📚 #تفسیر_سوره_بقره
💞ـــــــــــــــ ﷽ 💞ــــــــــــــ
🍃 چرا مثال به پشه؟آیه ۲۶🍃
🔹گر چه بهانه جویان، خردى و کوچکى پشه یا مگس را وسیله استهزاء و ایراد به آیات قرآن قرار داده بودند، اما اگر آنها کمى انصاف، درک و شعور مى داشتند و در ساختمان این حیوان بسیار کوچک مى اندیشیدند مى فهمیدند یک دنیا دقت و ظرافت در ساختمان آن به کار رفته که عقل در آن حیران مى ماند.
🔸امام صادق(علیه السلام) درباره آفرینش این حیوان کوچک مى فرماید: خداوند به پشه مثال زده است با این که از نظر جسم بسیار کوچک است، ولى از نظر ساختمان همان دستگاه هائى را دارد که بزرگ ترین حیوانات (خشکى) یعنى فیل دارا است و علاوه بر آن دو عضو دیگر (شاخک ها و بال ها) در پشه است که فیل فاقد آن است خداوند مى خواهد با این مثال، ظرافت آفرینش را براى مؤمنان بیان کند .
🔹تفکر درباره این موجود ظاهراً ضعیف که خدا آن را شبیه فیل آفریده است انسان را متوجه عظمت آفریدگار مى سازد.
مخصوصاً خرطومش همانند خرطوم فیل، تو خالى است و با نیروى مخصوصى خون را به خود جذب مى کند، این لوله ظریف ترین سرنگ هاى دنیا است و سوراخ درون آن فوق العاده باریک است.
🔸خدا نیروى جذب، دفع و هضم و همچنین دست و پا و گوش مناسب به او داده، بال هائى به او مرحمت کرده تا در طلب غذا پرواز کند، این بال ها آن چنان به سرعت بالا و پائین مى شود که حرکت آن، با چشم، قابل رؤیت نیست،
🔹این حشره به قدرى حساس است که به مجرد تکان خوردن چیزى، احساس خطر مى کند و به سرعت خود را از منطقه خطر دور مى سازد و عجب این است که در عین ناتوانى بزرگ ترین حیوانات را عاجز مى کند.
🔹امیر مؤمنان على(علیه السلام) در نهج البلاغه بیان عجیبى در این زمینه دارد مى فرماید:
اگر همه موجودات زنده جهان... جمع شوند و دست به دست هم بدهند هرگز توانائى بر ایجاد پشه اى ندارند، بلکه عقول آنها در راه یافتن به اسرار آفرینش این حیوان متحیر مى ماند،
🔸 نیروى هاشان ناتوان و خسته شده، پایان مى گیرد، و سرانجام پس از تلاش، شکست خورده، اعتراف مى نمایند که در برابر آفرینش پشه اى درمانده اند، و به عجز خود اقرار مى نمایند و حتى به ناتوانیشان از نابود ساختن آن .
📚 تفسیر نمونه
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
حکایت کوه نورد!( اعتماد به خدا )
اين داستان غم انگيز کوهنوردي است که مي خواست به بلندترين کوه ها صعود کند. تصميم گرفت . تنها به قله کوه برود . هوا سرد بود وکم کم تاريک ميشد . سياهي شب سکوت مرگباري داشت . و قهرمان ما بجاي اينکه چادر بزند و استراحت کند و صبح ادامه دهد به راهش ادامه داد . همه جا تاريک بود و جز سو سوي ستارها وماه از پشت ابرها چيز ديگري پيدا نبود . و قهرمان ما چيزي به فتح قله نداشت که ناگهان پايش به سنگي خورد و لغزيد و سقوط کرد.
