🔶🔸سرگذشت حضرت موسی(ع)
🔸داستان زندگی پر فراز و نشیب موسی(ع)را می توان به پنج دوره خلاصه نمود:
1⃣دوران ولادت و کودکی و پرورش او در کاخ فرعون.
2⃣دوران حجرت او از مصر به مدین و زندگی او در کنار حضرت شعیب(ع).
3⃣دوران نبوت و پیامبری و بازگشت وی به مصر برای مبارزه با فرعون.
4⃣دوران هلاکت فرعون و ورود موسی(ع)به بیت المقدس.
5⃣دوران درگیری های موسی (ع)با بنی اسرائیل.
⭕ مدرسه انقلاب فضای مشق انقلابی
https://eitaa.com/madresseinqhilab
💠دوره اول:
🔶🔸پادشاه عصر موسی(ع)و خواب او
🔸حضرت موسی(ع)در زمان سلطنت(رامسیس یا رعمسیس)(کلمه فرعون از لغات باستانی و معنای آن دربار یا قصر بزرگ است،فراعنه جمع فرعون،لقب پادشاهان مصر است که هر کدام نام مخصوصی داشتند.لفظ فرعون هفتاد و چهار بار در قرآن مجید آمده و در داستان های بنی اسرائیل و موسی زیاد به چشم می خورد.
یونانیان رامسیس را سوسترپس و عبرانیان او را فرعون تسخیر می نامند،وی سومین پادشاه از سلسله نوزدهم ملوک مصر و مشهورترین کشور گشایان ایشان است،رامسیس با ملل آسیایی کینه و عداواتی شدید داشت و در حدود نُه سال در خارج از کشور خود با ایشان مشغول جنگ بود و به همین مناسبت با بنی اسرائیل بسیار بدرفتاری و سخت گیری می کرد و شرح مظالم او در قرآن کریم در چهار سوره به تفصیل بیان شده است.سوره های بقره ۴۹ /اعراف ۱۴۱/ ابراهیم ۶ /قصص ۴) در شهر مصر متولد شد.
🔸رامسیس شبی در عالم خواب دید،آتشی از طرف شام (بیت المقدس)شعله ور شد و زبانه کشید و به طرف سرزمین مصر آمد و به خانه های قبطیان افتاد و همه آن خانه ها را سوزانید.سپس کاخها و باغات آنها را فرا گرفت و همه را نابود کرد،ولی به خانه های سبطیان(که موسی و بنی اسرائیل از آنها بودند)آسیبی نرساند!
🔸فرعون در حالی که بسیار وحشت زده شده بود،از خواب بیدار شد و در غم و اندوه فرو رفت،ساحران و کاهنان و معبرین را به حضور طلبید و از آنها خواست که خواب وی را تعبیر کنند.کاهنان و دانشمندان تعبیر خواب ،گفتند:(به زودی نوزادی از بنی اسرائیل سبطیان به دنیا می آید که تو و یارانت را به هلاکت می کشاند)و سپس شب انعقاد آن نطفه را برای پادشاه معین کردند.
رامسیس پس از مشورت با مشاوران و درباریان و کاهنان دو تصمیم گرفت:
🔸 اول:دستور داد تا آن شبی را که معبرین معین کرده بودند،که این شب،آن نطفه در رحم مادر قرار خواهد گرفت،هیچ زنی با مردی هم بالین نشود و زنان را از مردان جدا کنند،تا از این طریق از تکوین نطفه چنان انسان معهود جلوگیری شود.
🔸این دستور رامسیس به همه جای کشور اعلام شد،کنترل شدیدی در شهر بوجود آمد و مردان بنی اسرائیل را از شهر بیرون برده و زنان در شهر ماندند و هیچ زنی جرات نداشت با شوهر خود تماس بگیرد.
آسیه زن رامسیس،چون از سبطیان بود،رامسیس به او شک کرد که نکند این مولود از آسیه بوده باشد،لذا در آن شب نزد وی ماند.
ادامه دارد...
⭕ مدرسه انقلاب فضای مشق انقلابی
https://eitaa.com/madresseinqhilab
🔸بهترین جواب بدگویی:سکوت
🔸بهترین جواب خشم :صبر
🔸بهترین جواب درد:تحمل
🔸بهترین جواب تنهایی:تلاش
🔸بهترین جواب سختی:توکل
🔸بهترین جواب خوبی:تشکر
🔸بهترین جواب زندگی:قناعت
🔸بهترین جواب شکست:امیدواری
🔶 یادمان باشد..... با شکستن پای دیگران ما بهتر راه نخواهیم رفت!
🔶 یادمان باشد.... با شکستن دل دیگران ما خوشبخت تر نمی شویم!
⭕ مدرسه انقلاب فضای مشق انقلابی
https://eitaa.com/madresseinqhilab
☀️🕊🌺﹏🍃
🕊🌺🍃
🌺🍃
︴
🍃
╔════════⚡️════════╗
🎭داســــتان هاے شڪَــــــــفٺ🎭
╚════════⚡️════════╝
🔴ایڹ داســــــــــتاڹ:
💠نجــــــــــاٺ از دشـــــمڹ💠
🔸و نیز نقل فرموده اند که مرحوم شیخ محمد حسین قمشه اي مزبور، عازم زیارت ائمه طاهرین که در عراق مدفونند می شود، الاغی تنـدرو میخرد و اثاثیه خود را که مقـداري لباس و خوراك و چند جلد کتاب بود در خرجین می گذارد و بر الاغ می بندد، از آن جمله کتابچه اي داشـته که در آن مطالب مناسب و لازم نوشـته بود و ضمنا مطالب منافی با تقیه از سب و لعن مخالفین در آن نوشته بود.
🔹پس بـا قافله حرکت می کنـد تا به گمرك بغـداد وارد می شود، یک نفر مفتش با دو نفر مأمور می آینـد، مفتش می گوید خرجین شـیخ را باز کنیـد، تصادفا مفتش در بین همه کتابها همان کتابچه را برمی دارد و باز می کند و همان صـفحه اي که در آن مطالب مخالف تقیه بوده می خواند. پس نگاه خشم آمیزي به شیخ می کند و به مأمورین می گوید شیخ را به محکمه کبري ببرید و تمام زوار را پس از جلب شـیخ، بدون تفتیش رها می کند وخودش هم می رود.
₪◤~~🌸✽🌸~~◥₪
🔸درسابق، فاصـله بین گمرك وشـهر، مسافت زیـادي خالی از آبادي بوده است آن دو مأمور اثاثیه شـیخ را بار الاغ می کننـد و شـیخ را از گمرك بیرون می آورنـد و به راه می افتنـد. پس از طی مسـافت کمی، الاغ از راه رفتن می افتـد به قسـمی که براي دو مـأمور، رنجش خـاطر فراهم می شود، یکی به دیگري می گویـد خسـته شـدم، این شـیخ که راه فرار ندارد من جلو می روم تو با شـیخ از عقب بیایید.
🔹مقداري از راه را که پلیس دوم طی می کند، بالاخره در اثر حرارت آفتاب وگرمی هوا او هم خسـته و تشنه و وامانده میشود، به شیخ می گوید من جلو می روم تا خود را به سایه و آب برسانم تو از عقب ما بیا و به ما ملحق شو. شـیخ چون خود را تنها و بلامانع می بینـد و خسـته شـده بود سوار الاغ می شود،
₪◤~~🌸✽🌸~~◥₪
🔸تا سوار می شود، حال الاغ تغییر کرده دوگوش خود را بلنـد می کنـد و مانند اسب عربی با کمال سـرعت می دود تا به مأمور اول می رسد، همین که می خواهد بگوید بیا الاغ راهرو گردید تو هم سوارشو، مثل اینکه کسی دهانش را می بندد چیزي نمی گوید، با سـرعت از پهلوي پلیس می گذرد و پلیس هم هیچ نمی فهمد، شـیخ می فهمد که لطف الهی است و می خواهند او را نجات دهند تا به پلیس دوم می رسد،
🔹هیچ نمی گوید او هم کور وکر گردیده شـیخ را نمی بیند و پس از عبور از مـأمور دوم، زمام الاغ را رها می کنـد تا هرجا خـدا می خواهـد الاغ برود، الاغ وارد بغـداد می شود و بی درنگ از کوچه هاي بغداد گذشته وارد کاظمین میشود و در کوچه هـاي شـهر کاظمین می گردد تا خودش را به خانه اي که رفقاي شـیخ آنجا وارد شده بودند رسانده سـرش را به در خانه می زند.
🔸پس از ملاقات رفقا، بزودي ازکاظمین بیرون می رود وخداي را بر نجات از این شر بزرگ سپاسگزاري می کند.
---------------
📝منـــــبع:
«داستانهاي شگفت، آیت الله سید عبدالحسین دستغیب (ره)»
#داستانهای_شگفت
ـ🍃
ـ︴
ـ🌺🍃
ـ🕊🌺🍃
ـ☀️🕊🌺﹏🍃
⭕ مدرسه انقلاب فضای مشق انقلابی
https://eitaa.com/madresseinqhilab
🔆متن شبهه:
ما فرزندان جغرافیا هستیم!
محصولِ اتفاق!
گاهی فکر میکنم وقتی یک کودک در سوئیس سراغ یخچال می رود تا شکلات صبحانه اش را بردارد، کودکی در یک قبیله آفریقایی با این ترس بیدار می شود که نکند امروز به وسیله مردان قبیله دیگر که به دین و آیینِ آنها نیستند کُشته شود!
اگر در عربستان به دنیا می آمدیم احتمالاَ اسممان عبدالعزیز می شد، جوراب نمی پوشیدیم، بنز سوار می شدیم اما به زن هایمان اجازه نمی دادیم رانندگی کنند...!
اگر در جامائیکا بودیم مسیحی می شدیم، غذاهای تند می خوردیم، می رقصیدیم و اگر کسی می گفت میای بریم شمال جوج بزنیم! نمی فهمیدیم چه می گوید!
اگر در دانمارک به دنیا می آمدیم اسطوره هایمان وایکینگ ها بودند، پیرو کلیسای پروتستان می شدیم، احتمالاً به ازدواج همجنسگرایان رای می دادیم وبه جای استاد شجریان از یورِن اینگمَن لذت می بردیم.
وقتی همه چیز تا این اندازه می تواند در عین سادگی، این همه پیچیده و خارج از کنترل ما باشد، یقه دریدن و خود را حق مطلق فرض کردن روی کره زمین چقدر واقعیت دارد؟
حالِ شما چطور است فرزندان جغرافیا...؟
سعی کن کسی که تو را می بیند، آرزو کند مثل تو باشد ...
از عقیده برایش نگو!
بگذار با پایبندی تو آن را بپذیرد.
از عبادت برایش نگو!
بگذار آن را جلوی چشمش ببیند .
از اخلاق برایش نگو !
بگذار آن را از طریقِ مشاهده ی تو بپذیرد .
از تعهد برایش نگو !
بگذار مردم با اعمالِ تو خوب بودن را بشناسند.
🔆پاسخ شبهه
1⃣این شبهه هر روز بارنگ و لعاب جدیدی تکرار و در بازار مجازی منتشر میشود.
2⃣میخواهد بگوید دین و آیین محصول جغرافیای زندگی ماست واقعا با ده ثانیه تفکر نقض آن آشکار میشود هزاران هزار انسانی که در جامعه مسلمین و مسلمان زاده بودند، در مرکز عبادت و ایمان بزرگ شدند و کافر شدند.
صدها هزار نفر در مرکز کفر و فحشا و بی خدایی که مسلمان شدند
3⃣ آمار رشد اسلام در اروپا را آیا برایمان گفته اند با اینهمه مقابله وهجمه و فشاری که بر مسلمانان روا میکنند!!!
اینکه واضح است باطل است.....
4⃣اما حق بودن......
آیا این نویسنده احتمالا ضد دین یا بی دین که در پوشش این انشاء درواقع میخواهد ناخودآگاه ضمیر مخاطب را تغییر دهد که نسب به اسلام و دین خود دچار تردید و شک شود.هیچ حقی را قبول دارد!!؟😕
5⃣ اصلا آیا حقی در عالم هست یا نه؟مگر میشود حقی در عالم نباشد؟اگر بگوید نیست که میپرسیم همین که در عالم حقی نیست آیا این حقیت است !!! خود تو که این را میگویی حقیقت داری یا حق مطلق نیستی !!!!
6⃣آیا اینکه دو بعلاوه دو عقلا و ضرورتا میشود چهار مطلق است یا نسبی؟؟؟
حالا ملاکی برای تشخیص حق وجود دارد یا نه؟؟؟👌
اگر ندارد پس چگونه این حرفها را میزند😐
چون هیچ ملاکی وجود ندارد و اینهم بداهتاً باطل است و هر عاقلی میداند .که یک سری امور حق و بدیهی هستند و میشود و باید ،بقیه باورها را روی آن اصول بدیهی چید و یک ساختمان منسجم از حقایق ساخت
7⃣برای فرار کردن ازحق و القای حرفهایی که ناخودآگاه انسان را به دره ی سفسطه و پوچ گرایی سقوط میدهد باید انشاءهای بهتر و عاقلانه تری بنویسند....
اما در آخر گویا نویسنده طبع غزل سرایی و عواطفش فوران میکند و چند جمله ی احساسی میگوید ....
آیا منظورش چیست؟؟؟
8⃣تمام مثالهایش چرا به دین داران بر میگردد!!!!
آیا نویسنده ی خیال باف این متن ، دینی سراغ دارد که راهنما و امامان آن که خود مظهر تام و کامل اخلاقیات و عمل و ایمان هستند گفته باشند:
کونوا دعاة الناس بغیر ألسنتکم؛
با غیر زبان هآیتان مردم را دعوت کنید.
و از حضرت امام علی(ع)چنین حکآیت شده است:
9⃣هر کس خویش را پیشوای دیگران قرار داد، باید اصلاح خویش را بر اصلاح دیگران مقدم بدارد و پیش از آن که مردم را با زبان خود دعوت نماید، با سیرت و رفتار خود دعوت کند. کسی که معلم و ادب کننده خویشتن است، به احترام سزاوارتر است از کسی که معلم و مربی مردم است.۲
🔟 اما در آخر باید پرسید گفتن و ترویج حقیقت و ادعای حق بودن برای کسی که به حق رسیده چه تعارض و تضادی با عامل بودن به آن دارد!!
بهتر بود این نویسنده و نویسندگانی از این قماش و قبیله بجای حرفهای کلی و مغلطه وار باورها و اصول اعتقادی خود را بیان کنند تا معلوم شود کجای کار هستند....
و چند نمونه از افرادی که با دین ستیزی و بی خدایی و انسان پرستی به اوج قله ی انسانیت رسیده اند را برای بشریت معرفی کنند😉.....
التماس تفکر
#رمضان_زاده
۱- کافی، کلینی، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1365، ج 2، ص 78.
۲- نهج البلاغه، حکمت 73.
⭕ مدرسه انقلاب فضای مشق انقلابی
https://eitaa.com/madresseinqhilab
👈قرارگاه پاسخ به شبهات