوَمَ الجُمُعَةِ أفضَلَ مِنَ الصَّلاةِ عَلى مُحَمَّدٍ و آلِهِ؛
🔻در روز جمعه عملى برتر از صلوات بر محمّد و خاندان او عليهم السلام نيست .
📚 الخصال ، ص 394
❇️ باید به فنآوری جنگ نرم دست پیدا کنیم
🔻حجتالاسلام راجی، مدیر اندیشکده راهبردی سُعدا:
◻️ دشمن در جنگ فرهنگی ما را گوشه رینگ برده است و باید باور کنیم وسط جنگ هستیم؛ در این صورت جبهه تشکیل خواهد شد.
◻️باید به فنآوری جنگ نرم دست پیدا کنیم که ویژگی اصل آن این است که ما را از حالت دفاعی خارج کرده میکند. حملات فرهنگی دشمن و روایت دروغ برای او هزینه ایجاد نمیکند و لذا باید تولید شبهه و دروغپراکنی را برای دشمن هزینهساز بکنیم.
◻️ برخی وقتها شبهات ذهنی خودمان را به نام اکثریت جامعه تلقی میکنیم. این تغییر زمین بازی است و باید به شبهات اکثر جامعه جواب داد.
◻️امروز مهمترین شبهه کشور علت کمک به جبهه مقاومت است.
◻️ حدود ۱۳۰ شبهه، در این زمینه وجود دارد. نمیشود به تکتک این شبهات جواب داد و برای ریشهکنی آن باید به فنآوری رد شبهات دست یافت. این فنآوری، امکانات و تجهیزات لازم ندارد. باید به روش جنگیدن دست یابیم.
◻️ ترامپ گفت که ایران ۱۶ میلیارد دلار در منطقه هزینه کرده است بر فرض قبول ما با ۱۶ میلیارد دلار اجازه ندادیم ایران تجزیه شود و البته کل منطقه را هم نجات دادیم. در جنگ ایران و رژیم بعث ایران ۶۰۰ میلیارد دلار خسارت دید در حالی که آنروز کشورهای غربی موشکهای امروزی را نداشتند.
◻️ جنگ ایران و رژیم صهیونیستی مختص انقلاب اسلامی نیست و به هشتاد سال و به نظریه از نیل تا فرات برمیگردد.
◻️ آمریکاییها قرار بود بعد از عراق، تجزیه ایران را رقم بزنند و برای رسیدن به تشکیل خاورمیانه جدید هفت تریلیون دلار هزینه کرد، زیرساختهای منطقه را از بین برد و میلیونها نفر را کشت.
این هزینهای که آمریکا در این ۲۰ سال کرده به اندازه ۵ برابر درآمد نفتی ایران از بدو اکتشاف تاکنون بوده است.
استغاثه به امام زمان ۱.mp3
15.64M
🎙 #استغاثه_به_امام_زمان (عج)
📌 جلسه 1
✅شنیدن صوتها برای آقایان بلامانع می باشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
#معادله_جالب_تنظیم_حجاب_در_افراد_کشف_حجاب_کننده
✅توانمند سازی امر به معروف و نهی از منکر حجاب
✅روش محیط سازی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 عصبانیت ارتش اسرائیل از پویش سراسری #ایران_همدل
🔹۱-جهت کمک نقدی به مردم مظلوم فلسطین و لبنان از طریق زیر می توانید اقدام کنید؛
شماره کارت:
6037998200000007شماره شبا:
Ir320210000001000160000526کد دستوری: #14* پرداخت مستقیم در KHAMENEI.IR 🔸۲- برای اهدای طلا و جواهرات ارسال عدد ٢ به
3000222🔹۳- برای سرپرستی از خانواده های آواره لبنانی و فلسطینی ارسال عدد ۳ به
3000222
یکسال با انواع و اقسام تهمتها و جنگ روانی سعی کردند شهید سنوار روخراب کنند
تصاویرش رو در پادگانها و شبکه های مجازی به بپترین شکل میکشیدن و میگفتن مثل موش در زیر زمین مخفی شده
میگفتن اسرای اسقاطیلی رو دور خودش جمع حرده تا آسیبی بهش نرسه
میگفتن فرماندهان حماس بین اواره ها مخفی میشن و اونها سپر انسانی حماسیها هستند
میگفتند ازین تپنل به تونل بعدی میرود
اما رسوا شدند
حاج یحیی کف میدان بود
خشاب به سینه
چفیه بر سر
سلاح در دست
تسبیح در جیب
حمله که کردند دستش زخمی شد ، دستش را از بالا بست تا زمینگیرش نکند
