eitaa logo
مدرسه قرآن و عترت(تلاوتها و حکایتها )
3.8هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
8.1هزار ویدیو
359 فایل
🌹تمام فعالیت های این کانال نذر فرج اقا صاحب الزمان ان شاءالله ؛👌حضور هيچ کس در این کانال اتفاقی نیست استفاده ازپست های این کانال به هرصورت که دلتون بخواد،آزاداست ادمین‌ ها: آقای یاسین غلامی آقای امیر حسین طریقتی آقای جواد ایمانی @imani093
مشاهده در ایتا
دانلود
حکایت کوه نورد!( اعتماد به خدا ) اين داستان غم انگيز کوهنوردي است که مي خواست به بلندترين کوه ها صعود کند. تصميم گرفت . تنها به قله کوه برود . هوا سرد بود وکم کم تاريک ميشد . سياهي شب سکوت مرگباري داشت . و قهرمان ما بجاي اينکه چادر بزند و استراحت کند و صبح ادامه دهد به راهش ادامه داد . همه جا تاريک بود و جز سو سوي ستارها وماه از پشت ابرها چيز ديگري پيدا نبود . و قهرمان ما چيزي به فتح قله نداشت که ناگهان پايش به سنگي خورد و لغزيد و سقوط کرد. در آن لحظات سقوط خاطرات بد و خوب بيادش آمد . داشت فکر ميکرد چقدر به مرگ نزديک است . که در آن لحظات ترسناک مرگ وزندگي احساس کرد که طناب سقوط به دور کمرش حلقه زده و وسط زمين و آسمان مانده است. درآن وقت تنگ ودرد آور و ترسناک و آن سکوت هولناک فرياد زد خدايا مرا درياب و نجات بده . صدایي لطيف و آرام از آسمان گفت چه مي خواهي برايت بکنم . قهرمان ما گفت کمکم کن نجات پيدا کنم . صدا گفت آيا واقعا فکر ميکني من مي توانم تو را نجات دهم قهرمان کوه نورد ما گفت البته که تو مي تواني مرا کمک کني چون تو خداوندي و قادر بر هر کاري هستي . آن صدا گفت پس آن طناب را ببر و اعتماد کن . اما قهرمان ما ترس داشت و اعتماد نکرد و چسبيد به طنابش. و چند روز بعد گروه نجات جسد منجمد و مرده او را پيدا کردند که فقط يک متر با زمين فاصله داشت. حکایت خیلی از ماهاست... همیشه به خدا اعتماد کن 👈مدرسه قرآن و عترت https://eitaa.com/madrese_msn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌مردی با پدرش در سفر بود که پدرش از دنیا رفت. از چوپان‍‍ی در آن حوالی پرسید: «چه کسی بر مرده های شما نماز می خواند؟» ‍‍چوپان گفت: «ما شخص خاصی را برای این کار نداریم؛ خودم نماز آنها را می خوانم». مرد گفت: «خوب لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان!» ‍‍چوپان مقابل جنازه ایستاد و چند جمله ای زمزمه کرد و گفت : «نمازش تمام شد!» مرد که تعجب کرده بود گفت: این چه نمازی بود؟ ‍‍چوپان گفت: بهترازاین بلد نبودم مرد از روی ناچاری پدر را دفن کرد و رفت. شب هنگام، در عالم رؤیا پدرش را دید که روزگار خوبی دارد. از پدر پرسید: «چه شد که این گونه راحت و آسوده ای؟» پدرش گفت: «هر چه دارم از دعای آن چوپان دارم!» مرد، فردای آن روز به سراغ چوپان رفت و از او خواست تا بگوید در کنار جنازۀ پدرش چه کرده و چه دعایی خوانده؟ ‍‍چوپان گفت: «وقتی کنار جنازه آمدم و ارتباطی میان من و خداوند برقرار شد، با خدا گفتم : « خدایا اگر این مرد، امشب مهمان من بود، یک گوسفند برایش زمین می زدم. حالا این مرد، امشب مهمان توست. ببینم تو با او چگونه رفتار می کنی ؟ » به نام خدای آن چوپان ... گاهی دعای یک دل صاف، از صدنماز یک دل پرآشوب بهتراست... 👈مدرسه قرآن و عترت https://eitaa.com/madrese_msn
