#سیره_شهدا
مادر علی درباره فرزند بزرگوارش میگوید:
یک بار هم ندیدم که این جوان، حرمت موی سفید ما را بشکند، بی سوادی ما را به رخ بکشد، حرف تلخ بزند یا حقیرمان کند. از در اتاق که وارد میشدم، از جا نیم خیز میشد. اگر بیست بار هم میرفتم و میآمدم، همین کار را میکرد .میگفتم:
علی جان، مگر من غریبه هستم؟ چرا به خودت زحمت میدی؟ میگفت: این دستور خداست.
این شهید بزرگوار وقتی میدید که همه دوستان و هم رزمهایش به فیض شهادت رسیدهاند، دلگیر میشد. میگفت:
مادر، تو بزرگواری، خداوند خیلی برای پدر و مادرها ارزش قائل است! چرا دعا نمیکنی که عاقبت به خیر شوم. بهشت حتی رو به روی ما نیست؛ اما زیر پای شماست. چرا دست به دعا بر نمیداری تا این پیکر ذلیل، غرق به خون شود، تا شاید گناهانش بخشیده شود.
با التماس، روسری مادرش را پایین میکشید، سرش را میبوسید و میگفت:
مادر، پنج دفعه؛ به حق پنج تن، از ته دل دعا کن که وقتی گمنام شهید شدم، بدنم مثل آقا امام حسین بشود....
#شهیدعلی_ماهانی
📕 سایت مشرق
#روز_معلم
« اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّٖكَ الْفَرَج »
🇮🇷 @mafeleshg