eitaa logo
مدرسه مهدوی 🌤
7.3هزار دنبال‌کننده
707 عکس
194 ویدیو
284 فایل
این کانال باهدف انتشار محتوا پیرامون حضرت مهدی(عج) ویژه #کودک و #نوجوان، برای مربیان و والدین گرامی تشکیل شده است. کانال مدرسه مهدوی زیر نظر معاونت کودک و نوجوان مرکز تخصصی مهدویت قم می باشد 0233781415 ادمین: @Kodak_Nojavan_Mahdaviat @ Mm_31312
مشاهده در ایتا
دانلود
مدرسه مهدوی 🌤
📖فصل چهارم 💠 آن شب، شب بی‌نظیری بود، گمان دارم حتی ملائک هم از آسمان پا بر زمین نهاده و به تماشای این شب شاهکار ایستاده بودند. وقتی سیاهی بر تمام شهر سایه افکنده بود، وقتی قمری‌ها در خواب به سر برده و آغاز آواز جیرجیرک بود، زمانی که حتی آسمان هم بی‌طاقت و شکیبا منتظر لحظه موعود بود، وقتی که در خانه امام عسکری(ع) قلب‌ها با چنان شوری به قفسه سینه‌ها می‌کوبید که انگار قصد بیرون جهیدن از آن را داشت، خداوند تمامی حجتش را بر زمین و آسمان کامل گردانید. اگرچه زیبایی این اتفاق محشر، مخفی بود، اگرچه صدای ناله نوزاد تازه به‌دنیا‌آمده امام عسکری(ع) را تنها چند نفری شنیدند؛ اما یقین دارم اگر پرده از چشم و گوش‌های این قوم برداشته می‌شد، صدای هلهله زمین را می‌شنیدند که از تولد آخرین موعود خدا غرق شعف گشته بود. نمی‌دانم باید چگونه حال آن شب خود را توصیف کنم؛ آن زمانی که حتی ثانیه‌ها هم به شوق نظاره طلوع فرزند امام عسکری(ع) کند می‌گذشت. وقتی پیک به‌دنبالم آمد و مرا از این اتفاق شگفت مطلع ساخت، نفهمیدم چگونه از جا برخاستم و قدم‌هایم را به سوی خانه امام برداشتم. لرزشی ناشی از هیجان، تمام دست‌ودلم را به بازی گرفته بود. شب برات، شب مبارک، شب رحمت! من ماجرای شگفت این شب بی‌نظیر را از زبان حکیمه خاتون هم شنیدم. پر از شور و شعف با چشمانی که از اشتیاق می‌درخشید، ماجرا را برایم تعریف کرد: برای دیدار امام، به خانه ایشان رفتم. نزدیک غروب بود که خواستم برگردم؛ ولی امام فرمود: - امشب را بمانم چراکه قرار است این شب نادر، شب میلاد خجسته‌ای باشد، شبی که خداوند حجتش را پدیدار می‌کند و در این شب بر زمین می‌فرستد. - مادرش کیست؟ - نرجس! تمام وجودم از بهت و حیرت، شگفت‌زده گشت: - من به قربان شما، به‌خداسوگند که در او اثری از بارداری نیست! امام با همان آرامش همیشگی‌اش لبخند ملیح و خونسردی زد: - عمه جان! درست در هنگام سپیده‌دم، اثر بارداری او ظاهر می‌شود؛ زیرا نرجس مانند مادر موسى است که نشانى از فرزند در او دیده نمی‌شد و تا هنگام تولد موسى هیچ‌کس از ولادتش خبری نداشت. حال عجیبی از صحبت‌های امام به من دست داد. سرگردان وارد اتاق شدم و نرجس به احترامم نشست و گفت: - ای سیده من و سیده خاندان من، چگونه شب کردی؟ شیفته نظاره‌اش کردم و مجذوب‌شده زمزمه کردم: - بلکه تو سیده من و سیده خاندان من هستی! ابروهایش از تعجب بالا پرید، مثل همیشه با لحن مؤدب و محترمی با من صحبت می‌کرد و حیا و متانتش تحسینم را برمی‌انگیخت، درحالی‌که نگاهش به زمین بود، خجالت‌زده گفت: - عمه‌جان این چه سخنی‌ست؟! همان‌گونه‌که امام مرا از این میلاد مبارک آگاه کرده بود، من نیز مشتاقانه به نرجس گفتم: - ای‌دخترم! خدا امشب به تو پسری کرامت فرماید که در دنیا و آخرت آقا باشد. 🔶ادامه داستان در👇 🖌کانال 🌤〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️ @madreseh_mahdavi 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️🌤