‌ ‌‌‌‌ در زمان حضرت موسی (ع) پسر مغروری بود که دختر ثروتمندی گرفته بود عروس مخالف مادر شوهر خود بود... پسر به اصرار عروس مجبور شد مادر پیر خود را بر کول گرفته بالای کوهی ببرد تا مادر را گرگ بخورد... مادر پیر خود را بالای کوہ رساند چشم در چشم مادر کرد و اشک چشم مادر را دید و سریع برگشت به موسی (ع) ندا آمد برو در فلان کوہ مهر مادر را نگاہ کن... مادر با چشمانی اشک ‌بار و دستانی لرزان دست به دعا برداشت و می‌گفت: خدایا...! ای خالق هستی...! من عمر خود را کرده ام و برای مرگ حاضرم فرزندم جوان است و تازه داماد تو را به بزرگی‌ات قسم می‌دهم... پسرم را در مسیر برگشت به خانه اش از شر گرگ در امان دار که او تنهاست... ندا آمد: ای موسی(ع)...! مهر مادر را می‌بینی...؟ با این‌که جفا دیدہ ولی وفا می‌کند... بدان من نسبت به بندگانم از این مادر پیر نسبت به پسرش مهربان‌ترم...!!! ❤️یا ارحم الراحمین 👈مدرسه قرآن و عترت https://eitaa.com/madrese_msn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
؛ سوسک در مناره 😂 🎙 استاد حاج احمد ابوالقاسمی : بالای مناره پخش زنده داشتم که چشمم افتاد به یک سوسک 🦗 👈مدرسه قرآن و عترت https://eitaa.com/madrese_msn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 ببینید | کاش می‌شد با فکر کردن به ورزش لاغر شد!! 🔻 آیه ۲۱۸ سوره مبارکه بقره 💡 👈مدرسه قرآن و عترت https://eitaa.com/madrese_msn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک تصور زیبا و بدردبخور برای دل نبستن به دنیا... 🎙استاد عالی 👈مدرسه قرآن و عترت https://eitaa.com/madrese_msn
👂زبان گربه ها 🔹مردی به پیامبر خدا، حضرت سلیمان، مراجعه کرد و گفت: ای پیامبر میخواهم به من زبان یکی از حیوانات را یاد دهی. سلیمان گفت: تحمل آن را نداری. اما مرد اصرار کرد. سلیمان پرسید: کدام زبان؟ جواب داد: زبان گربه ها! سلیمان در گوش او دمید و عملا زبان گربه ها را آموخت. روزی دید دو گربه با هم سخن میگفتند. یکی گفت: غذایی نداری که دارم از گرسنگی میمیرم! دومی گفت: نه، اما در این خانه خروسی هست که فردا میمیرد، آنگاه آن را میخوریم. مرد شنید و گفت: به خدا نمیگذارم خروسم را بخورید، آنرا فروخت! گربه آمد و از دیگری پرسید: آیا خروس مرد؟ گفت نه، صاحبش فروختش، اما گوسفند نر آنها خواهد مرد و آن را خواهیم خورد. صاحب منزل باز هم شنید و رفت گوسفند را فروخت. گربه گرسنه آمد و پرسید آیا گوسفند مرد؟ گفت : نه! صاحبش آن را فروخت. اما صاحبخانه خواهد مُرد و غذایی برای تسلی دهندگان خواهند گذاشت و ما هم از آن میخوریم! مرد شنید و به شدت برآشفت. نزد پیامبر رفت و گفت گربه ها میگویند امروز خواهم مرد! خواهش میکنم کاری بکن ! پیامبر پاسخ داد: خداوند خروس را فدای تو کرد اما آنرا فروختی، سپس گوسفند را فدای تو کرد آن را هم فروختی، پس خود را برای وصیت و کفن و دفن آماده کن! حکمت این داستان : خداوند الطاف مخفی دارد، ما انسانها آن را درک نمی کنیم. او بلا را از ما دور می‌کند، و ما با نادانی خود آن را باز پس میخوانیم !!! 👈مدرسه قرآن و عترت https://eitaa.com/madrese_msn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا