4_5886412082584227954.mp3
2.5M
☑️ یک تلاوت بشدت محزون ، شنیده نشده و نایاب! از سوره مبارکه قدر که توی استودیوی قاهره مصر نزدیک به ۶۰ سال پیش ضبط شده اما گوش کنید ببینید چقدر درگیر حس عجیبی میشید! انگار واقعاً نزول قرآن و فرشته هارو همین الآن جلوی چشمتون میبینید . واقعاً قلمم عاجزه از وصف چون فقط باید شنید و غرقِ اون آرامش و احساسش شد !
با کیفیت فوق العاده عالی و اختصاصی تقدیمتون کردم. لذت بردید ماروهم دعا کنید 🙏🏼
#شب_قدر ✨
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
🕋❥━⊰❁࿐⊰ 🕋🖤 ⊱࿐❁⊱━❥🕋
🌙 نکات کاربردی جزء ۲۱ 📖
1️⃣کانون خانواده کانون مودت و رحمت💔 ⃝⃡🖤
«وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً...»
و باز یکی از آیات (لطف) او آن است که برای شما از جنس خودتان جفتی بیافرید که در کنار او آرامش یافته و با هم انس گیرید و میان شما رأفت و مهربانی برقرار فرمود... روم🚩۲۱
2️⃣ احسان به والدین 💔 ⃝⃡🖤
«وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَىٰ وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ»
و ما به هر انسانی سفارش کردیم که در حقّ پدر و ما در خود نیکی کن خصوص مادر که چون بار حمل فرزند برداشته و تا مدّت دو سال که طفل را از شیر باز گرفته (هر روز) بر رنج و ناتوانیش افزوده است، (و فرمودیم که) شکر من و شکر پدر و مادرت بجای آور، که بازگشت...لقمان🚩 ۱۴
3️⃣ پرهیز از تکبر 💔 ⃝⃡🖤
«وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّكَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِي الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ»
و هرگز به تکبّر و ناز از مردم (اهل نیاز) رخ متاب و در زمین با غرور و تبختر قدم بر مدار، که خدا هرگز مردم متکبر خودستا را دوست نمیدارد. لقمان🚩۱۸
4️⃣ میانه روی 💔 ⃝⃡🖤
«وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ»
و در رفتارت میانه روی اختیار کن و سخن آرام گو (نه با فریاد بلند) که زشتترین صداها صوت الاغ است.لقمان 🚩۱۹
5️⃣ اهتمام به نماز شب 💔 ⃝⃡🖤
«تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ»
(شبها) پهلو از بستر خواب تهی کنند و با بیم و امید (و ناله اشتیاق در نماز شب) خدای خود را بخوانند و آنچه روزی آنها کردهایم (به مسکینان) انفاق کنند.سجده 🚩۱۶
6️⃣ اقتدا به رسول اکرم 💔 ⃝⃡🖤
«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا»
البته شما را به رسول خدا (چه در صبر و مقاومت با دشمن و چه دیگر اوصاف و افعال نیکو) اقتدایی نیکوست، برای آن کس که به (ثواب) خدا و روز قیامت امیدوار باشد و یاد خدا بسیار کند. احزاب🚩۲۱
7️⃣ ثبات قدم 💔 ⃝⃡🖤
«مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا»
از ميان مؤمنان مردانى هستند كه آنچه را با خداوند پيمان بسته بودند صادقانه وفا كردند (و خود را آمادهى جهاد نمودند)، برخى از آنان پيمانشان را عمل كردند (و به شهادت رسيدند) و بعضى ديگر در انتظار (شهادت) هستند، و هرگز (عقيده و پيمان خود را) تغيير ندادند.احزاب 🚩۲۳
8️⃣ غنا یکی از دامهای شیطان 💔 ⃝⃡🖤
«وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا ۚ أُولَٰئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ»
و برخی از مردمان (فاسد فتنه انگیز مانند نضر حارث) کسی است که گفتار و سخنان لغو و باطل را (مانند قصّههای دروغ و افسانههای شهوتانگیز مفسد اخلاق و سرود مطرب) به هر وسیله تهیّه میکند تا (خلق را) به جهالت از راه خدا (و آموختن علوم و معارف قرآن) گمراه سازد و آیات قرآن را به تمسخر و استهزا گیرد، این مردمان (فاسد کافر) به عذاب، با خواری و ذلّت گرفتار شوند. لقمان🚩۶
9️⃣ علومی که مخصوص خداست💔 ⃝⃡🖤
«إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ...»
