فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری_شهادت
شهادت امام صادق علیه السلام
را تسلیت می گوییم🏴
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
خوب نگاه کنید
به نظرتون این خدام
امام رضا (عليهالسلام) چه کسانی هستند
نفراول :
پروفسور کریستین بونو از فرانسه
نفر دوم:
پروفسور خوان فرانسیسکو از اسپانیا (جزء ده دانشمند برتر جهان در زمینه هوش مصنوعی )
نفرسوم :
دکتر تاراس اقتصاددان از روسیه
نفر چهارم :
دکتر روبرتو آرکادی فیلسوف و مسلط به چند زبان از ایتالیا
هر 4 نفر شیعه شدهاند
پذیرایی از زائران حسینی
در لباس خادمی امام رضا (عليهالسلام)
برسد به دست کسانی که تا ۴ ترم
درس خواندن منکر خدا و دین میشوند
بصیرتحسینی لازمه مومن و انقلابی بودن است
نه مدرک دانشگاهی و پز سیاسی و ... !
┄┅═✾•▪️•✾═┅┄┈
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
10.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥قاری فقیه مصر و تبحر در رعایت وقف و ابتدا
🔹شیخ محمد عبدالعزیز حصان از آنجا که تبحر خاصی در وقف و ابتدا داشت به گونهای که خللی در معنای آیات به وجود نمیآمد، «قاری فقیه»(قاری دانا) لقب گرفت.
🔹شیخ محمد بن عبدالعزیز حصان در نهایت بامداد جمعه، مصادف با ۲ می ۲۰۰۳ برابر با امروز، ۱۳ اردیبهشت درگذشت. عصر همان روز نیز همسرش دعوت حق را لبیک گفت و هر دو با هم در یک روز به دیار باقی شتافتند. او میراث بزرگی که بیش از ۱۰ هزار ساعت تلاوت قرآن بود، برای رادیو مصر برجای گذاشت.
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
20.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
3 راز خواندن سوره واقعه
در شب جمعه
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
📙📗 حکمت و حکایت (٢٦)
📕میگفت:
هر بامداد که بیدار میشوم میدانم که چه کسی لقمه حلال خورده و یا حرام.
📘پرسیدند چگونه؟
📕گفت: آنکه حرام خورده باشد مرتب صحبتهای بیهوده و لغو کرده و فحش و غیبت میگوید و آنکس که حلال خورده زبان به شُکر و ذکر دارد.
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
من برای ماهها و سالها فکر میکنم و فکر میکنم.
نود و نه دفعه نتیجهام غلط است.
بار صدم به نتیجه درست میرسم.
آلبرت انیشتین
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچهدار نمیشده،
حضرت عباس بهش بچه داده
اینطوری تشکر میکنه😍
تو بین الحرمین چندساعت بشینی کلی از این صحنه ها میبینی
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
7.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گذری بر بهار زیبا....🥰
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn
✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋
🦋✨🦋
✨🦋
🦋
#ســلام_بر_ابراهیـم1 💕
#قسمت49»
از ويژگي هاي ابراهيم، احترام به ديگران، حتي به اسيران جنگي بود. هميشه اين
حرف را از ابراهيم ميشنيديم كه: اكثر اين دشمنان ما انسان هاي جاهل و ناآگاه هستند.
بايد اسلام واقعي را از ما ببيند.
آن وقت خواهيد ديد كه آنها هم مخالف حزب بعث خواهند شد.
لذا در بسياري از عملياتها قبل از شليك به سمت دشمن در
فكر به اسارت درآوردن نيروهاي آنها بود.
با اسير هم رفتار بسيار صحيحي داشت.
سه اسير عراقي را داخل شهرآوردند. هنوز محلي براي نگهداري آنها نبود.
مسئوليت حفاظت آنها را به ابراهيم سپرديم.
هر چيزي كه از طرف تداركات
براي مــا ميآمد و يا هر چيزي كه ما ميخورديم.
ابراهيم همان را بين اســرا
توزيع ميكرد.
همين باعث ميشد كه همه، حتي اسرا مجذوب رفتار او شوند.
كمي هم عربي بلد بود.
در اوقات بيكاري مي نشست و با اسرا صحبت ميكرد.
دو روز ابراهيم با آنها بود، تا اينكه خودرو حمل اسرا آمد.
آنها از ابراهيم
سؤال كردند: شما هم با ما ميآيي؟ وقتي جواب منفي شنيدند خيلي ناراحت شــدند.
آنها با گريه التماس ميكردند و ميگفتند: مــا را اينجا نگه دار، هر
كاري بخواهي انجام ميدهيم. حتي حاضريم با بعثي ها بجنگيم!
ـ٭٭٭ـ
عمليات بر روي ارتفاعات بازي دراز آغاز شد. ما دو نفر كمي به سمت بالای
ارتفاعات رفتيم.
از بچههاي خودي دور شديم.
به سنگري رسيديم که تعدادي عراقي در آن بودند
با اسلحه اشاره كردم که به سمت بيرون حركت كنيد.
فكر نميكردم اينقدر زياد باشــند! ما دو نفر و آنها پانزده نفر بودند.
گفتم: حركت كنيد.
اما آنها هيچ حركتي نميكردند!
طوري بين ما قرار گرفتند كه هر لحظه ممكن بود به هر دوي ما حمله كنند.
شايد هم فكر نميكردند ما فقط دو نفر باشيم!
دوباره داد زدم: حركت كنيد و با دســت اشاره كردم ولي همه عراقي هابه
افسر درجه داري كه پشت سرشان بود نگاه ميكردند!
افسر بعثي ابروهايش را بالا ميانداخت.
يعني نرويد! خيلي ترسيدم، تا حالا
در چنين موقعيتي قرار نگرفته بودم. دهانم از ترس تلخ شد.
يك لحظه با خودم
گفتم: همه را ببندم به رگبار، اما كار درستي نبود.
هر لحظه ممكن بود اتفاق بدي رخ دهد.
از ترس اسلحه را محكم گرفتم. از
خدا خواستم كمكم كند.
يكدفعه از پشت سنگر ابراهيم را ديديم.
به سمت ما ميآمد.
آرامش عجيبي پيدا كردم. تا رسيد، در حالي كه به اسرا نگاه ميكردم
گفتم: آقا ابرام، كمك! پرسيد: چي شده؟!
گفتم: مشكل اون افسر عراقيه. نميخواد اينها حركت كنند! بعد با دست، افسر را نشان دادم.
لباس و درجه اش با بقيه فرق داشت و كاملا مشخص بود.
ابراهيم اســلحه اش را روي دوشش انداخت و جلو رفت.
با يك دست يقه
افسر بعثي و با دست ديگر كمربند او را گرفت و در يك لحظه او را از جا بلند
كرد! چند متر جلوتر او را جلوي پرتگاه آورد.
تمامي عراقيها از ترس روي زمين نشســتند و دستشان را بالا گرفتند. افسر بعثي مرتب به ابراهيم التماس ميكرد و ميگفت: الدخيل الدخيل، ارحم ارحم
و همينطور ناله ميكرد.
ذوق زده شــده بودم، در پوست خودم نميگنجيدم،
تمام ترس لحظات پيش من برطرف شــده بود۰
ابراهيم افسر عراقي را به ميان
اسرا برگرداند.
آن روز خدا ابراهيم را به كمك ما فرستاد.
بعد با هم، اسرا و افسر بعثي را به پايين ارتفاع انتقال داديم۰
#ادامه_دارد•••🕊
👈مدرسه قرآن و عترت
https://eitaa.com/madrese_msn