#شب_ششم #محرم
از تنهایی ات تنم تیر می کشد😭
وقتی امام حسین(ع) سخن از شهادت یارانش به میان آورد، نوجوان سیزده ساله کربلا از عمو پرسید : عموجان آیا من نیز به فیض شهادت نائل می شوم؟ امام او را به سینه چسباند و فرمود : فرزندم مرگ را چگونه می بینی؟ #قاسم_بن_الحسن(ع)
پاسخ داد:از # عسل_شیرین_تر!
﷽
🌄 #والپیپر
🏴شب ششم: قاسم بن الحسن
◇پدرم کرده وصیت که به قربانگاه عشق
جان ناقابل خود را به فدای تو کنم...
◇ حضرت قاسم(ع) دست و پاهای عمو را میبوسید و اجازه جهاد میخواست ولی امام امتناع میکرد و اجازه نمیداد.
◇این نوجوان مدتی این کار را انجام داد و اصرار کرد تا اینکه در نهایت امام(ع) به او اجازه داد. برای ما معلوم نیست که چگونه سیدالشهدا(ع) در نهایت راضی
شد تا به قاسمبنالحسن(ع) اذن جهاد بدهد و نمیدانیم که این نوجوان هنگام التماس برای اذن جهاد، چه سخنهایی به عمویش گفته است.
◇اما این نکته را از حضرت قاسم(ع) میآموزیم که برای تقرب به محضر امام(ع) و جانفشانی در راه او ماییم که باید اصرار و التماس کنیم.
◇ قاسم از خیمه خارج شد درحالیکه اشکهایش بر گونههایش جاری بود.
◇در بین میدان فریاد میزد
◇این عموی من حسین(ع) است که مثل اسیری دربند، بین مردمی
گرفتارشده است که خدا کند از آب باران ننوشند.😭
🖤این پسر زینت بابای کریماش حسن است..
#یا_قاسم_بن_الحسن
#روضه
#شب_ششم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🍃 زُهَیرا👈@zuhayra