همانا علم ساعت (قیامت) نزد خداست و او باران را فرو بارد و او آنچه (از نر و ماده و زشت و زیبا) که در رحمهای آبستن است میداند و هیچ کس نمیداند که فردا (از سود و زیان) چه خواهد کرد و هیچ کس نمیداند که به کدام سرزمین مرگش فرا میرسد (و به خاک میرود)...لقمان🚩۳۴
🔟 صبر و یقین دو ویژگی امام 💔 ⃝⃡🖤
«وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ»
و برخی از آن بنی اسرائیل را امام و پیشوایانی که خلق را به امر ما (نه به امر خلق) هدایت کنند قرار دادیم برای آنکه (در راه حق) صبر کردند و در آیات ما مقام
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
❓سوال : چرا باید «جرج جرداق مسیحی» که اتفاقا مذهبی هم نبود برای حضرت علی(ع) کتابی نوشته باشه...
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
50.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 جلسه هفتم - صبا (بخش اول)
49.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 جلسه هشتم: مقام صبا (بخش دوم)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اذانهای پیش از انقلاب اسلامی ایران
16.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📜جلسه اقراء
👤در محضر شیخ مقری محمد ابو رواش
🇸🇦کشور عربستان
🗓جمع دو طریق روایت حفص از عاصم
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
47.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 شرح اختلاف طرق
« روایت حفص از عاصم »
💠 جلسه دهم
🔰 لطفا کانال را به دوستان خود معرفی کنید 🌹
#شرح_اختلاف_طرق
#استاد_مهدی_حسنی
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌تلاوتی فنی و بی بدیل
✳استاد #مصطفی_اسماعیل
💢سوره #ذاریات
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
#تجربه_سفر_کربلا_با_خودرو_شخصی
قسمت 2⃣1⃣
#سلام_آقا_که_الآن_روبروتونم۲
بنزین زدیم و حرکت کردیم. خیلی نرفتهبودیم که احساس کردم شتاب ماشین خیلی کم شده و ماشین به خوبی حرکت نمیکند.
برگشتم و به سعید گفتم انگار کیفیت بنزین خیلی پایین است. اصلا شتاب ندارد.
مشغول گوشی بود و داشت استوریهای سفر را در پیج اینستاگرامش بارگذاری میکرد. فکر میکنم ویدئو پمپ بنزین را گذاشته بود. برگشت گفت باید توی جایگاه حکومی (دولتی) بنزین می زدیم.
با تعجب نگاهش کردم، متوجه نگاه سنگینم شد و به گوشی اشاره کرد و گفت: «یکی از فالورهام میگه . ساکن کربلاست. میگه همسرم گفته باید توی پمپ بنزینهای دولتی بنزین بزنید . پمپ بنزین های خصوصی کیفیت بنزینشان خوب نیست.» گفت: «ضمنا بنزین مُحَسِّن درسته نه محسن». این را همهمان دنبالکننده اش گفته بود.
به این فکر می کردم که ای کاش از ایران یکی دوتا از این کلینرهای اوکتان۹۵ میگرفتم که توی بنزین معمولی اینجا بریزم که فشار روی موتور کمتر شود.
در همین فکرها بودم که حواسم به مدینة الزائرین امام حسن (ع) جلب می شود. چقدر شلوغ است و پررونق .
شهربازی هم فعال است. وسوسه می شویم که بایستیم اما هم شلوغی و هم عجله رسیدن به شب جمعه حرم منصرفمان می کند. به راهمان ادامه میدهیم. حالا دیگر جاده شکل و شمایلش عوض شده است.
چند دقیقهای هست که وارد استان کربلا شده ایم و اصلا انگار یک کشور دیگر است. یک اتوبان صاف ۸ خطه با دو باند کندرو برای هرطرف که انگار با خط کش آن را رسم کرده اند. جادهای که هرچه به مغزم فشار می آورم نظیرش در ایران به ذهنم نمی رسد. آن هم با این اسفالت و خط کشی نو و با آن نورپردازی که جاده را برایمان مثل خیابانهای مرکز شهر کرده است.
هرچند که جاده از سر شب خیلی شلوغتر است اما سرعتم ناخواسته بالاتر می رود. حجم تردد دو یا حتی سه برابر سر شب است. انگار عراقی ها افطار هم ورده اند و الآن به قصد زیارت شبجمعه زدهاند به دل جاده.
