eitaa logo
" مدرســــــه عـشـــــــــق "
335 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
464 ویدیو
10 فایل
°| ﷽ |° | مَنْ مَاتَ مِنَ العِشقْ فَقَد مَاتَ شَــــهید ♥️ | امام خمینی (ره) : بسیج ^مدرسه عشق^ است. 🇮🇷بسیج دانشجویی دانشگاه فرهنگیان پردیس امام خامنه ای گرگان🇮🇷 ☑ ارتباط با ما: @msajedmoeinifar @Hajmmd_133 @Amir_mokarami84
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 | حق ندارم به خانم امر کنم 🔸زهرا مصطفوی روایت می‌کند: من ندیدم در طول زندگی، امام به خانم‌شان بگویند در را ببندید. بارها و بارها می‌دیدم‌‎ ‌‏که خانم می‌آمدند و کنار آقا می‌نشستند، ولی امام خودشان بلند می‌شدند و در را‌‎ ‌‏می‌بستند و حتی وقتی پا می‌شدند به من هم نمی‌گفتند که در را ببندم. یک روزی من به‌‎ ‌‏آقا گفتم خانم که داخل اتاق می‌آیند همان موقع به ایشان بگویید در را ببندند. گفتند: «من‌‎ ‌‏حق ندارم به ایشان امر کنم». حتی به صورت خواهش هم از ایشان چیزی را‌‎ ‌‏نمی‌خواستند. 📚 برداشت‌هایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد ۱، صفحه ۷۸ 🔅 مدرسه عشق 🔅 🔅@madreseheshgh_cfu 🔅
🍃 | همراهی با خانواده 🔸زهرا مصطفوی روایت می‌کند: یک روز مادرم مهمان داشتند. مهمان حالا یا سرزده آمده بود و یا بالأخره کارها درست و‌‎ ‌‏آماده نبودند. یادم است خانم با دستپاچگی می‌خواستند شیرینی و میوه ای جورکنند. آقا‌‎ ‌‏گفتند: «نه، شما بروید، شما بروید پیش مهمان‌ها» و پشت سر آن هم به طرف سماور‌‎ ‌‏رفتند. آن موقع سماور ذغالی بود و خیلی هم سخت می‌گرفت. آقا این قدر سماور را‌‎ ‌‏تکان دادند تا بگیرد و چایی جور کردند و تشریفات چیدند و نگذاشتند خانم، مهمان‌ها را‌‎ ‌‏تنها بگذارند و بیایند اتاق دیگر کارکنند.‌‎ 📚جلد ۱، برداشت‌هایی از سیره امام خمینی (ره)، صفحه ۶۳ 🔅 مدرسه عشق 🔅 🔅@madreseheshgh_cfu 🔅
🍃 | مرا دل نگران کردی 🔸مرضیه حدیدچی (دباغ) روایت می‌کند: در همان ایامی که در فرانسه بودیم روزی خانم به منزل یکی از فامیل‌هایشان به مهمانی‌‎ ‌‏رفتند، اما موقع برگشتن، دو ساعت از وقتی که به حضرت امام گفته بودند که‌‎ ‌‏برمی‌گردند، دیرتر شده بود و هنوز برنگشته بودند. امام که همۀ کارهایشان را با ساعت و‌‎ ‌‏دقیقه تنظیم می‌کردند، سه بار از اتاق به آشپزخانه آمدند و پرسیدند: «خانم نیامدند؟»‌‎ ‌‏دفعۀ سوم فرمودند: «نگران شده‌ام، شما نمی‌توانید وسیله‌ای پیدا کنید که تماس‌‎ ‌‏بگیریم؟» تا اینکه خانم تشریف آوردند، اما وقتی خانم آمدند با یک محبت خاصی‌‎ ‌‏روبروی خانم نشستند و فقط گفتند: «مرا دل نگران کردی»!‌‎ 📚 برداشت‌هایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد ۱، صفحه ۷۰ 🔅 مدرسه عشق 🔅 🔅@madreseheshgh_cfu🔅
🍃 | اشتباه من 🔸آیت‌الله مجتبی عراقی روایت می‌کنند: یکی از ائمه‌ جماعات قم، در مورد مسائل سیاسی یا احیاناً فلسفی، با امام‌‎ ‌‏مخالف بود. ولی امام، گاه و بی‌گاه به نماز ایشان می‌رفتند و به او اقتدا می‌کردند. خدا‌‎ ‌‏شاهد است که هیچ قصدی در کار نبود. خود ایشان می‌فرمودند: «فلانی سلیقه‌اش با‌‎ ‌‏من جور در نمی‌آید. اگر او اشتباه کرده باشد، من که در کارم اشتباه نکرده‌ام، چرا نباید‌‎ ‌‏در نماز او شرکت کنم.» 📚 برداشت‌هایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد ۳، صفحه ۲۰۷ 🔅 مدرسه عشق 🔅 🔅@madreseheshgh_cfu🔅
🍃 | مسئله اسلام 🔹مرحوم آیت‌الله ری‌شهری روایت می‌کند: یکبار در ارتباط با پرونده مهدی هاشمی خدمت امام رسیدم. شاید مهمترین نکته‌ای که در این ملاقات مطرح شد و من بر جلب توجه حضرت امام نسبت به آن اصرار داشتم، موقعیت اجتماعی آقای منتظری بود. از نظر من قطعی بود که پیگیری پرونده مهدی هاشمی به وارد شدن لطمه‌ای جدی بر موقعیت آقای منتظری خواهد انجامید. 🔸اگر حفظ موقعیت ایشان به عنوان قائم مقام رهبری ضروری است، آیا نباید این ماجرا هرچه زودتر رها شود. امام در پاسخ فرمودند: «این تکلیف شرعی توست که باید انجام دهی، به هر جا که می‌خواهد برسد. مسئله، مسئله اسلام است.» 📚 برداشت‌هایی از سیره امام خمینی (ره)، جلد ۴، صفحه ۳۶ 🔅 مدرسه عشق 🔅 🔅@madreseheshgh_cfu🔅