فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طنز؛ سوسک در مناره 😂
🎙 استاد حاج احمد ابوالقاسمی :
بالای مناره پخش زنده #اذان داشتم که چشمم افتاد به یک سوسک 🦗
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
6.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 ببینید | کاش میشد با فکر کردن به ورزش لاغر شد!!
🔻 آیه ۲۱۸ سوره مبارکه بقره
💡#تبیین_آیه
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨یک تصور زیبا و بدردبخور برای دل نبستن به دنیا...
🎙استاد عالی
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
👂زبان گربه ها
🔹مردی به پیامبر خدا، حضرت سلیمان، مراجعه کرد و گفت:
ای پیامبر میخواهم به من زبان یکی از حیوانات را یاد دهی.
سلیمان گفت: تحمل آن را نداری.
اما مرد اصرار کرد.
سلیمان پرسید: کدام زبان؟
جواب داد: زبان گربه ها!
سلیمان در گوش او دمید و عملا زبان گربه ها را آموخت.
روزی دید دو گربه با هم سخن میگفتند.
یکی گفت: غذایی نداری که دارم از گرسنگی میمیرم!
دومی گفت: نه، اما در این خانه خروسی هست که فردا میمیرد،
آنگاه آن را میخوریم.
مرد شنید و گفت: به خدا نمیگذارم خروسم را بخورید،
آنرا فروخت!
گربه آمد و از دیگری پرسید: آیا خروس مرد؟ گفت نه،
صاحبش فروختش، اما گوسفند نر آنها خواهد مرد و آن را خواهیم خورد.
صاحب منزل باز هم شنید و رفت گوسفند را فروخت.
گربه گرسنه آمد و پرسید آیا گوسفند مرد؟
گفت : نه! صاحبش آن را فروخت.
اما صاحبخانه خواهد مُرد و غذایی برای تسلی دهندگان خواهند گذاشت و ما هم از آن میخوریم!
مرد شنید و به شدت برآشفت.
نزد پیامبر رفت و گفت گربه ها میگویند امروز خواهم مرد!
خواهش میکنم کاری بکن !
پیامبر پاسخ داد:
خداوند خروس را فدای تو کرد اما آنرا فروختی، سپس گوسفند را فدای تو کرد آن را هم فروختی، پس خود را برای وصیت و کفن و دفن آماده کن!
حکمت این داستان :
خداوند الطاف مخفی دارد،
ما انسانها آن را درک نمی کنیم.
او بلا را از ما دور میکند،
و ما با نادانی خود آن را باز پس میخوانیم !!!
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁 چه بسیار کسانی که در آغاز روز بودند اما...
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
خیلی زیباست حتما بخوانید...!!!
شخصی برای اولین بار یک کلم دید.
اولین برگش را کند، زیرش به برگ دیگری رسید
و زیر آن برگ یه برگ دیگر و...
با خودش گفت: حتما یک چیز مهمیه که
اینجوری کادوپیچش کردن...!
اما وقتی به تهش رسید وبرگها تمام شد
متوجه شد که چیزی توی اون برگها پنهان
نشده بلکه کلم مجموعهای از این برگهاست...
حکایت زندگی هم این چنین است ما روزهای
زندگی رو تند تند ورق می زنیم و فکر می کنیم
چیزی اونور روزها پنهان شده
درحالیکه همین روزها آن چیزی ست که باید
دریابیم و درکش کنیم...
و چقدر دیر می فهمیم که بیشتر غصههایی
که خوردیم نه خوردنی بود نه پوشیدنی،
فقط دور ریختنی بود.!
زندگی همین روزهایی است
که منتظر گذشتنش هستیم...
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn