...مأموران خلیفه خسته از پیچ و تابهای راه و کلافه از آفتاب سوزان جنوب ایران به #شوشتر رسیدند و در خانه پیرزنی که بعدها اهل شوشتر او را #بیبی_گزیده نامیدند، اقامت کردند. هرچند مأموران در انجام مأموریت عجله داشتند؛ اما خستگی راه امانشان نداد و در دم به خوابی عمیق رفتند.
در این میان گذر پیرزن صاحبخانه به اندرونی افتاد و نگاهش به توبره. کنجکاوی پیرزن را مجبور کرد که نگاهی میان توبره بیندازد و چشم در چشم #عبدالله_بن_حسن شود. بیبی سراسیمه آنچه را دیده بود، نشان نوجوانش #ابراهیم داد. ابراهیم که در کوچهپسکوچههای شوشتر چیزهایی از ماجرای شهادت عبدالله و مأمورانی که به سمت دارالخلافه میرفتند شنیده بود، صاحب سر را شناخت و به مادر پیشنهاد داد تا سر او را بریده و به جای سر مبارک میان توبره بگذارد. با این کار سر در شوشتر میماند و به احترام به خاک سپرده میشد. بیبی نگران و مردد بود و ابراهیم مطمئن و مصمم.
#عبدالله_جزایری در ادامه روایتش از شهادت عبدالله بن حسن(ع) مینویسد: «ایشان بریدند و چنین کردند». تا قبل از نگارش تذکره شوشتر به قلم عبدالله جزایری، در هیچ متن تاریخی خبری از عبدالله سربخش و مادرش نیست اما از این پس تقریبا هر کتابی که در تاریخ و جغرافیای این شهر نوشته شده، به اعتبار علامه عبدالله جزایری، داستان شهادت امامزاده را کلمه به کلمه تکرار کرده است. وجود مقابری در همسایگی ضریح امامزاده که شوشتریها به ابراهیم و مادرش نسبت میدهند اسناد مکمل این حکایت است.
#مدرسه_ولایت
👇👇👇👇👇👇
┏━🍃🌺🍃━━┓
@madrese_velayat
@rayatalhedayat
@sajjadiyeh
┗━━━🍂━
#نهج_البلاغه_امام_علی_علیه_السلام
#جهاد_تبیین_واجب_عینی_فوری