8.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینجا یک خانه بود.
نه، اینجا یک زندگی بود. یک پنجره که هر صبح رو به آفتاب باز میشد، یک حیاط که بوی نان تازه و قهوه لبنانی میداد، یک سقف که شبها برای کودکی قصهی ماه و ستاره میگفت. اما حالا… حالا اینجا فقط ویرانهای است که بوی خاک سوخته میدهد و سکوتش، از هزار ضجه سوزناکتر است.
زیر این آوار، هنوز نفسهای زندگی گیر کرده. تکهای از یک پرده گلدار، لابهلای خردهشیشهها افتاده. آن گوشه، عروسک کوچکی که حالا یک دست ندارد. روی دیوار ترکخورده، تابلویی که نصفش دود گرفته، نصف دیگرش اما هنوز تصویر یک عروسی ساده را نگه داشته. این خانه، یک روز سقفی داشته که از خندههای یک مادر بلندتر بوده، دیواری داشته که قد کشیدن کودکی را نشان میداده، گوشهای داشته که مردی هر شب، دست بر پیشانی، حساب زندگی را جمع و تفریق میکرده.
و حالا همهچیز متوقف شده است.
اینجا یک خانه بود، اما دیگر نیست.
|حمید قرائیان|
|جنوب لبنان |
#شب_نوشت #لبنان_مقاوم #سفرنامه_لبنان #اندوه_عمیق #روایت_مقاومت
🔻با روایتهای ما از لبنان همراه باشید.
https://eitaa.com/mah_dar_mahagh_313