در آن لحظات سقوط خاطرات بد و خوب بيادش آمد . داشت فکر ميکرد چقدر به مرگ نزديک است . که در آن لحظات ترسناک مرگ وزندگي احساس کرد که طناب سقوط به دور کمرش حلقه زده و وسط زمين و آسمان مانده است. درآن وقت تنگ ودرد آور و ترسناک و آن سکوت هولناک فرياد زد خدايا مرا درياب و نجات بده . صدایي لطيف و آرام از آسمان گفت چه مي خواهي برايت بکنم . قهرمان ما گفت کمکم کن نجات پيدا کنم . صدا گفت آيا واقعا فکر ميکني من مي توانم تو را نجات دهم قهرمان کوه نورد ما گفت البته که تو مي تواني مرا کمک کني چون تو خداوندي و قادر بر هر کاري هستي . آن صدا گفت پس آن طناب را ببر و اعتماد کن . اما قهرمان ما ترس داشت و اعتماد نکرد و چسبيد به طنابش.
و چند روز بعد گروه نجات جسد منجمد و مرده او را پيدا کردند که فقط يک متر با زمين فاصله داشت.
حکایت خیلی از ماهاست...
همیشه به خدا اعتماد کن
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
مردی با پدرش در سفر بود که
پدرش از دنیا رفت. از چوپانی در آن حوالی پرسید:
«چه کسی بر مرده های شما نماز می خواند؟»
چوپان گفت: «ما شخص خاصی را برای این کار نداریم؛ خودم نماز آنها را می خوانم».
مرد گفت: «خوب لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان!»
چوپان مقابل جنازه ایستاد و چند جمله ای زمزمه کرد و گفت : «نمازش تمام شد!»
مرد که تعجب کرده بود گفت: این چه نمازی بود؟
چوپان گفت: بهترازاین بلد نبودم
مرد از روی ناچاری پدر را دفن کرد و رفت.
شب هنگام، در عالم رؤیا پدرش را دید که روزگار خوبی دارد.
از پدر پرسید: «چه شد که این گونه راحت و آسوده ای؟»
پدرش گفت: «هر چه دارم از دعای آن چوپان دارم!»
مرد، فردای آن روز به سراغ چوپان رفت و از او خواست
تا بگوید در کنار جنازۀ پدرش چه کرده و چه دعایی خوانده؟
چوپان گفت: «وقتی کنار جنازه آمدم و ارتباطی میان من و خداوند برقرار شد،
با خدا گفتم : « خدایا اگر این مرد، امشب مهمان من بود، یک گوسفند برایش
زمین می زدم. حالا این مرد، امشب مهمان توست. ببینم تو با او چگونه رفتار می کنی ؟ »
به نام خدای آن چوپان ...
گاهی دعای یک دل صاف، از صدنماز یک دل پرآشوب بهتراست...
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
#داستان
در زمان حضرت موسی (ع) پسر مغروری بود که دختر ثروتمندی گرفته بود
عروس مخالف مادر شوهر خود بود...
پسر به اصرار عروس مجبور شد مادر پیر خود را بر کول گرفته بالای کوهی ببرد
تا مادر را گرگ بخورد...
مادر پیر خود را بالای کوہ رساند چشم در چشم مادر کرد و اشک چشم مادر را دید و سریع برگشت
به موسی (ع) ندا آمد برو در فلان کوہ مهر مادر را نگاہ کن...
مادر با چشمانی اشک بار و دستانی لرزان
دست به دعا برداشت
و میگفت: خدایا...!
ای خالق هستی...!
من عمر خود را کرده ام و برای مرگ حاضرم
فرزندم جوان است و تازه داماد تو را به بزرگیات قسم میدهم...
پسرم را در مسیر برگشت به خانه اش از شر گرگ در امان دار که او تنهاست...
ندا آمد: ای موسی(ع)...!
مهر مادر را میبینی...؟
با اینکه جفا دیدہ ولی وفا میکند...
بدان من نسبت به بندگانم از این مادر پیر نسبت به پسرش مهربانترم...!!!
❤️یا ارحم الراحمین
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طنز؛ سوسک در مناره 😂
🎙 استاد حاج احمد ابوالقاسمی :
بالای مناره پخش زنده #اذان داشتم که چشمم افتاد به یک سوسک 🦗
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
6.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 ببینید | کاش میشد با فکر کردن به ورزش لاغر شد!!
🔻 آیه ۲۱۸ سوره مبارکه بقره
💡#تبیین_آیه
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨یک تصور زیبا و بدردبخور برای دل نبستن به دنیا...
🎙استاد عالی
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn