eitaa logo
ماه مــــهــــــــــر
5.3هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
12.7هزار ویدیو
398 فایل
آیدی کانال👇 @mah_mehr_com 🌹کاربران می توانند مطالب کانال با ذکر منبع فوروارد کنند🌹 مطالب کانال : 👈قصــــــــــــّه و داستان آمـــــــــــــوزشی 👈کلیب آموزشی و تربیتی ***ثبت‌شده‌در‌وزرات‌ارشاداسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 انیمیشن خاطره ای از حاج قاسم ⭐️ رزمندگان اسلام خاطرات زیبایی از شهید حاج قاسم سلیمانی دارند 🌺حتما برای دوستان خودبفرستید🙏 ┄┄┅🍃🌸♥️🌸🍃┅┅ @mah_mehr_com
6.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انیمیشن مسیحا به مناسبت میلاد حضرت مسیح علیه السلام 🌺حتما برای دوستان خودبفرستید🙏 ┄┄┅🍃🌸♥️🌸🍃┅┅ @mah_mehr_com
...🌹 چهار خطا در فرزند پروری که باید از آن اجتناب کرد: 🔹خطای اول والدين از پاداش دادن رفتار خوب، غفلت ميكنند. 🔹خطای دوم والدين «ناخواسته» رفتار خوب را با تنبيه پاسخ می دهند. 🔹خطای سوم والدين «ناخواسته» رفتار بد را پاداش می دهند. 🔹خطای چهارم والدين از برخورد كودک به دليل رفتار بد غفلت ميكنند زمانی كه برخورد ملايم، ضرورت دارد. اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ💚 @mah_mehr_com
ماه مــــهــــــــــر
#قصه_های_پیامبران 🍃حضرت سلیمان #ادامه_داستان... -ما هم سپاه بزرگی داریم و بسیار نیرومند هستیم  م
🍃حضرت سلیمان ... -اصلاً ناراحت نباشین من و افرادم کمک می‌کنیم تا با سلیمان جنگ کنیم. بلقیس گفت: -من نمی خواهم کسی کشته بشه. من از جنگ بدم می‌یاد. سلیمان در نامه اش از خدایی که مهربان است اسم برده و فکر نمی کنم سلیمان هم جنگ را دوست داشته باشه. مشاور گفت: -پس می‌گین چی کار کنیم؟ بلقیس گفت: -من باید به دیدن سلیمان برم و بفهمم چرا این نامه را فرستاده، نگهبان گفت  به آن جا نرین. سلیمان عصبانی است و شاید شما را بکشد. بلقیس گفت: -نه سلیمان من را نمی کشد، چون من مهمان او هستم. به سلیمان خبر بدین که من دارم به شهرش می‌آیم. آن‌ها، نامه ای برای حضرت سلیمان نوشتند. حضرت سلیمان نامه ی بلقیس را خواند و بعد از کمی فکر گفت: -کدومتون  می‌تونین تخت و زیبای بلقیس را خیلی زود به این جا بیارین.. همه به هم نگاه کردند و فرشته ای که یک جن بود گفت: -من می‌تونم این کار را کنم، به محض این که از جا بلند بشی و بشینی تخت این جاست. در همین لحظه مرد صالحی که بسیار مومن بود و مشاور حضرت سلیمان بود گفت: -من در عرض یک چشم بر هم زدن تخت را این جا می‌یارم. حضرت سلیمان گفت: -خیلی خوبه. همین کار را انجام بده. آن جن، تخت بلقیس را بدون این که خود بلقیس بفهمد به قصر حضرت سلیمان آورد و به دستور حضر سلیمان آن تخت را کمی تغییر دادند. بلقیس به طرف شهر حضرت سلیمان حرکت کرد. راه خیلی طولانی و سخت و خسته کننده بود و بلقیس روزهای زیادی را در سفر بود تا به شهر اورشلیم رسید. وقتی وارد قصر حضرت سلیمان  شد. به همه جای قصر نگاه کرد و تعجب می‌کرد. پرنده‌ها و حیوان‌های زیادی در قصر بودند.  بلقیس گفت: -این قصر چه قدر زیبا است. این پرنده‌ها این جا چه می‌کنند. یکی از نگهبان‌ها گفت: - فرمانروای ما با حیوان‌ها و پرنده‌ها  و فرشته‌ها حرف می‌زند و با آن‌ها دوست است. بلقیس به حضرت سلیمان سلام کرد و گفت: -شما چه طور با حیوان‌ها و فرشته‌ها حرف می‌زنی؟ حضرت سلیمان گفت: -خدای بزرگ و مهربان این قدرت را به من داده تا با موجوداتی که دیگران نمی توانن حرف بزنن، ارتباط داشته باشم، به حرف‌ها و دردودل‌های آن‌ها گوش بدم  و اگر کمکی  خواستن به آن‌ها کمک کنم. ... 🌸🌸🌸🌸 @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام سلام مامانای مهربون😍😍😍با دفتر دیکته یا مشق نقاشی شده به کوچولوهاتون کلی انرژی و ذوق هدیه بدید @mah_mehr_com