🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_یوسف علیه السلام #قسمت_بیست_و_هشتم
🔹 مکر زلیخا در جلب توجه یوسف علیه السّلام «۳»🔹
او برای وصول به هدف نفسانی، خود را از اوج عزت به زیر آورد و لباس نیاز و تضرع بر تن کرد و از سر مکر و حیله یوسف را به خوابگاه خود خواند، یوسف علیه السّلام هم مانند خدمتگزاران و از سر اطاعت و طبق معمول برای انجام فرمان نزد او شتافت، اما زن بلافاصله پرده ها را کشید و درهای اطاق را بست و گفت: من مهیای پذیرایی تو هستم و جان و تن من در گروه اشاره توست.
گرچه یوسف علیه السّلام با اندامی متناسب و باطراوت و در بهار جوانی به سر می برد ولی چون از سینه حکمت شیر مکیده و در بستر نبوت رشد کرده و خداوند برای رسالت خویش او را برگزیده بود، در قلب او جز عشق و حب خداوند جایی برای عشق دیگری و پیروی از هوای نفس وجود نداشت و این گونه مکاری و طنازی ها نمی توانست او را اسیر خود
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به: #حضرت_ابراهیم علیه السلام #قسمت_بیست_و_هشتم
🔹ابراهیم علیه السّلام در مصر! «2»🔹
ساره را به کاخ سلطنتی مصر بردند و با بهترین لباسها و زیورها آراستند ولی ساره اعتنایی به زر و زیور درخشان ندارد، توجهی به این لباسهای فاخر و فریبنده نمی کند، ناز و نعمتی که او را فراگرفته مورد توجه او نیست، جاه و جلال و زندگی شاهانه را نادیده گرفته و با رد تمام این مظاهر دنیوی، وفاداری نسبت به همسر خود را از یاد نبرده است و حفظ دین خویش را به فراموشی نسپرده است. فکر همسر و غم و اندوه جدایی چنان بر ساره مستولی گشت که او را گوشه نشین و منزوی ساخت. آنگاه که پادشاه مصر وارد اطاق ساره شد، او را در ناراحتی و اندوه یافت، لذا تصمیم گرفت از حزنش بکاهد و وحشت او را تسکین دهد و او را با خود مأنوس سازد ولی ساره با ناراحتی خود را کنار کشید و اظهار تنفر نمود.
حاکم مصر ناچار با شرمندگی از ساره روی برتافت و پریشانی و آشفتگی شدیدی در خود احساس کرد. اما بار دیگر اراده کرد نزدیک ساره گردد ولی باز اضطراب و آشفتگی او را از حرکت بازداشت بار سوم اراده کرد قدمی به سوی ساره بردارد ولی باز اضطراب و پریشانی در وی ظاهر گشت و در خود ترسی از ساره احساس نمود و ناچار به بستر خویش پناه برد و به استراحت پرداخت تا شاید این ترس و اضطراب از او زایل شود. او در عالم رویا بر حقیقت امر آگاه شد و فهمید که ساره شوهر دارد و باید او را آزاد و به حال خود واگذارد و از تعدی و تجاوز خود دست بردارد.
آنگاه که زمامدار مصر از خواب برخواست، دید که چاره ای جز آزادی ساره ندارد، لذا هاجر را برای خدمتگزاری ساره به او بخشید و او را تسلیم شوهرش ساخت.
راستی آیا مصیبتی شدیدتر و محنتی سخت تر از این قابل تصور است؟! مرد غریبی برای طلب روزی خویش به سرزمینی کوچ کند ولی همسر او را بربایند و میان ایشان جدایی افکنند، ولی ابراهیم خاطری مطمئن داشت، زیرا آن خدایی که او را از گزند شعله آتش نجات داده، همسرش را نیز از لکه ننگ محفوظ می دارد و از تعدی و تجاوز نجاتش می بخشد.
ابراهیم علیه السّلام به خواست خدا تا مدتی در مصر رحل اقامت افکند. او مردی ملایم، مهربان و سازگار و صبور و در کارها، بسیار پرحوصله و با پشتکار بود. به همین خاطر ثروت سرشار اندوخت و دارای شهرت بسیار گشت. ولی گروهی از قوم او بر نفوذ اجتماعی و محبوبیت وی حسد بردند و از وسعت مالی او ناخرسند گشتند و به فکر آزار و اذیت او افتادند.
ابراهیم نقشه آنان را دریافت و تصمیم گرفت از سرزمین مصر کوچ کند. او مصر را به قصد فلسطین (همان سرزمین مقدسی که آن را وطن خود می دانست و مدتی طولانی در آن اقامت داشت) ترک گفت و شبانه به فلسطین وارد شد.
👈مدرسه قرآنی من
https://eitaa.com/madrese_msn