هدایت شده از به سوی تو...
خداوندا!
تو را سپاس كه مرا در زمانی اجازه ظهور و وجود دادی که امكان درك یكی از برجستهترین اولیائت را كه قرین و قریب معصومین است، عبد صالحت خمینی كبیر را درك كنم و سرباز ركاب او شوم...
بخشی از وصیتنامه سردار سلیمانی
@besooyetoo
هدایت شده از وقایعالایام
انگجی، فقیه مبارز آذربایجان
بسم الله الرحمن الرحیم وصلی الله علی محمّد وآله الطاهرین.
آسمان فقاهت و مرجعیت را در هر عصر و زمانی ستارگانی فروزان است که نورانیت و درخشششان، هدایت خلایق به شاهراه حقیقت بندگی و عبودیت را به بشریت ارزانی داشته است.
سر سلسله جنبان شریعت و طریقت، حضرت محمّد مصطفی صلی الله علیه وآله در وصف علمای راستین امت، ایشان را از انبیاء بنیاسرائیل علیهم السلام افضل دانسته، و حجت آخرین، مهدی موعود ارواحنا فداه، این نیکمردان را حجت خویش بر مردم، و خود را حجت خدا بر آنان معرفی فرموده است.
مرحوم آیتالله حاج سید ابوالحسن انگجی تبریزی یکی از فقهای عظیمالشأن شیعه بود که سیادت و فقاهت را با هم در کنار سیاست و صلابت، با بندگی و عبودیت ممزوج کرده، در قامت یک رهبر و مرشد بیدار و بیدارگر، هادی و راهنمای مردم خطهی عالمپرور آذربایجان گشته بود.
او که سلالهی حضرت سیدالشهداء علیه السلام و آیةاللهزادهی مرحوم سید محمد شیخالشریعهی تبریزی بود، در سال ۱۲۸۲ هق در تبریز متولد شد؛ تحصیلات علوم دینی را در زادگاهش تبریز نزد اساتید حوزهی آن سامان آغاز کرد و در سال ۱۳۰۴ هق راهی سرزمین پر رمز و راز نجفاشرف گردید تا سایهنشین ایوان باعظمت مولیالموحدین علیه السلام و خوشهچین خرمن علوم عالمان خودساخته و مهذب آن دیار باشد.
هوش سرشار و استعداد فوقالعادهی سید ابوالحسن، در اندکزمانی او را به مجتهدی زبردست مبدّل ساخت، به گونهای که تنها چهار سال بعد، یعنی در سال ۱۳۰۸ هق، نجف را به مقصد زادگاه خود تبریز ترک گفته، در آنجا مرجعیت و تمشیت امور دینی و تربیتی مردم را عهدهدار شد کما اینکه در طلبهپروری و تربیت شاگردان هم توفیقات بالایی به دست آورد.
«شیخ محمد خیابانی» رهبر قیام مردمی تبریز، و شوهرعمهی آیتالله العظمیٰ سید علی خامنهای از سرآمدان شاگردان انگجی به شما میرود.
نیز آیتالله سید حسین قاضی طباطبایی پدر عارف پرآوازهی تاریخ تشیع، آیتالله سید علی قاضی طباطبایی، در محضر علمی آیتالله انگجی بوده است.
آیتالله انگجی کوه مقاومت و ایستادگی در برابر قدرتها و حکام فاسد و زورگو و عمالشان بود؛ مبارزات او در ابتدا، در قالب مشروطهخواهی رخ نمود، اما با آشکارشدن علائم فساد مشروطه و مشروطهخواهان، از ایشان کناره گرفته، به دنبال راهی بود که هم منافع و مزایای مشروطیت مبتنی بر فقاهت را در بر داشته باشد و هم از مفاسد و معایب آن به دور باشد.
انگجی بر این باور بود تا رضاخان، آن قلدر بیهویتی که دست اجانب او را بر مقدرات کشور حاکم ساخته بود، بر سر قدرت است، هیچ مصیبتی از مصائب ملک و مملکت به سامان نخواهد شد؛ لذا میگفت حاضرم این سقف بر سرم فرود آید و بمیرم، اما پای رضاخان از این مملکت بریده شود!
آیتالله انگجی در اجرای احکام اسلام با هیچ احدالناسی تعارف و رودربایستی نداشت؛ تا جایی که یکی از صاحبمنصبان تبریز را که در روزهای تاسوعا و عاشورا مرتکب فسق علنی شده بود، حد شرعی زد!
او از مخالفین سرسخت طرح لباس متحدالشکل رضا پهلوی بود و هیچگاه به آن ملتزم نشد و عمل ننمود.
فرزندان ایشان همگی از بزرگان عرصهی علمی در حوزه و دانشگاه بودند؛ یکی از فرزندان ایشان شاگرد مرحوم حاج شیخ مؤسس بود، دیگری از علمای مبارز تبریز و نمایندهی خبرگان اول، و سومی نیز عالم بزرگی بود که کتابی نیز به نام جامعالاخبار از خود به یادگار گذاشت. دو فرزند دیگر ایشان هم از پزشکان متخصص و متعهد مملکت هستند.
آیتالله انگجی سرانجام در ۱۸ ذیالقعدهی سال ۱۳۵۷ هق (هشتاد و هفت سال پیش در چنین روزی) در تبریز وفات یافت و در مقبرهی خانوادگی به خاک سپرده شد.
امام خمینی در دیدار مردم آذربایجان با ایشان به مناسبت ۲۹ بهمن، از مبارزات و مردان مبارز تبریز و آذربایجان از جمله مرحوم آیتالله انگجی به بزرگی یاد کرد.
روح مطهرش شاد؛ حشره الله مع خاصة اولیائه
والسلام علیکم ورحمةالله وبرکاته
علیرضا احمدی دهبالایی (ایلامی)
چهارشنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۲ ؛ ۱۸ ذیالقعده ۱۴۴۴
https://eitaa.com/vaqayeolayam
هدایت شده از کلاس معارف مهدویت
فرمِ ثبتِ نام:
نام
نام خانوادگی
محل تولد
سال تولد
مدرک تحصیلی
تلفنِ تماس
علاقمند به گذراندن کدام مرحله هستید؟
مرحله عادی□
تربیت مربی□
✅ توضیح:
۱. به کسانیکه داوطلب تربیت مربی هستند، پس از قبولی در آزمون، مدرکِ تربیت مربی اعطاء میشود.
۲. رشته مهدویت حوزوی سطح۳ مخصوص داوطلبان دوره تخصصی که سطح ۲حوزه وکارشناسی دانشگاه را گذرانده باشند پس از موفقیت در مصاحبه حضوری تدارک دیده شد، که متعاقاً شرایط تکمیلی آن انشاءالله اطلاع رسانی میشود.
تلفن تماس:
۰۱۱۹۹۱۲۳۰۹۴
موسسهی مهدویت شهرستان بابل
هدایت شده از وقایعالایام
محدث وشنوی
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.
یکی از روستاهای خوش آب و هوا در اطراف قم، روستای «وشنوه» است.
روزگاری در این روستای دورافتاده و کوچک، عالمی زاهد و عابدی فروتن و محدثی عالیمقام میزیست که «گمنامی» یکی از هزاران فضیلت و خصائص بارزش بود.
آری! مرحوم آیةالله «شیخ محمد وشنوی قمی» مؤلفی زبردست و چیرهدست بود که بیش از سی اثر گرانسنگ از خود به یادگار گذاشت که یکی از آنها «حیات النبی صلی الله علیه وآله و سیرته» است که به امر آیتاللهالعظمیٰ بروجردی از مصادر اهلسنت جمعآوری، و در سه مجلد تنظیم گردیده است.
وشنوی متولد ۱۳۲۵ هق بود که از سال ۱۳۴۵هق تحصیلات حوزوی را در قم آغاز کرد؛ سالها تلاش خستگیناپذیر در حوزههای قم و نجف و بهرهگیری از اعاظم و آیاتی همچون: حجت کوهکمری، مرعشی نجفی، حائری یزدی، مرتضی طالقانی و ... او را خبره و خریط فن بار آورده، در زمرهی گردآورندگان کتاب شریف «احقاق الحق» زیر نظر مرحوم مرعشی نجفی قرار داده بود.
از عمده اوصاف کریمه و اخلاق پسندیدهی ایشان عدم استفاده از وجوهات شرعیه و رسیدگی به امور ایتام و مستمندان و نیز کارهای عمرانی و عامالمنفعه در منطقهی خود و بلکه شهر قم بود.
از دیگر ویژگیهای قابل ذکر آن رادمرد بزرگ اینکه: در قاموس فکری و عملیاش چیزی به نام مکروه و مستحب معنا و مفهوم نداشت؛ بلکه تمام مستحبات را بر خود واجب، و مکروهات را بر خویشتن حرام میدانست!
سرانجام پس از ۹۲سال بندگی، در ۱۸ خرداد سال ۱۳۷۶ (۲۶ سال پیش در چنین روزی) بدرود حیات گفته، در یکی از حجرههای صحن مطهر امام هادی علیه السلام (ایوان طلا) حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها به خاک سپرده شد. قدس الله روحه
والسلام علیکم ورحمةالله وبرکاته
علیرضا احمدی دهبالایی (ایلامی)
پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۲ ؛ ۱۹ ذیالقعده ۱۴۴۴
https://eitaa.com/vaqayeolayam
هدایت شده از وقایعالایام
مفتی جعفر حسین، مبارز پاکستانی
بسم الله الرحمن الرحیم وصلی الله علی محمّد وآله الطاهرین.
امام خمینی که در میانهی قرن ۱۴ هجری، پرچم پرافتخار و عزتآفرین «قیام لله» را بر دوش گرفت، انگار جانی تازه به کالبد جهان اسلام دمید و آزادیخواهان مسلمان از گوشه و کنار سرزمینهای اسلامی یکییکی سر بلند کردند و فریاد ایستادگی و مقاومت در برابر دیکتاتورها و ابرقدرتها را هرچه رساتر سر دادند.
کشور اسلامی پاکستان نیز از این قاعده مستثنیٰ نبود و رهبری آگاه و بیدارگری دغدغهمند و دردآشنا، میرفت که حریّت و آزادگی به فراموشی سپرده شدهی هموطنان مسلماناش را به ایشان بازگرداند.
۶۹سال عمر پربرکت نور دیدهی حاج چراغدین، در همین راه سپری گشت؛ از وقتی خود را شناخت، یا در حال تعلیم بود، یا در حال تعلّم، یا در حال تبلیغ بود، یا در حال ارشاد و روشنگری، یا در حال مبارزه و افشاگری بود، یا مطالبهگری و عدالتخواهی، ...
چراغ پرفروغ ایالت پنجاب، در همان اوان کودکی و خردسالی، فراگرفتن قرآن و حدیث را آغاز نمود، و در ۱۲ سالگی راهی حوزهی علمیه شده، رسماً تحصیل علوم دینی را دنبال کرد. او بعدها در مدرسهی علمیهی ناظمیه در لکهنو هند، و چند سال بعد، در شهر نجفاشرف، برای تکمیل مبانی علمی و نظری خویش، کوششی جهادگونه داشت تا اینکه بلاخره پس از طی دوران طولانی هجرت علمی، به پاکستان بازگشته، ملقب به «مُفتی» شد.
مُفتِی جعفر حسین در کنار همهی مشغلههای علمی، از امور اجتماعیسیاسی جامعهی پاکستان غافل نبود؛ او در زمان خودش، رهبر شیعیان پاکستان، رئیس حزب اسلامی نفاذ فقه جعفریه، و ... بود که خدمات بسیار ارزنده و ارزشمندی از خود به یادگار گذاشت.
از جمله اقدامات سیاسیاجتماعی مفتی در طول دوران زعامت و مسؤلیتاش:
- مبارزه بر علیه قانون زکات بر اساس فقه اهلسنت.
- تنظیم کتابها و متون آموزشی دانشآموزان شیعه بر طبق آموزههای تشیع جعفری اثنیعشری.
- و ... که طی معاهدهی اسلامآباد به امضای ایشان و حکومت وقت پاکستان رسید.
خدمات علمی مفتی جعفر حسین هم قابل توجه است:
- تأسیس حوزهی علمیهی جعفریه.
- ترجمهی قرآن کریم و نهجالبلاغه و صحیفهی سجادیه به زبان اردو.
- تألیف کتاب دو جلدی سیرة امیرالمؤمنین علیه السلام.
- و ...
از آن جمله است.
ناصر عباس جعفری (دبیر کل مجلس وحدت مسلمین پاکستان) در بارهی شخصیت والای مفتی جعفر حسین چنین گفته است:
«از حکمت اندیشه و رفتار نترس وی، حتی دیکتاتورهایی مانند ضیاءالحق هم وحشت داشتند. هیچ قدرتی نمیتوانست وی را از بیان حقیقت در مقابل بزرگترین دیکتاتور و تأیید موقعیت اصولی و اخلاقی خود بازدارد.
مفتی جعفر حسین سرانجام در ۲۰ ذیالقعدهی ۱۴۰۳ (۷ شهریور ۱۳۶۲) بر اثر عارضهی ریوی دار فانی را وداع گفته، پس از تشییعی باشکوه، در لاهور به خاک سپرده شد. روحش شاد.
والسلام علیکم ورحمةالله وبرکاته
علیرضا احمدی دهبالایی (ایلامی)
جمعه ۱۹ خرداد ۱۴۰۲ ؛ ۲۰ ذیالقعده ۱۴۴۴
https://eitaa.com/vaqayeolayam
ولایت، راه مسلمان ماندن
این حدیث شریفی که در کافی با چندین عبارت نقل شده است در کتاب الحجة، باب «من دان الله عزوجل بغیر امام من الله»، میفرماید از قول امام علیه السلام و امام از قول خدا که خدای متعال فرموده: «قَالَ الله تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَأُعَذِّبَنَّ کُلَّ رَعِیَّةٍ فِی الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَایَةِ کُلِّ إِمَامٍ جَائِرٍ لَیْسَ مِنَ الله وَ إِنْ کَانَتِ الرَّعِیَّةُ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِیَّةً وَ لَأَعْفُوَنَّ عَنْ کُلِّ رَعِیَّةٍ فِی الْإِسْلَامِ دَانَتْ بِوَلَایَةِ کُلِّ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ الله وَ إِنْ کَانَتِ الرَّعِیَّةُ فِی أَنْفُسِهَا ظَالِمَةً مُسِیئَةً». عجیب حدیثی است این؛ این حدیث میگوید: آن مردمی که تحت ولایت ولی الله زندگی میکنند، اهل نجات هستند؛ اگر چه در کارهای شخصی و خصوصی گناههایی هم گاهی داشته باشند و آن مردمی که در تحت ولایت شیطان و طاغوت زندگی میکنند، اهل بدبختی و عذابند؛ اگر چه در کارهای شخصی در اعمال خصوصی، اهل نیکوکاری و کارهای خوب هم باشد. این خیلی عجیب است."ادامه"👇
من تشبیه میکردم همیشه این حدیث را، میگفتم مثل اینکه ماشینی شما سوار شدید، به قصد مثلاً فلان نقطه ی معین، به قصد نیشابور. اگر چنانچه این ماشین به طرف نیشابور دارد میرود مثلاً طرف سرخس، طرف قوچان، خوب مسلم است که، شما به هدف نمیرسید. حالا در آن ماشینی که دارد میرود به طرف نیشابور و شما را به هدف میرساند، اگر در ماشین، مردم با ادب، با مهربانی، با رفتار خوب، با آداب انسانی با هم معاشرت کردند، چه بهتر، اگر هم با آداب انسانی و انسانیت و نیکی و احسان با هم معاشرت نکردند، بالاخره به نیشابور میرسند؛ به هدف میرسند؛ اگر چه در بین راه یک قدری بدی کرده باشند - آن بدیها هم البتّه یک اقتضاهایی خواهد داشت، یک آثاری، یک نتایجی خواهد داشت، آن نتایج را هم مجبورند متحمّل بشوند- امّا به هدف میرسند؛ برخلاف آن ماشینی که باید شما را به نیشابور برساند، دارد به نقطه ی مقابل نیشابور میرود. اگر چنانچه در این ماشین، همه ی افراد، مؤدّب، بانزاکت، بااحترام به همدیگر رفتار کنند؛ با خوشرویی با همدیگر
عمل کنند و میبینند این ماشین به جای نیشابور، میرود به طرف قوچان؛ در مقابل این حادثه و این پدیده، هیچ عکس العملی نشان نمیدهند، اینها خیلی آدمهای خوبی هستند، خیلی مهربانند باهم، امّا آیا به هدف خواهند رسید یا نه؟ پیداست که نه. در مثال اوّل، راننده، یک راننده ی امین بود؛ یک راننده ی راه بلد بود؛ «امامٌ عادل مِنَ الله» بود؛ آنها را رساند به هدف؛ اگر چه بداخلاق بودند؛ «و إِنْ کانَتْ فِی أَعْمَالِهَا ظَالِمَةً مُسِیئَةً». در مثال دوّم، راننده راه بلدی نبود، راننده ی امینی نبود؛ راننده ی هوا پرستی بود؛ مست بود؛ راه را گم کرده بود؛ در سرخس و قوچان کاری داشت. کار خودش را بر خواسته ی مردم مقدّم کرده بود. داشت میرفت آنجا اینها مسلّم به هدف نخواهند رسید؛ هر چند که اینها در داخل ماشین، با هم خیلی مهربان و خوش اخلاق بودند؛ «و انْ کانَتْ فِی أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِیةً»؛ امّا بالا خره «لأعذبن»؛ به عذاب خدا دچار خواهند شد؛ به هدف نخواهند رسید. بنابراین یک جامعهای که با ولایت طاغوت اداره میشود، مثل همان ماشینی که با رانندگی آدم غیر امین و غیر بلد دارد رهبری میشود، انسانها به هدف نخواهند رسید؛ نمیتوانند مسلمان بمانند. [۱]
----------
[۱]: . ولایت و حکومت، ص ۱۴۷-۱۴۸.
[ما منتظریم : خورشید مهدویت در منظومه فکری امام خامنه ای - گفتار دوّم. جایگاه امامت و ولایت و منزلت امام - صفحه ۸۷]
هدایت شده از کلاس معارف مهدویت
[ما منتظریم : خورشید مهدویت در منظومه فکری امام خامنه ای - گفتار دوّم. جایگاه امامت و ولایت و منزلت امام - صفحه ۸۸]
آیا نمیتوان در ولایت طاغوت بود و مسلمان بود؟ آیا نمیشود ما فرض کنیم یک مسلمانی را که تحت ولایت شیطان زندگی بکند، امّا بنده ی رحمان باشد؟ چنین چیزی میشود یا نه؟ آیا ممکن است در جایی که بر سراسر آفاق و مناطق زندگی انسان، یک عامل غیر الهی مشغول فرمانروایی است و جسم انسان را یک عامل غیر الهی اداره میکند، فکر انسانها را یک عامل غیر الهی اداره میکند، روحیه وعواطف و احساسات افراد جامعه را همان عامل به این سو و آن سو میکشاند در حالی که انسان در قبضه ی قدرت این چنین عوامل طاغوت و شیطانی زندگی میکند، در عین حال میتواند بنده ی خدا باشد، مسلمان باشد، آیا چنین چیزی ممکن است یا ممکن نیست؟... یک سئوال است که از دو جزء ترکیب یافته است و ما باید این دو جزء را درست تجزیه کنیم و ببینیم که معنایش چیست. جزء اوّل این است که کسی تحت ولایت شیطان باشد، یعنی چه تحت ولایت شیطان باشد؟ ولایت مگر یعنی چه؟ آن معنایی را که ما برای ولایت از آیات قرآن استفاده کردیم اگر... بگذاریم در کنار این جمله، «ولایت شیطان». آن وقت معلوم میشود که ولایت شیطان یعنی چه؟ ولایت شیطان معنایش این است که - شیطان به همان معنای کلّی شیطان که بارها گفته ام - به تمام نیروها، استعدادها، ابتکارها و کارها در وجود آدمی مسلّط بشود؛ آنچه انسان انجام میدهد، در آن خطّی
باشد که شیطان معین کردهاست، آنچه میاندیشد در آن راهی باشد که شیطان میخواهد، یا ترسیم میکند."ادامه👇"
هدایت شده از کلاس معارف مهدویت
همچون آدمی که در جریان یک رودخانه ی تندی که در بستر سیلی که از کوهسار پایین میآید، قرار گرفته باشد؛ البتّه مایل نیست که به صخرههای تنومند و تناور اصابت بکند و سرش بشکند، البتّه مایل نیست که با این آب برود و توی باتلاق بیافتد، البتّه مایل نیست که در لابه لای امواج این آب خفه بشود، امّا با آنکه مایل نیست، این جریان تند آب بی اختیار او را میبرد، دست و پا هم میزند، خود را به این طرف و آن طرف هم میچسباند، به هر خار و خسی متشبّث هم میشود، امّا جریان آب، جریان تندی است؛ بی اختیار او را میبرد. ولایت طاغوت و ولایت شیطان یک چنین چیزی است. لذا آیه ی قرآن میفرماید: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یدْعُونَ إِلَی النَّارِ»؛ پیشوایان و رهبرانی وجود دارند که پیروان و افراد تحت فرمان خود را به طرف آتش دوزخ و بدبختی میکشانند. آیه ی دیگر قرآن میفرماید: «أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ الله کفْرا؛ آیا نمی نگری به آن مردمی که نعمت پروردگار را کفران کردند؟ این نعمتی که کفران کردند چه بوده است»؟ نعمت قدرت که مظهر قدرت پروردگار است، قدرتهای دنیوی، نعمت سررشته داری اداره ی امور انسان، نعمت در دست داشتن استعدادها و اندیشهها و نیروها و انرژیهای فراوان از انسانها، اینها همه اش نعمت است، سرمایههایی است که میتواند برای انسانیت منشأ خیر باشد. هر کس از این انسانها که تحت اختیار آن مردمی هستند که در این آیه مورد اشاره هستند، میتوانستند انسانهای بزرگی باشند، میتوانستند به عالی ترین مدارج کمال برسند؛ امّا اینها به این نعمتها کفران کردند و در راهی به کار نیانداختند، در دنبالش میفرماید: خودشان به دَرَک! قوم خود را و مردم تحت فرمان خود را به دیار نیستی و نابودی و هلاکت کشاندند: «و به جهنّم کشاندند که در آن سرازیر و افکنده خواهند شد و چه بد جایگاه و محلّ استقراری است». این آیه را موسی بن"ادامه👇"
هدایت شده از کلاس معارف مهدویت
- صفحه ۹۰]
جعفر علیه السلام برای هارون خواندند و به هارون فهماندند که تو همان کسی هستی که قومت را و خودت را به بدترین منزلگاه و هلاک بارترین جایگاهها خواهی افکند؛ چون هارون سئوال کرده بود مگر ما کافر هستیم؟ و منظورش این بود که مگر ما معتقد به خدا و پیغمبر و دین نیستیم؛ لذا امام علیه السلام در جوابش این آیه راخواندند تا به او بفهماند که کافر فقط آن کسی نیست که راست، صاف و صریح میگوید: خدا نیست، قرآن دروغ است، یا پیغمبر مثلاً افسانه است؛ که این کافر است و بهترین نوع کافر است که صریحاً حرف خودش را میزند و آدم او را میشناسد و موضع گیری خودش را با او درست
تنظیم میکند.
کافر بدتر آن کسی است که این نعمتهای عظیمی را که در اختیار اوست، کفران میکند و در مجرای غیرصحیح به کار میاندازد و نه فقط خود را به جهّنم میبرد. ولایت طاغوت یک چنین چیزی است، آن کسی که تحت ولایت طاغوت زندگی میکند، گویی او اختیاری از خود ندارد، نمیگویم به کلی بی اختیار است، بعد که آیه ی قرآن را که معنا کردم،"ادامه👇"
هدایت شده از کلاس معارف مهدویت
تفسیر مطلب روشن میشود؛ امّا در جریان سیل گرفته و دارد میمیرد، میخواهد دست و پایی بزند امّا نمیتواند، میخواهد از راه جهنّم برگردد و میبینید که هم افراد دارند به طرف جهنّم میروند و او را هم با خودشان میکشانند؛ آیا به آن جاهایی که جمعیت زیادی هست رفته اید؟ دلت میخواهد از این طرف بروی امّا جمعیت بی اختیار تو را مثل پر کاهی به طرف دیگر میبرد، کسی که تحت ولایت طاغوت است. میخواهد خوب باشد، خوب زیست کند، انسان زندگی کند، مسلمان بماند و مسلمان بمیرد امّا نمیتواند؛ یعنی جریان اجتماعی او را میکشد و میبرد، آن چنان میبرد که دست و پایی هم نمیتواند بزند، اگر دست و پا هم بزند، جز هدر دادن یک مقدار انرژی کار دیگری از پیش نبردهاست، نه فقط نمیتواند دست و پا بزند، دردناک تر این است که حتی گاهی نمیتواند بفهمد.
نمیدانم این ماهیهایی را که از دریا صید میکنند دیدهاید یا نه؟ گاهی هزاران ماهی در یک تور میافتد که از وسطهای دریا آنها را به ساحل میکشند، امّا هیچ یک از ماهیها نمی فهمند که آنها را به کجا میبرند و هر یک فکر میکند، که خودش مقصدی را با اختیار میرود امّا در واقع بی اختیار است، مقصد او همانجاست که مقصد آن صیاد صاحب تور است. این تور نامریی نظام جاهلی، آن چنان انسان را میکشد، آن چنان به سویی که هدایت کنندگان آن تور مایل هستند، آدم را میکشاند که آدم نمی فهمد کجا میرود، گاهی هم خیال میکند که به طرف سرمنزل سعادت و رستگاری میرود، غافل از اینکه دارد به جهنّم میرود: «جَهَنَّمَ یصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرار». این ولایت طاغوت و ولایت شیطان است... با این وصف آیا میشود که در ولایت طاغوت مسلمان زیست؟ اصلاً مسلمان زیستن چیست؟ مسلمان زیستن یعنی تمام امکانات، انرژی ها، نیروها قدرتها و استعدادهای انسان دربست در اختیار خدا بودن، مالشان و همه چیزشان در اختیار خدا، جانشان در اختیار خدا،
اندیشه و فکرشان در اختیار خدا. [۱]
----------
[۱]: . طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن، ص ۶۲۰-۶۲۶.