عنایت حضرت اباالفضل العباس علیه السلام به علامه قاضی
#یک_دقیقه_مطالعه #داستان #زیبا
🍃نماز اول @navb110 وقت🍃
هدایت شده از آیت الله بهجت
کرامتی از آیت الله بهجت رضوان الله تعالی علیه
#یک_دقیقه_مطالعه #داستان #زیبا
🍃نماز اول @navb110 وقت🍃
هدایت شده از آیت الله بهجت
مناجات آیت الله بهجت رضوان الله تعالی علیه در سجده
#یک_دقیقه_مطالعه #داستان #زیبا
🍃نماز اول @navb110 وقت🍃
داستان منبر.apk
14.39M
🔘داستان منبر 🔘
نرم افزار تلفن همراه #داستان_منبر حاوی بیش از ۵۰۰۰ داستان های منبر
1⃣داستان منبری ها :
داستان های مکتوب از :
○آیت الله محمدی اشتهاردی
●آیت الله فاطمی نیا
○آیت الله ضیاء آبادی
●آیت الله مظاهری
○استاد هاشمی نژاد
●استاد فلسفی
○استاد انصاریان
●استاد کافی
○استاد عالی
●استاد رفیعی
○استاد دانشمند
●استاد مومنی
○استاد پناهیان
●استاد فرحزاد
2⃣داستان موضوعی :
《فردی 《اجتماعی《اخلاقی 《اعتقادی《عبادی 《خانوادگی 《احکامی《علمی 《تاریخی 《پیامبران
3⃣داستان معصومین
داستان های ۱۴ معصوم علیهم السلام
4⃣داستان مناسبتی
🔻داستان های محرم
🔻داستان های ماه رمضان
🔻داستان های فاطمیه
5⃣داستان شهدا
6⃣داستان علما
7⃣داستان اهل بیت
8⃣داستان شان نزولی
9⃣داستان قبل روضه
🔟روشهای بیان داستان
💠بانک جامع #داستان منبر 💠
✍۵۰۰۰ داستان هزاران موضوع
📌 #پیشنهاد_دانلود
هدایت شده از نوجوان امروزی
🌸🌸🌸🌸🌸
#داستان شب
روزی که آیتالله جوادی آملی خاک بر سر ریخت!
هنگام دفاع مقدس آیتالله جوادی آملی جبهه مشرف شده بودند تا ملاقاتی با بسیجیان داشته باشند؛ در میان رزمندگان، نوجوان باصفایی بود که ۱۴ سال داشت.
پایین ارتفاع چشمهای بود و باران گلوله از سوی عراقیها میبارید؛ لذا فرماندهان گفتند برای وضو هم به آنجا نروید. بالا بنشینید و همانجا تیمم کنید.
هنگامی که آیتالله جوادی تشریف آوردند، دیدند که آن نوجوان ۱۴ ساله داشت به سمت چشمه میرفت برای وضو. بسیجیان هر چه فریاد زدند نرو خطرناک است، آن نوجوان گوش نکرد.
آخر متوسل شدند به این عالم وارسته، حضرت آیتالله جوادی آملی که آقا! شما کاری بکنید. آقا نوجوان را صدا کردند که عزیزم کجا میروی؟ گفت میروم پایین وضو بگیرم. گفتند پسر عزیزم! پایین خطرناک است. فرماندهان گفتند میتوانی تیمم کنی. شما تکلیفی ندارید. همان نماز با تیمم کافی است.
نوجوان نگاهی بسیار زیبا به چشمان مبارک این عارف بزرگوار کرد و لبخند زیبایی زد و گفت بگذارید حاج آقا نماز آخرمان را با حال بخوانیم و رفت وضو گرفت و یک نماز باحالی خواند و برگشت.
دقایقی بعد قرار بود عدهای از بسیجیان بروند جلو و با عراقیها درگیر شوند. اتفاقا یکی از آنها همین نوجوان ۱۴ ساله بود. یکی دو ساعت بعد آیتالله جوادی را صدا کردند و گفتند حاج آقا بیاید پایین ارتفاع. دیدند جنازهای آوردند. آیتالله جوادی آملی نشستند و دیدند همان نوجوان با همان لبخند زیبا پرکشیده و رفته.
آیتالله جوادی آملی کنار جنازهاش روی خاک نشستند، عمامه از سر برداشتند و خاک بر سر مبارکشان ریختند و گفتند: جوادی! فلسفه بخوان؛ جوادی! عرفان بخوان. امام به اینها چه یاد داد که به ما یاد نداد؟!
من به او می گویم نرو و او می گوید بگذار نماز آخرم را با حال بخوانم. تو از کجا می دانستی که این نماز، نماز آخر است.
#نوجوان_معنویت_گرا
#نوجوان_شهادت_طلب
📚فرودگاه فرشتگان، جلد سوم
🇮🇷 ما را👇👇🏻به دیگر نوجوانان و جوانان معرفی کنید!
🇮🇷
https://eitaa.com/nojavaneemroozi