البته تلاقی دو سه مسیر مختلف در حیدریه هم بی تأثیر نیست.
نزدیک میله ۱۱۲۰ که می شویم شروع میکنم به گفتن از خاطرات موکب خدام العباس که سال ۹۴ خادمش بودم.
از بحث مفصلم آن سال با حاج علیرضا پناهیان میگویم سر مخالفتم با ایرانیزه کردن اربعین. بحثی که هرچند کمی تند بود و بی پروا ولی خیلی زود اثرش را دیدیم . تا حدی که شیخ بلافاصله بعد جلسه به رفقا تذکراتی برای اصلاح روند اداره مواکب داده بود.
گرم همین صحبتها بودم که یکهو متوجه میله ۱۱۸۰ می شوم.
ای دل غافل ۱۱۶۲ و موکب مسلم بن عقیل را رد کردهایم. میخواستم موکب شیخعلی را نشان خانمم بدهم. آخر شیخ علی را می شناخت. به او گفته بودم که در اولین سفرم به کربلا با شیخ علی رفیق شده بودم. فقط بخاطر این که ایرانی بودیم.
آن زمانها یعنی ۱۴ سال پیش خیلی مرسوم نبود که ایرانی ها پیاده به کربلا مشرف شوند. یادم هست حتی ممنوع هم بود و ما آن سال برای اینکه از مرز رد شویم چه دردسری را همراه آقای الیاس نادران و حاج علیرضا پناهیان کشیده بودیم.
آن سال در پیادهروی نیمه شعبان داشتیم با سعید و محمدصادق کریمی صحبت میکردیم که یک عراقی جلی راهمان را گرفت و پرسید ایرانی!؟
گفتیم بله. گفت یک لحظه بمانید . این را گفت و دوید و دیدمش که از دور با یک نفر دیگر به سمتمان می آید. رسیدند و نفر دوم نفس زنان و به فارسی گفت ایرانی هستید!؟
گفتم بله. گفت لطفا به موکب ما بیایید و امشب را بمانید.برادرم شیخ علی خیلی دوست دارد ایرانیها مهمان موکبش باشد. اصرارمان بی فایده بود ابوریحان یا همان محمد حیاتی -که بعدا فهمیدیم از بچههای سپاه بدر است یعنی همان عراقی هایی که آمده بودند و علیه حزب بعث و کمک ایران می جنگیدند و فارسی را اصلا از آنجا یادگرفته بود- خیلی مصر بود. هرچند طبق برنامهمان باید می رفتیم ولی أخر سر قرار شد بمانیم. کوله ها را گذاشتیم گوشه موکب که آن روزها چادر بود و امروز یک حسینیه دو طبقه و شروع کردیم داد و بیداد کردن و تا سر شب نشده چندتا ایرانی دیگر جمع کردیم دور خودمان توی موکب.
داشتیم اینها را برای خانمها میگفتیمکه یک آن دیدم یک تابلو سبز رنگ جلوی چشممان است حرم امام حسین (ع) سمت راست و مرکز شهر مستقیم.
دو راهی سختی بود.
بپیچیم به راست و یک راست بروم از روی مجسر امام حسین (ع) و از آن بالا و روی پل سمت باب طویرج به گنبد سلام بدهیم یا مستقیم بروم و هرچند کمی شلوغ است اما بیندازم در شارع العباس (ع) و بعد پیچ گنبدنمای معروفش شروع کنم زمزمه «خاطره اولین بار نگاه به صحن علم دار دلم را کرده گرفتار» را دم بگیرم و بروم سمت بین الحرمین.
مغناطیس عجیبی مرا به سمت شارع العباس(ع) می کشاند. شاید جذبهاش برایم شیفت خدمتم در حرم حضرت عباس (ع) در اربعین امسال بود. ورودی بین الحرمین از شارع العباس(ع)...
همان جایی که باورم نیست در بیداری رقم خورده و همهاش خواب نبوده باشد. همانجایی که هنوز ساعتش برای من ایستاده روی ۶:۰۰ صبح ۱۵ صفر ایستاده که شیفت را تحویل نفر بعدی دادم و خدمتم تمامشد.
به هر کیفیت میروم به سمت شارع العباس(ع) که یک دفعه یادم می افتد انتهای شارع العباس مسدود است و ناخواسته باید از میدان محافظة بپیچم به خیابان شارع الرسول محمد و بروم سراغ مجسر الامام الحسین(ع)
چه از این بهتر!؟
هم فال بود و هم تماشا.
هم شارع العباس و دورنمای گنبد ابالفضل العباس (ع) را داریم و هم نمای پل و سلام بر دو گنبد...
توی مسیر چند تا ویدئو برای دوستان و ... ضبط میکنم و می فرستم برایشان. کمی جلوتر میرسیم به نمای گنبد.
دلم میخواهد مثل خیلی از زائران اربعین همانجا یعنی چهارراه به سجده بیفتم روی خاک و خدا را شکر کنم که نذر سیدمحمدحسین را ادا کردهایم.
اما شب جمعه است و خیابان ها عجیب شلوغ و جای ایستادن نیست.
اشکتوی چشمم جمع می شود و سلام می دهم و می رویم سمت حرم. و صدای حاج عبدالرضا هلالی توی ذهنم پلی می شود و باهاش دم میگیرم که خاطره اولین بار...
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
خودم هم فکر نمی کردم این قدر بنویسم...
خواستم شروع کنم بنوشتن ادامه ماجرا...
همین که هشتگ زدم و نوشتم قسمت ۱۳ به خودم آمدم که چقدر داری لفتش می دهی.
اما عجیب برایم این است که هنوز مثل روز اول انگیزه دارم برای ادامه روایت...
اصلا از خودم بعید می دیدم اینقدر نوشتن را. نه خیلی وقتش را دارم و نه خداییش حوصلهاش را.
از اول هم قرار نبود اینقدر با جزئیات و کامل بنویسم. بیشتر میخواستم روش بردن ماشین شخصی را بنگارم ولی حس و حال شما و بازخوردهای مثبتتان به نوشتنم واداشت.
نگاهی به پیامهای شخصی انداختم و با یک حساب سر انگشتی دیدم که در این یک هفته چندصد پیام یا شاید چند هزار پیام شخصی جواب داده ام.
جوابها همه در مورد ترانزیت ماشین و هتل و .. نیست.
خیلی هاش التماس دعاست یا درد دل. بعضی ها هم تشکر کردهاند که حال و هواشان کربلایی شده و مشتاق شنیدن جزئیات بیشترند.
صادقانه بگویم چند نفری هم -به نظرم ۵-۶ نفر- کنایه زده اند که مگر شاخ غول شکستهای!؟ یک ماشین برده ای کربلا!؟ گوش فلک را کر کردی و ...
طبیعتا نمی توانمهمه سلیقه ها را راضی کنم ولی مطمئنم که این روزی حداقل سه چهار ساعت وقتی که صرف نوشتن و پاسخ به پیامها می کنم به این امید است که شاید یک نفر و فقط یک نفر دلش پر بکشد و کیفش را ببندد و راهی شود. یا شاید حداقل حسی برقرار شود و دلی بشکند و اشکی سرازیر شود و ارتباطی وصل...
که هر کدام بشود چه کیفی می کنم من چه حالی بکنم که حتی شاید دلیلش را ندانم که چه شده که حال دلم خوب شده...
پس همچنان می نویسم به امید نگاه ارباب
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
#تجربه_سفر_کربلا_با_خودرو_شخصی
قسمت3⃣1⃣
#سلام_آقا_که_الآن_روبروتونم۳
می رویم سمت حرم. از سمت مجسر (پل) امام حسین (ع) حالا که این سمت آمدهایم تصمیم میگیرم از خیابان باب بغداد مشرف شویم. نزدیکترین راه ماشین رو به حرم سقا.
هرچه باشد میگویند شرط ادب است از سپهسالار اذن بگیریم برای ورود به بارگاه ارباب.
خیابان عجیب شلوغ و ترافیک سنگین است و به طبع سرعت حرکت پایین.
سعید می گوید همینجاها پارک کن پیاده می رویم.
۱۶۰۰ متر مانده به باب بغداد. برای بچهها کمی زیاد است و برای خانمها، خصوصا که سیدمحمدحسین هم باید بغل بگیریم.
خانم ها هم با سعید هم صدا می شوند که آنجا جای پارک است یا این طرف و ...
دلم رضا نمیدهد که اذیت شوند. کربلا شهری نیست که زن و بچه و خانواده اذیت شوند. امید دارم آن جلوها جای پارک پیدا شود.
چند پارکینگ عمومی (ساحة سیاراة لوقوف هم المبیت) هم سر راه بود اما باز پیش خودم گفتم جلوتر می رویم ان شاءالله حا گیر می آید.
آرام آرام در دل ترافیک جلو می رویم . خیابان پر است از ماشینهای مختلف. ماشینهای ایرانی در بینشان چشمک می زنند. اما پلاک ملی ها انگار یک حال دیگری بهمان می دهند. پراید، کوییک، تیبا، پژو پارس، ال نود و ... همه با پلاک ملی ایران آمده اند.
هر کس با هر ماشینی که توانسته بود آمده بود. دیگر نزدیک باب بغداد رسیده بودیم، یعنی ابتدای شارع بغداد و تا سیطریه کمتر از ۱۰۰ متر باقی بود. کنار خیابان یک جای پارک دیدم، پشت ماشین پلیس و خوشحال رفتم که پارک کنم.
از شرطهای که آنجا ایستاده بود و مشغول تلفن صحبت کردن پرسیدم که اشکالی ندارد اینجا پارک کنم. پاسخ داد اگر برای زیارت آمدهای و میخواهی بروی نه، ولی اگر میخواهی توقف کوتاه کنی اشکالی ندارد.
خیلی سخت شده بود. احتمالا باید دو خیابان را دور می زدم و می رفتم همانجایی که خانمها گفته بودند پارک می کردم. در همین فکر بودم که سر نبش خیابان و در حال دور زدن چشمم خورد به یک پارکینگ طبقاتی نیمه کارهای که البته چند طبقه اش پر از ماشین شده بود.
از جوانی که آنجا ایستاده بودم وماشین ها را فرمان می داد که داخل و خارج شوند پرسیدم :جای پارک دارید!؟
گفت اگر سوئیچ را توی ماشین بگذاری بله.
با خودم فکر کردم ما هم یکی مثل همه. چه اشکالی دارد!؟ خصوصا که وسایل خاصی هم توی ماشین نبود. فقط کیف مدارک و کوله پسرک بود که با خودمان می بردیم.
قیمت پارکینگ هم برای وقوف (توقف تا سه ساعت) ۳ دینار و برای مبیت ( تا فردا ساعت ۱۰ صبح) ۵ دینار بود.
داخل پاریکنگ شدیم و یک گوشه از طبقه سوم توقف کردیم. و پیاده شدیم و مشغول مرتب کردن لباس های بچه ها بودیم.
پشت سرمان یک پراید تاکسی محلی عراقی ایستاد با حدود ۷۰-۸۰ سانتی متر فاصله. رفتم سمت صندوق عقب تا کیف مدارک و کوله سیدمحمدحسین را بردارم.
خانم ها با سعید و دو پسرش رفته بودند چند قدم جلوتر.
پسرک مثل همیشه دوستتر میداشت بغل من باشد و از من جدا نمی شد.
صندوق عقب را باز کرده بودم و مشغول بستن کیف پسر بودم که صدای غرش یک لندکروز احتمالا ۲۰۲۳ سالن پارکینگ را فراگرفت.
خیلی نگذشت که صدای برخوردی شنیدم و قبل از این که فرصت کنم پشت سرم را نگاه کنم یک چیزی از پشت خورد به من و افتادم روی کاپوت پراید.
کیف را رها کرده بودم و محکم سید محمدحسین را در آغوش فشرده بودم.
زبانم بند آمده بود. برای چند لحظه مبهوت بودم و نفهمیدم چه شده بود اما انگار راننده پراید میخواسته پیاده شود و در را باز کرده بود که در گیر کرده به گلگیر لندکروز و پراید را از جا کنده و باخودش حرکت داده بود به سمت ما.
به خودم که آمدم سریع نگاهم رفت سمت خانمم. چشمانش پر از اشک شده بود و نگران نگاهمان می کرد. او هم شوکه شده بود.
آرام گفتم چیزی نیست نترس. یک پلک بر هم زدنی دلم پر زد سمت روضه.
شاید ارباب میخواست با روضه رباب و علی اصغرش پسرم را برای اولین بار در آغوش ششگوشهاش بکشد.
اشک داشت گوشه چشمم جمع می شد که خودم را جمع و جور کردم و پسرک را دادم دست مادرش تا هر دو آرام بگیرند ولی بغض سختی گلویم را چنگ میزد و فکر و ذکرم شده بود روضه طفل رضیع (ع).
شیشه ماشین را کمی پایین دادم و ریموت ماشین را گذاشتم داخل ماشین و در را بستم و حرکت کردم و رسیدم به جماعتمان و با هم رهسپار حرم سقا شدیم.
از تفتیش باب بغداد که وارد شویم دو راه جلوی رویمان است:
یکی همان شارع علی اکبر (ع) و دیگری شارع حوراء الزینب (س) . هر دو میرسند به محلی که بناست صحن ام البینی بنا شود.
برای تشرف از حوراءالزینب (س) باید از سمت مستشفی الکفیل بروی سمت باب القبله یا از شارع علی اکبر(ع) بروی سمت باب الموسی الکاظم(ع).
مشورت میکنیم و قرار می شود بریم داخل بین الحرمین تا کمی قرار بگیریم و بعد برویم زیارت.
همین کار را هم میکنیم و از دل شلوغی می زنیم به خیابان علی اکبر(ع) و از سمت باب موسی الکاظم(ع) می رویم تا وارد بین الحرمین شویم.
بین الحرمین بیش از آن که فکر می کردم شلوغ است. از جنس شلوغیهای اربعین است. با هرسختی کنار مسقف(سایهبان) دوم جایی کنار یک خانواده خالی است.
از ایشان اجازه میگیریم و شش نفر و نصفمان را گوشه فرششان جا می دهیم.
#ادامه_دارد
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تلاوت_نور
✳ مصطفی اسماعیل
💢 سوره مبارکه فجر
40.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👈مسابقات بینالمللی العمید
👈👈کربلای معلی
👈👈👈تلاوت نفر سوم
👈👈آقای یاسین غلامی
🔆 عاقبت خطرناک #تدین منهای #بصیرت
✍ شهیــد مطهــری: یک وقت میگوییم #علــــی(ع) را "که" کُشت و یک وقت میگوییم "چه" کُشت؟ اگر بگوییم علی را "که" کُشت؟!!
البته عبد الرحمن ابن ملجم، و اگر بگوییم علی را "چه" کُشت، باید بگوییم: جمود، خشک مغزی و خشکه مقدسی!
🔹 همینهایی که آمده بودند علی را بکشند، از سر شب تا صبح عبادت میکردند، واقعاً خیلی تأثرآور است ؛ علی به جهالت و نادانی اینها ترحم میکرد، تا آخر هم حقوق اینها را از بیت المال میداد
🔹 ابن ابی الحدید میگوید، اگر میخواهید بفهمید که #جمــود و #جهــالت چیست، به این نکته توجه کنید که اینها وقتی که قرار گذاشتند این کار را بکنند، مخصوصاً شب نوزدهم رمضان را انتخاب کردند و گفتند: ما میخواهیم خدا را #عبادت بکنیم و چون میخواهیم امر خیری را انجام بدهیم، پس بهتر این است که این کار را در یکی از شبهای عزیز قرار بدهیم که اجر بیشتری ببریم....
🔆 عاقبت خطرناک #تدین منهای #بصیرت
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
لحظاتی با حدیث
❤️امام علی علیه السلام میفرمایند:
قوی ترین مردم در ایمان، با توکل ترین آن ها به خداوند سبحان است.
غررالحکم 🌼
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 "چوب الهی"
🌿 #قصههای_زندگی ؛ روایتی از زندگی علما
🌷 بسیار شنیدنی . از دست ندید دوستان.
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
13.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ، ﺗﻨﻬﺎ ﻛﺴﺎنی ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﻧﺎم ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺩﻩ ﺷﻮﺩ، ﺩﻟﻬﺎﻳﺸﺎﻥ (ﺍﺯ ﻋﻈﻤﺖ ﺍﻭ) ﻟﺮﺯﺍﻥ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺁﻳﺎﺕ ﺧﺪﺍ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﺗﻠﺎﻭﺕ ﺷﻮﺩ، ﺍﻳﻤﺎﻧﺸﺎﻥ ﺭﺍ میﺍﻓﺰﺍﻳﺪ و ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺷﺎﻥ ﺗﻮﻛّﻞ میﻛﻨﻨﺪ.» انفال ۲
✍پیام های آیه
۱- ﺍﻳﻤﺎﻥ، ﻣﺮﺍﺗﺐ ﻭﺩﺭﺟﺎتیﺩﺍﺭﺩ.
۲- ﻫﺮ ﺁﻳﻪ ی ﻗﺮﺁﻥ، ﺣﺠّﺖ ﻭ ﺩﻟﻴﻞ ﻭ ﻧﻮﺭیﺍﺳﺖ که می ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺑﺮ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺑﻴﺎﻓﺰﺍﻳﺪ
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn