نام کامل سید رضا بهاءالدینی
زادروزنهم فروردین ۱۲۸۷ش
زادگاهقم ایران
تاریخ درگذشت۲۸ تیر ۱۳۷۶شآرامگاهقم ـ حرم حضرت معصومه (س)
🔶🔸سیدرضا بهاءالدّینی
(۱۳۷۶ـ۱۲۸۷ش)،فقیه و معلم اخلاق و عرفان عملی و از شاگردان آیت الله حائری، سید محمد حجت، سید محمد تقی خوانساری وآیت الله حسین بروجردی بود.
بیشترین اشتغال و شهرت آیت اللّه بهاءالدینی،
بحثها و درسهای اخلاقی عمومی یا خصوصی وی بود که تا روزهای آخر حیاتش ادامه داشت.
@madresseinqhilab
✔️آیت الله بهاءالدینی از زبان حاج آقا صدیقی :
من بچه طلبه بودم در یک مجلسی که ایشان بودند، روضه خواندم و آقای بهاءالدینی خیلی مرا تحویل گرفت.
این حرف هایی که الان به برکت امام و انقلاب مطرح است، آن موقع اصلاً کسی در این وادی ها نبود، ولی خب امثال آنها را دوست داشتم.
اینها هم ما را دوست می داشتند و خیلی عادی تفقد و نوازش می کردند، ولی رفت و آمد اصلی ما با مرحوم آیت الله بهاءالدینی از اواخر دوره حضرت امام بود که رسماً گاهی به منزلشان می رفتیم.
ایشان هم سراغ ما را می گرفت. قهراً هم آدم یک احساس خاص و جدیدی پیدا می کند. کرامت های ایشان را می شنیدیم و دیگر با این دید به ایشان نگاه می کردیم.
آن وقت ها این جوری نبود. نماز آقای بهجت می رفتیم، روضه آقای بهجت می رفتیم و حالیمان نبود که آقای بهجت از اولیاءالله است، اشرافی دارد، چشم بازی دارد. اینها حالیمان نبود، ولی دوست داشتیم. آقای بهاءالدینی هم همین جور بود.
بعد از انقلاب، امام افق را عوض کرد و خیلی از ناگفتنی ها را دریافتیم و فهمیدیم که اینجاها هم خبرهایی هست.
ما معمولاً خدمت آیت الله بهاءالدینی می رفتیم و معمولاً هم ایشان نوازش خاصی داشت و گاهی ما را برای ناهار نگه می داشت.
صبح که می رفتیم، می پرسید صبحانه خوردی یا نه و به ما صبحانه می داد. یک بار تهران آمدند، منزل ما و شب ماندند. تنها شبی که خدمت ایشان بودم، همان شبی بود که ایشان تهران بود.
دلم می خواست بدانم شب را ایشان چگونه می گذراند؟
و آن شب را نخوابیدم. ایشان بعد از نیمه شب بلند شد. می دانستیم که چای باید کنارشان باشد، چایشان آماده بود.
قبل از وضو، بلند شدند، نشستند مدتی در عالم خودشان بودند و داشتند نگاه می کردند، بعد رفتند وضو گرفتند و آمدند و نماز شب مختصری خواندند. شاید نماز شب آقا یک ربع بیشتر طول نکشید.
بعد از نماز شب همین طور ساعتها در عالم خودشان بودند.
🔶🔸آقای بهاءالدینی قضیه دوره بچگی خود را این گونه فرمودند که:
«با بچه ها بازی می کردیم، خواب دیدیم، مَلَکی چیزی تقسیم می کند. به ما که رسید، گفتند این اهل بازی است.
به او چیزی ندهید». فرمودند: «بچه بودم که این خواب را دیدم. از آنجا بازی را از ما گرفتند و ما بازی را کنار گذاشتیم» و ایشان هم خودش واقعاً بازی نداشت.
از این تشریفاتی که بعضی از ماها، در شأن آخوندی مان رعایت هایی می کنیم، اصلاً نداشت.
هیچ نداشت. ایشان با اشخاصی که این جور بودند، خوشحال نبود.
@madresseinqhilab
هدایت شده از مدرسه انقلاب بصیرت ،شیعه،مهدوی ،جهاد
🔶🔸آشنایی با شخصیتهای جهان اسلام...
@madresseinqhilab
🔶🔸یک چیزی هم که در آقای بهاءالدینی یافتم..
، هم خودشان تصریح می کردند و هم خودم گاهی دیده بودم. ایشان نفوس ناریه را می شناختند. یک بار رفتم خدمت ایشان.
ساعت را نگاه کردم، دیدم چهار ساعت است در منزل ایشان هستم. خیلی خجالت کشیدم. بین خود و خدا منفعل شدم.
چنین آقایی و چنین نوری را ما چه کاره ایم که چهار ساعت وقت ایشان را گرفتیم؟ با خجالت به ایشان گفتم:
«آقا! ما در محضر شما گویا در زمان نیستیم. من به ساعت نگاه نکرده بودم. خیلی مزاحم شدیم، اذیت شدید.» ایشان فرمودند:
«نه! ما از وجود شما اذیت نمی شویم. ما از نفوس ناریه اذیت می شویم».
آقای بهاءالدینی یک چیزی را برای همه تکرار می کرد، آقای بهجت هم یک چیزی را برای همه تکرار می کرد.
آقای بهجت یکی قضیه عمروعاص را که موقع مردن، از شدت حسرت انگشت به دهان بود و با آن حال سقط شد، خیلی برای عبرت تکرار می کرد.
دیگر اینکه به همه این کلید را می گفتند که در مسلّمات شرع، به یقینیات خودتان عمل کنید، در غیر یقینیات توقف کنید تا برایتان روشن شود. در بعضی از مواقع این را هم تکرار می کردند، ولی پیش همه نمی گفتند.
ایشان حدیثی را اضافه می کردند: «مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ وَرَّثَهُ اللَهُ عِلْمَ مَا لَمْ یعْلَمْ»