اما رمقی نمانده بود
نشسته بود بر مبل مثل همیشه
نشسته بود تا نفسی بگیرد
کوادکوپتر اسقاطیلی وارد شد
شهید سنوار هشیار بود
نگذاشت همان لحظه هم اسقاطیل نفعی ببرد
با چوب حمله کرد
و نهایتا از ترس، خانه را با گلوله توپ ویران کردند اما ابوابراهیم قبل از ان شهید شده بود
وسط معرکه
خدا خواست و تصاویرش با حماسه همراه بود بعد هم هرکاری کردند که حماسه را از بین ببرند نشد که نشد
ابوابراهیم، یحیی سنوار، مثل همه حیات طیبه اش سربلند به شهادت رسید
آرزویش شهادت بود و به آن رسید
با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد
یعنی که در میانهٔ میدان شهید شد
بیچاره آن کسی که به پیمان وفا نکرد
خوشبخت آنکه بر سر پیمان شهید شد
تسبیح و عطر، قمقمهٔ آب پس کجاست؟
حدست درست، با لب عطشان شهید شد
چند اسکناس، پول زیادی نمیشود
اما کسی نگفت که ارزان شهید شد
آن کس که هم کتاب دعا هم تفنگ را
با هم به جبهه بُرد، مسلمان شهید شد
بیعشق و بیحماسه و بیشوق و بیامید
بیجنگ و بیمبارزه نتوان شهید شد
من بیحسین ماندم و «بَل هُم أضَل» شدم
او عاقبتبهخیر شد، انسان شهید شد
🔹سرودهٔ مهدی جهاندار در وصف شهید السنوار
📚داستان کوتاه
در منزل دوستی که پسرش دانشآموز ابتدایی و داشت تکالیف درسی اش را انجام میداد بودم
زنگ منزل را زدند و پدر بزرگ خانواده از راه رسید.
پدربزرگ با لبخند، یک جعبه مداد رنگی به نوه اش داد و گفت: این هم جایزۀ نمرۀ بیست نقاشیات.
پسر ده ساله، جعبۀ مداد رنگی را گرفت و تشکر کرد
و چند لحظه بعد گفت:
بابا بزرگ
باز هم که از این جنسهای ارزون قیمت خریدی
الان مداد رنگیهای خارجی هست که ده برابر این کیفیت داره.
مادر بچه گفت:
میبینید آقاجون؟
بچههای این دوره و زمونه خیلی باهوش هستند.
اصلا نمیشه گولشونزد و سرشون کلاه گذاشت.
پدربزرگ چیزی نگفت.
برایشان توضیح دادم که این رفتار پسر بچه نشانۀ هوشمندی نیست،
همان طور که هدیۀ پدربزرگ برای گول زدن نوهاش نیست.
و این داستان را برایشان تعریف کردم
آن زمان که من دانشآموز ابتدایی بودم،
خانم بزرگ گاهی به دیدنمان میآمد و به بچههای فامیل هدیه میداد،
بیشتر وقتها هدیهاش تکههای کوچک قند بود.
بار اول که به من تکه قندی داد
یواشکی به پدرم گفتم: این تکه قند کوچک که هدیه نیست
پدرم اخم کرد و گفت: خانم بزرگ شما را دوست دارد
هر چه برایتان بیاورد هدیه است،
وقتی خانم بزرگ رفت،
پدر برایم توضیح داد که در روزگار کودکی او، قند خیلی کمیاب و گران بوده و بچهها آرزو میکردند که بتوانند یک تکه کوچک قند داشته باشند.
خانم بزرگ هنوز هم خیال میکند که قند، چیز خیلی مهمی است.
بعد گفت: ببین پسرم
قنددان خانه پر از قند است،
اما این تکه قند که مادرجان
داده با آنها فرق دارد،
چون نشانۀ مهربانی و علاقۀ او به شماست.
این تکه قند معنا دارد ،
آن قندهای توی قنددان فقط شیرین هستند
اما مهربان نیستند.
وقتی کسی به ما هدیه میدهد،
منظورش این نیست که ما نمیتوانیم، مانند آن هدیه را بخریم،
منظورش کمک کردن به ما هم نیست.
او میخواهد علاقهاش را به ما نشان بدهد
میخواهد بگوید که ما را دوست دارد
و این، خیلی با ارزش است.
این چیزی است که در هیچ بازاری نیست
و در هیچ مغازهای آن را نمیفروشند.
چهل سال از آن دوران گذشته است و من هر وقت به یاد خانم بزرگ و تکه قندهای مهربانش میافتم،
دهانم شیرین میشود،
کامم شیرین میشود،
جانم شیرین میشود ...
ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﻮﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ "ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ "ﺷﻮﻧﺪ؛
ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﻭ ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ
ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ " ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ " ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ؛ ﺑﺎﺳﻮﺍﺩﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ
ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻋﺎﺩﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ...
#تلنگرانه🌱
رفیق!
یه وقت نگے
من که پروندم خیلی سیاهہ
ڪارم از توبه گذشتہ!
تـوبـہ،
مثل پاڪ ڪن مےمونہ
اشتبـاهـٰاتت رو پـاڪ مےڪنه
فقط بـه فـڪر جبـران بـٰاش...
#تلنگرانه...🍂
هرگناهےیہاثرخاصداره..
مثلابعضی ازگناهان..
نعمتهاروازتمیگیرن
حالخوبروازتمیگیرن..
اشكبراسیدالشھداروازتمیگیرن..
آدمهاےِخوبروازتمیگیرن..
_رفیقای خوب...
_جاهای خوب...
+حواست باشه رفیق(:🙂
#امام_زمان
✨دعای نور✨
بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِيمِ،
بِسْمِ اللّٰهِ النُّورِ، بِسْمِ اللّٰهِ نُورِ النُّورِ، بِسْمِ اللّٰهِ نُورٌ عَلىٰ نُورٍ، بِسْمِ اللّٰهِ الَّذِى هُوَ مُدَبِّرُ الْأُمُورِ، بِسْمِ اللّٰهِ الَّذِى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ . الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ، وَأَنْزَلَ النُّورَ عَلَى الطُّورِ، فِى كِتابٍ مَسْطُورٍ، فِى رَقٍّ مَنْشُورٍ، بِقَدَرٍ مَقْدُورٍ، عَلىٰ نَبِيٍّ مَحْبُورٍ . الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِي هُوَ بِالْعِزِّ مَذْكُورٌ، وَبِالْفَخْرِ مَشْهُورٌ، وَعَلَى السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ مَشْكُورٌ . وَصَلَّى اللّٰهُ عَلىٰ سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِين
بصیرت:
فردوسی رستمهای فلسطین کجاست؟/ بخش اول
علیرضا معاف
ظهور خدا در عالم به "کلمه" است که فرمود: "ان یقول له کن فیکون"؛ اما چرا "کنش" ما به "کلمه" ما تبدیل نمیشود؟ دوباره میپرسم، چرا "کنش ها و واکنشها و تراکنش های" جبهه مقاومت تبدیل به "کلمه و کلمات" نمیشود؟ چرا "رویداد"های ما "روایت" و "رخداد"های ما "حکایت" نمیشود؟ چرا "گدازه" های فلسطین و لبنان در قالب "گزاره" نمیریزد و از "استقامت یمن"، "استعاره سخن" تولید نمیشود؟ چه کسی باید "شاهنامه" قهرمانان بیبدیلی به نامهای سیدحسن نصرالله و ابراهیم عقیل و قاسم سلیمانی و یحیی سنوار و ابومهدی المهندس را بنویسد؟ راویان روایتهای زینبی عاشوراهای پی در پی امت محمد کیانند؟
چرا به حکمت نزول "علّمه البیان"پس از "علّم بالقلم"توجه نمیکنیم؟
چرا نرم افزار ما در تولید مفهوم از سختافزار ما در خلق مصداق عقب افتاده است؟
حماسه سرای "حماسه حماس" کیست؟ داستان اسطوره هایی چون سیدحسن نصرالله و یحیی سنوار را چه کسی مینویسد؟
چه عجیب که در جنگ روایتها و نبرد حکایتها و مچ اندازی قضاوتها ، میدان را واگذار کرده ایم و به "لسان قوم " (و نه لسان قم)، با مردم تکلم نمیکنیم.
چرا جهاد شهید سید حسن نصرالله رو با جهاد تبیین و جهاد کبیر و جهاد با زبان نصرت نمیدهیم؟
چرا مجاهدان "جاهدوا بالسنتهم" پیوست مجاهدان "جاهدوا بانفسهم" نیستند و "وعده صادق ۱ و ۲ " با لسان صدق و صادق، پردازش و پرزنت نمیشود؟
بایسته و شایسته است که در میانه این نبرد تاریخی با طبقات مختلف اجتماع، قصه پرغصه سرزمین کنعان را گفتوگو کنیم، هم از باب وظیفه و تکلیف و هم از جهت انسانیت و هم از حیث فتوت و مروت و اخوت و البته از باب حکم. حکم آن مرد شجاع که در ابتدای "اتوبان موشکی تهران-قدس"، نماز جمعه نصر را خواند تا به زودی و "روزی نزدیک" در انتهای این اتوبان، نماز را در مسجدالاقصی بخواند و آیات ابتدایی سوره اسراء را تفسیر عملی کند. حکم مردِ یکتایِ زمانۀ ما، جهاد تبیین و روایت و نوشتن و گفتن و شنفتن و اقناع است. خمینیِ ثانی، فرزند خمینی اوّل. نه چونان هملت پسر هملت.
امّا چه میخواهیم بگوییم؟ ماتن این متن کیست؟ متن و فرامتن و فرومتن و بینامتن روایت ما چیست؟ چگونه میتوان زوال و زدودن زمستان و زمهریرِ زهرِ مارِ صهیونیسم(Zionism) را به جوانان و نوجوانان فهماند؟
"نبی"(صاحب نبا و نبوت) بنابر تقریر فارابی و "فیلسوف شاه" بنابر تقریر افلاطون و "حاکم حکیم" بنابر تنظیم ارسطو و "نور بازتابیده از آینه محمدی" بنا بر اعتقاد ابن عربی و "ولی فقیه"(صاحب ولایت فقاهت و عدالت) بنا بر تقریر حضرت روح الله، در حرکت تاریخی خود برای همگن و همگون و همگرا و همگام شدن با نظام تکوین و تدوین و تالیف و تقدیر و از همه مهمتر آفرینش حماسه و خلق روایت فراگیر، نیازمند چهار زبان است: زبان هنر و زبان علم و زبان برهان و زبان خطابه. با زبان هنر است که طرح کلّی و نقشۀ ساختمان شهر فهمیده میشود، با زبان علم نخبگان این نقشه را قبول میکنند و به ساختنش رضایت داده و در پی محاسبات ظاهری این ساختن تلاش میکنند و با زبان برهان، همگان به ضرورت موضوع اقناع میشوند و با زبان خطابه عموم مردم برای ساختن آن نقشه تهییج شده و در ساختنش مشارکت میکنند و "امر نخبگانی" به "امر تودگانی" تبدیل میشود.
بنابراین هر ترانه سرایی از شاهکارهای قهرمانان مقاومت شامل تارهای این چهار شاخه خواهد بود.
امّا پودهای این بنا را شاخههای علوم و فنون مختلف و متنوع و استدلالهای هر حوزه دانشی میسازند. امنیت، سیاست، اقتصاد، فرهنگ، اجتماع، ادبیات و .... وقتی بنای اول ساخته شد، بنابر اصلِ «یک دست صدا ندارد»، صدایی نخواهیم داشت. اگر این درک راهبردی را نظرگاه و نقطه عزیمت حرکت خود بدانیم، نیازمند یک عملکرد موازی نیز هستیم تا برخورد دستها، زایش صدا را صادر کنند. دو دست را با هم میخواهیم، دستی که در میدان عزم و رزم میجنگد و حماسه میسازد و دستی که در صحنه روایت، مینویسد و کلمه میسازد.
باید بتوانیم در ذهن و زبان و قلب هنرمندان انفاذ کنیم و از دل این نفوذ عاطفی، سخنِ محکمِ مستدلِ روشن جبهه مقاومت را به نحوی تبیین کنیم که نخبگان جامعه را اِشراب نماید و زمینۀ حرکت درونزای آنها را فراهم آورد و سپس، آنها به سیراب کردن آحاد جامعه بپردازند و در نهایت از صیرورت چنین مسیری است که با همراهی نخبگان و هنرمندان و راویان خواهیم دید که چگونه جنبش و انقلاب و نهضت، شروع به قُلقُل کردن و وِلوِله بر پا داشتن میکنند.
ادامه در بخش دوم👇👇
تا اینجای کار باید به حال اکثریت نظام دانشگاهی و حوزوی و نخبگانی تاسف خورد که در ماجرای فلسطین، تحرک لازم را ندارند.
چرا ندارند؟ کدام ظرفیّت و توانمندی و کدام زیرساخت باید این تولید محتوا را صورت ببخشد؟ کجاست طلبۀ فاضل و دانشجوی عدالتخواهی که به میدان بیاید و برای مردم تبیین کند، «چرا صهیونیسم جهانی و دولت یهود کنونی شرّ مطلق است؟» و کجاست طلبۀ عالم و دانشجوی حق طلبی که بتواند با زبان رسانه و روزمرّۀ مردم و در قالب انواع و اقسام مثال، این تبیین را به رگهای حیاتی جامعه برساند و با ندای حنجره یا لنز دوربین یا قلم تیزبینانه خود، برای پدر و مادر و برادر و خواهر و فرزند و همسایه و همشهری و همکار خود نمایان سازد که هر ضربهای که امروز به صهیونیسم بزنیم، یاریِ انسانیّت و انسان بودن و انسان زیستن، در زمانه حیرت و عصر عسرت عصارۀ باقیمانده از دین و اخلاق و وجدان و شرافت و انسانیت است.
این عجز همگانی و رسانهای در روایت مقاومت بیبدیل فلسطین و یمن و لبنان نشانه چیست؟ نشانۀ کوشا نبودن و بصیرت نداشتن و فکرنکردن و نَیَندوختن در وقت مناسب و درمانده شدن در هنگامۀ سرمایِ زمستان. اگر ما امروز دهها تبیین مبنامند و دغدغهمند و هدفمند بر غاصبانه بودن دولت یهود و ظالمانه بودن دولت جعلی و نامشروع بودن آن داشتیم و این ادله را در کنار صدها بیان خطابی و شعر و اثر هنری به مردم ایران و جهان ارائه میکردیم، وضعیت همین طور بود که هست؟ اگر این تبیین علمی و بیان خطابی با هنرمندی ترویج میشد، طیفهای بیتفاوت در کشورهای عربی و حتی داخل کشور خودمان به راحتی از کنار رخدادهای یک سال گذشته میگذشتند؟
سلاح صلاح و نجاح و فلاح حقجویان و حق پویان و حقگویان و حقیقتطلبان در همیشۀ تاریخ و همه جغرافیا، "کلمه" بوده و هست و خواهد بود. امروز ما یا کلمهناشناس شدیم یا نمیدانیم چگونه باید از کلمات بهره برد یا نمیتوانیم از کلمات استفاده کنیم. دردی بر روی درد و زخمی بر روی زخم و غصه ای بر روی غصه. امّا چرا چنین است؟ آیا جز این است که ما اهل کلمه نیستیم؟ ما نمیتوانیم با کلماتی گویا اثبات کنیم که چگونه کمک به فلسطین و نابودی غدّۀ سرطانی، اسباب رشد و تعالی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی همه مردم زمین را فراهم خواهد آورد. انسانی که قانع نشد و یا عالم نشد، بطور طبیعی سرگردان است و بهترین طعمه برای گرگهای رسانههای هرزه. داستان، همان داستان نقش آفرینی عمارها در میانه جنگ صفین است. داستان سادهتر از این حرفهاست. چهل و پنج سال از شعار «فلسطین مسئلۀ اوّل جهان اسلام است» میگذرد و ما نتوانستیم یک متن درست و محکم و مستدل دربارۀ فلسطین داشته باشیم. ما در مسئلۀ فلسطین همچون نمازخوان بی وضو، هستیم، همچون زنبور بیعسل، همچون عالِم کم عمل، همچون پیامبر بیمعجزه، همچون کتاب بیسطر، همچون چراغ تاریک، همچون پرندۀ بیبال، همچون درخت بیثمر، همچون اشعار بیتشبیه، همچون دیگهای بیغذا، ولی روسیاه.
برای "مساله اولمان"، اولویت قائل نبودیم و روایت برتر تولید نکردیم و البته این بار سخت را در تمام این سالها یک مرد برداشت، یک مرد که به اولویت انسانی و دینی فلسطین ایمان داشت و این ایمان او را به فکر واداشت و سخن گفت و سخن راند و سخن ساخت تا تکثیر شد، ولی نه تکثیرِ تکاثری، بلکه تکثیرِ کوثری.
مردی که آب در لانه و کاخهای نمرودیان و فرعونیان و قارونیان و هامانیان انداخت و سحرِ ساحرانِ این سلیطههایِ سلطهجویِ سستبنیاد را خنثی کرد. نعمت حضور مرد شجاع زمانه ما بر ما بخشیده شده است، به خاطر استقامت یاران باوفای آن مرد که یکی پس از دیگری شهید میشوند، آن مرد راه خود را خواهد رفت، با ما یا بی ما. مقتدایِ آن مرد، مادر اوست. ایستاده در پشت در. دری سوزان و میخی بر آن و ... . از چنان مقتدایی استوار، چنین کوهی پایدار، نه تنها ناممکن نیست، بلکه مرسوم است.
این مسیر نورانی، راویانی میخواهد که نور را بشناسند. در این نبرد نور و تاریکی، وظیفه سنگین و سختی داریم. ایران و فلسطین و لبنان و عراق و یمن پر از قهرمانان اسطوره ایاست، فردوسی این قهرمانان کیست و کجاست؟
🌼🍂 پیرمردی بود که پس از پایان هر روزش از درد و ازسختیهایش مینالید
دوستی از او پرسید: این همه درد چیست که از آن رنجوری؟؟
🌼🍂پیرمرد گفت: دو باز شکاری دارم، که
باید آنها را رام کنم، دو تا خرگوش هم دارم که باید مواظب باشم، بیرون نروند،
دوتا عقاب هم دارم که بایدآنهارا
هدایت و تربیت کنم، ماری هم دارم که آنرا حبس کرده ام
🌼🍂 شیری نیز دارم که همیشه، باید آنرا در قفسی آهنین، زندانی کنم، بیماری نیز دارم که باید از او مراقبت
کنم و در خدمتش باشم...
🌼🍂مردگفت: چه مےگویی، آیا با من شوخی میکنی؟ مگر مےشود انسانی اینهمه حیوان را با هم در یکجا، جمع کند و مراقبت کند!!؟ پیرمرد گفت: شوخی نمےکنم، اما حقیقت تلخ و دردناکیست...
🍂🌼 آن دو باز چشمان منند،
که باید با تلاش وکوشش ازآنها مراقبت کنم...
آن دو خرگوش پاهای منند،
که باید مراقب باشم بسوی گناه
کشیده نشوند...
🌼🍂 آن دوعقاب نیز، دستان منند،
که بایدآنها را به کارکردن، آموزش دهم تا خرج خودم و خرج دیگر برادران نیازمندم را مهیا کنم...
آن مار، زبان من است
که مدام باید آنرا دربند کنم تا مبادا
کلام ناشایستی ازاو، سر بزند...
🌼🍂شیر، قلب من است که با وی همیشه درنبردم که مبادا کارهای شروری از وی سرزند...
و آن بیمار، جسم وجان من است،که محتاج هوشیاری مراقبت و
آگاهی من دارد...
🌼🍂این کار روزانه من است که اینچنین مرا رنجور کرده و امانم را بریده...
#تلنگرانه
••#کمیحرفحق🖐🏻••
چه آدم هایی که
در دنیای حقیقی بهشتی بودند
و در فضای مجازی تقدیرشان جهنمی شد!
وقتی در حیاط خلوت این برزخ مجازی
قدم میزنیم ،
چقدر احتیاط میکنیم..؟‼️
「حواسمونهست؟」
اینجا.گنـاه.ممــنوع📗
💕جوانی با دوچرخه اش به پیرزنی
برخورد کرد،
به جای عذرخواهی و کمک کردن
به پیرزن
شروع کرد به خندیدن و مسخره کردن،
سپس راهش را ادامه داد و رفت،
پیرزن صدایش زد و گفت:
چیزی از تو افتاده است،
جوان به سرعت برگشت و
شروع به جستجو نمود،
پیرزن به او گفت:
مروت و مردانگی ات به زمین افتاد، هرگز آن را نخواهی یافت!
"زندگی اگر خالی از ادب و احساس و احترام و اخلاق باشد، هیچ ارزشی ندارد"
زندگی حکایت قدیمی کوهستان است!
صدا می کنی و می شنوی،
پس به نیکی صدا کن تا به نیکی به تو پاسخ دهد ...👌🏻
#عبرت_آموز
#تلنگرانه
#امام_زمان
4_5875213870187940563.mp3
3.13M
آقام
آقام
آقا...
کدوم اقا؟💚
همون اقایی که هر وقت دلم میگیره💔
فقط صدا میزنم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ تا آخرین نفس
تقدیم به شهید یحیی سنوار
🎵باصدای: سایه
مدح و متن اهل بیت
#روایت_انسان #قسمت_سی🎬: دو شهر سیاه و سفید در هم آمیخت، خیلی از مردم رو به مراسم و مناسکی که در شه
#روایت_انسان
#قسمت_سی_یکم🎬:
شهرها گسترش یافت و همه جا را سیاهی در بر گرفته بود.
کور سور نور امیدی برای رشد و تعالی بشر دیده نمی شود و اگر هم بود در خفا به سر می بردند، در این زمان ارادهٔ خداوند بر آن تعلق گرفت که با گسترش علم و دانش که تحت حیطهٔ ذات باریتعالی بود و ابلیس را در آن راهی نبود، فطرت های خداجو را به سمت خود جذب نماید.
حضرت یَردبن مهلائیل از دنیا رفته بود و یکی از نواده های هبة الله، راه پدر را ادامه میداد، او در خفا به پرستش خدا مشغول بود و عشق خویشتن را به ذات اقدس الهی و کلمات مقدس عرضه می داشت، اما دیگر خبری از پیامبری جدید در بین نبود و صحیفه های حضرت آدم و صحیفه هایی که از جانب خدا به حضرت شیث عطا شده بود در دست این جوان شجاع و برومند بود.
