eitaa logo
مدرسه قرآن و عترت(تلاوتها و حکایتها )
3.4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
7.5هزار ویدیو
349 فایل
🌹تمام فعالیت های این کانال نذر فرج اقا صاحب الزمان ان شاءالله ؛👌حضور هيچ کس در این کانال اتفاقی نیست استفاده ازپست های این کانال به هرصورت که دلتون بخواد،آزاداست ادمین ها: 1-جواد ایمانی @Ygholami14
مشاهده در ایتا
دانلود
پیرمردی که‌ شغلش ‌دامداری‌ بود‌، نقل‌ میکرد: گرگی در اتاقکی در آغل گوسفندان ما زاییده بود و سه چهار توله داشت و اوائل کار به طور مخفیانه مرتب به آنجا رفت و آمد می کرد و به بچه هایش میرسید ، چون ‌آسیبی ‌به‌ گوسفندان‌ نمیرساند‌ وبخاطر ترحم‌ به‌ این ‌حیوان و‌ بچه‌هایش‌، او را بیرون ‌نکردیم‌، ولی ‌کاملا ا‌و را زیر نظر‌ داشتم‌. این‌ ماده‌ گرگ ‌به ‌شکار میرفت‌ و هر بار مرغی‌، خرگوشی ‌، بره‌ای شکار میکرد و برای ‌مصرف ‌خود و بچه‌هایش ‌می آورد‌. اما با اینکه ‌رفت ‌آمد ‌او از آغل‌ گوسفندان ‌بود، هرگز متعرض‌ گوسفندان ‌ما نمیشد‌. ما دقیقا آمار گوسفندان ‌و‌ بره های‌ آنها ‌را داشتیم‌ و کاملا مواظب‌ بودیم‌، بچه‌ها تقریبا‌ بزرگ ‌شده‌ بودند. یک‌بار و در غیاب ‌ماده ‌گرگ ‌که ‌برای ‌شکار رفته‌ بود، بچه‌های ‌او‌‌ یکی ‌از ‌بره‌ها را کشتند! ما صبر کردیم، ببینیم ‌چه ‌اتفاقی‌ خواهد افتاد‌؛ وقتی ‌ماده ‌گرگ ‌برگشت ‌و این ‌منظره ‌را دید، به ‌بچه‌هایش ‌حمله‌ور شد؛ آنها ‌را گاز می گرفت و میزد ‌و بچه‌ها ‌سر و صدا و جیغ ‌میکشیدند ‌و پس ‌از آن ‌نیز ‌همان‌ روز ‌آنها را برداشت‌‌ و از ‌آغل ‌ما رفت‌. روز بعد، با کمال ‌تعجب ‌دیدیم، گرگ، یک ‌بره‌ ای شکار کرده و آن‌ را نکشته ‌و زنده ‌آن‌ را از دیوار‌ آغل ‌گوسفندان ‌انداخت ‌رفت‌.» این ‌یک ‌گرگ ‌است‌ و با سه‌ خصلت‌: درندگی، وحشی‌ بودن‌ و حیوانیت ‌شناخته‌ میشود‌ اما میفهمد، هرگاه ‌داخل ‌زندگی ‌کسی‌ شد و کسی ‌به ‌او ‌پناه‌ داد و احسان‌کرد به‌ او خیانت ‌نکند ‌و اگر‌ ضرری‌ به ‌او زد ‌جبران نماید هر ذاتی رو میشه درست کرد،جز ذات خراب....!! "به نقل از دکتر الهی قمشه ای" 👈مدرسه قرآنی من https://eitaa.com/madrese_msn
📜داستانک آموزنده ⚜ وفای به عهد ✍...چوپانی گله اش را به صحرا برد. وقتی به درخت گردوی تنومندی رسید، از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد که ناگهان طوفان سختی در گرفت. باد، شاخه ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می برد. چوپان خواست از درخت پایین بیاید که ترسید مبادا بیفتد و دست و پایش بشکند. مستاصل شد و در آن حال زار گفت: خدایا! گله ام نذر تو، اگر از درخت سالم پایین بیایم. قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه ی قویتری دست پیدا کرد و جای پای محکمی یافت. آنگاه گفت: خداوندا! تو که راضی نمی شوی زن و بچه ی من از ننگی و خواری بمیرند و تو همه ی گله را صاحب شوی؟ نصف گله را به تو می دهم و نصفی هم برای خودم… قدری پایین تر آمد. وقتی که نزدیک تنه ی درخت رسید گفت: خدایا! نصف گله را چطور نگهداری می کنی؟ آنها را خودم نگهداری می کنم، در عوض کشک و پشمش را به تو می دهم. وقتی کمی پایین تر آمد گفت: بالاخره چوپان هم که بی مزد نمی شود؛ پس کشکش مال تو، پشمش هم مال من. وقتی باقی تنه را سر خورد و پایش به زمین رسید، نگاهی به آسمان کرد و گفت: مرد حسابی، چه کشکی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یک غلطی کردیم. غلط زیادی که جریمه ندارد! 🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂 به خاطر داشته باشیم عهدی را که در طوفان با خدا می بندیم، هنگام آرامش فراموش نکنیم . 👈مدرسه قرآنی من https://eitaa.com/madrese_msn
تفکری 8 (Trimmed).mp3
8.72M
🗣 ❇️استاد تـفـکّـری 📌جلسه هشتم ⏱مدت زمان : ۱۲:۰۶ 👈مدرسه قرآن و عترت https://eitaa.com/madrese_msn