نوه هبة الله در بین مردم می گشت و فطرت هایی را که هنوز اندکی پاکی در آنها به چشم می خورد، با خود همراه می کرد و آنها را به مخفیگاهی که در آن به عبادت می پرداخت راهنمایی می کرد.
کم کم این تعداد از هفتاد نفر به صد نفر و سپس دویست و بعد به هفتصد نفر و در آخر به هزار نفر رسید.
این مرد خدا بعد از اینکه رفتار هزار مومنی که دور خود جمع کرده بود را کالبد شکافی کرد، از بین آنها هفتاد نفر انتخاب کرد و در مرحله بعد هفت نفر از مخلص ترین آنها را انتخاب نمود و همراه این هفت نفر به مخفیگاهی اختصاصی تر رفتند.
او راه درست عبادت را به یاران اختصاصی اش آموخت و برنامه شان چنین بود که عده ای به نماز و عبادت می ایستادند و چند نفری هم نگهبانی می دادند تا مبادا کسی ببیند و خبر این عبادت به ملا و مترفین و پادشاه ظالم آن زمان برسد و سپس که آنان از عبادت فارغ می شدند، گروه دیگر به عبادت می ایستادند و درست در همین زمان، مهر و عطوفت و رحمت خداوند بار دیگر بر بندگانش باریدن گرفت و جبرئیل در عبادتگاه نواده هبة الله فرود آمد و فرمود: ای ادریس! خداوند اراده کرده تا بار دیگر راهنمایی برای بندگانش بفرستد و آن پیامبر الهی کسی جز شما نیست و من و تعدادی از ملائکه مأمور به آموزش شما هستیم.
حضرت ادریس و یارانش به مناسبت این نعمت به سجده شکر افتادند و حضرت ادریس از ملائکه خواست تا راز و رمز علوم را برایش باز کنند.
جبرئیل، نزدیک به سی صحیفه را به حضور حضرت ادریس عرضه داشت و مشغول آموزش علوم نجوم و ریاضی و مهندسی شهرسازی و حتی ارتباطات صحیح انسانی و از آن گذشته امور ظاهری مثل خیاطی و راز و رمز لباس های مختلف را به او آموزش دادند.
انگار با فرود آمدن این علوم، روزگاری دیگر می بایست شکل گیرد، روزگاری که آن روی سکه را نشان ابلیس و ابلیس صفتان می دادند و ابلیس که از علوم عالم سر رشته ای نداشت، خواه ناخواه مغلوب میشد، اما حیله های ابلیس تازه و تازه تر می شد.
ادامه دارد
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
#روایت_انسان
#قسمت_سی_دوم🎬:
جمعیت شهرها روز به روز بیشتر و بیشتر می شد، اطراف بکه پر از شهرها و دهکده های کوچک و بزرگ شده بود، اما امکانات این سرزمین که سرزمینی گرم و خشک با آبی محدود بود به آنها اجازه گسترش بیشتر شهرها را نمی داد، پس جمعیت به سمت بین النهرین و مدیترانه روی آوردند.
در بزرگترین شهر روی زمین که اینک سیاه ترین آن به حساب می آمد، پادشاهی به نام «یوبراسب» توسط ملا و مترفین و اشراف انتخاب شده بود و بر کرسی سلطنت نشسته بود.
این پادشاه ظالم، مردم را زیر یوغ ظلم و استکبار خود در آورده بود و او صاحب علمی بود به نام «علم فراست» علمی که توسط سحر و ساحری به او منتقل شده بود و توسط این علم می توانست نیت ها و افکار درونی تمام مردم را بخواند و همچنین او شیپوری داشت که هر وقت در آن میدمید و نام چیزی را می برد، آن شئ در نزد او حاضر میشد، این عمل هم از راه سحر و ساحری انجام میداد و وقتی یوبراسب این حرکات را انجام میداد، مردم به گمان اینکه او سر از علوم عالم در می آورد، سر سپرده او می شدند و جرات اینکه نظر و رأیی خلاف رأی او بدهند را نداشتند.
اوضاع جامعه به این منوال بود نوه هبة الله که او را «ادریس» می خواندند به پیامبری رسید و خداوند علوم بیشماری به او عطا کرد و در تاریخ از او نمونه بارز یک دانشمند فرهیخته نام می برند البته دستان ابلیس که همه جا در کار است، درباره حضرت ادریس هم بیکار ننشسته و تحریفات زیادی راجع به این پیامبر باهوش و شجاع و نابغه، داشته است.
حال ادریس مأمور بود تا با علومی مثل نجوم و کیهان شناسی، ریاضیات و معماری و... که تحت اختیارش قرار گرفته بود با ابلیس زمانی که به نوعی یوبراسب هم از آن جدا نبود و با سحر و ساحری حکومت می کرد، بجنگد.
زمان، زمان خوف و خطر بود و حضرت ادریس می بایست خیلی بی صدا و سیاستمدارانه کارها را طبق اراده پروردگار به پیش ببرد که این ما بین هم احکام خدا اجرا شود و هم گزندی به جان و مال مؤمنینی که به او می پیوستند نرسد.
ادامه دارد...
📝به قلم: ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
#روایت_انسان
#قسمت_سی_سوم🎬:
حضرت ادریس با سیاستی خاص در ابتدای راه، با پاسخ گویی به یکی از نیازهای اساسی بشر، آنها را دور خود جمع کرد.
این پیامبر خدا، ابتدا چندین دستگاه ریسندگی اختراع کرد و بعد طریقه تبدیل نخ به پارچه و تولید انواع پارچه را در برابر مردم رونمایی کرد.
مردم که از دیدن انواع پارچه شگفت زده شده بودند، اینبار با لباس ها و مدل های مختلفی که حضرت ادریس می دوخت و به آنها عرضه می داشت بیشتر متعجب می شدند و همین بهانه ای شد که کم کم مردم دور حضرت ادریس جمع شدند.
ادریس مراحل تولید لباس و خیاطی را به تعدادی از مریدانش آموزش داد و بعد برای اولین بار، اولین خیاط خانه جامعهٔ بشری را بنا نهاد.
خیاط خانه ای که هم تولیدات داشت و هم به مردم آموزش میداد و به این ترتیب اولین مدرسه هم در روی زمین پایه گذاری شد و تعداد زیادی از مردم برای تعلیم، جذب این مدرسه شدند.
حالا طوری شده بود که همه مردم حضرت ادریس را می شناختند و از او به خوبی یاد می کردند.
اما ادریس به این بسنده نکرد، او میبایست کم کم تمام علومی را که فرا گرفته بود تحت اختیار مردم قرار دهد و بنابراین برای مرحله بعدی پرده از راز و رمز آسمان ها و ستارگان برداشت و مسائل ریاضی مطرح می کرد که معماگونه بودند و طبیعت بشری که فطرتا خواستار دستیابی به علوم و عجایب است را جذب خود می نمود.
حضرت ادریس آنقدر پیش رفت که وقتی مردم چشم باز کردند، مدارس گوناگونی را دیدند که در هر کدام علمی تدریس میشد، در مدرسه ای خیاطی و در جایی نجوم و ریاضی و حتی مدرسه ای مستقل راه افتاده بود که در آن حضرت ادریس طرز ساختن صحیح خانه و معماری ساختمان را آموزش می داد.
مردم شهر بکه همه مجذوب علم و تواضع ادریس شده بودند که این علوم را با زبانی ساده تحت اختیارشان قرار میداد.
اما نهضت پیامبران جهانی است و اینک که جامعه بشری پیشرفت کرده بود و شهرهای زیادی تاسیس شده بود، پس ادریس تصمیم گرفت که به تمام شهرها سفر کند و در هر شهری مدتی اقامت کند و هر کجا که ساکن میشد،ابتدا اصول شهرسازی و معماری را به ساکنان آنجا می آموخت و سپس مدرسه ای تاسیس می کرد و در علوم مختلف، شاگردانی پرورش می داد.
حضرت ادریس آنقدر سفر کرد که تمام سرزمین ها از وجود نازنینش استفاده کردند تا اینکه....
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
نماز_شب
💠 آیةالله میرباقری:
🔸 آدم باید برای نفْس خودش نقشه بکشه، والّا نفس برای شما نقشه میکشه.
اگر سرِ شب نخوابی نمیذاره سحر پاشی.
🔸 خدای متعال میفرماید میل به خوب شدن را خیلی ها دارند.ولی میل که به درد نمیخوره، اراده لازمه!
اگر آدم اراده داره باید مقدماتش را درست کند. سرِ شب بخوابد.
استاد عزیزی میگفت من با نفْس خودم خدعه میکنم، آب میگذارم بالای سرم میخوابم.
🔸راننده آقای علامه امینی میفرمود:
من سحرها که پا میشم، اول یه روضه حضرت علی اصغر (علیه السّلام) میخونم، بعد نماز شب میخونم.