eitaa logo
ماه مــــهــــــــــر
5.1هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
11.9هزار ویدیو
384 فایل
آیدی کانال👇 @mah_mehr_com 🌹کاربران می توانند مطالب کانال با ذکر منبع فوروارد کنند🌹 مطالب کانال : 👈قصــــــــــــّه و داستان آمـــــــــــــوزشی 👈کلیب آموزشی و تربیتی ***ثبت‌شده‌در‌وزرات‌ارشاداسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 ای بچه مسلمان فروع دین را بدان ده تا فروع دین است احکام دین همین است نماز و خمس وزکات روزه و حج و زکات امر به معروفات است نهی از منکرات است تولی با مومنان تبری با مشرکان اینها از واجبات است وسیله نجات است گر بنده خدایی باید عمل نمایی @mah_mehr_com
🌹 اصول دین پنج بُوَد دانستنش گنج بُوَد توحید اولین است نبوت دومین است معاد سومین است این سه اصول دین است دو اصل دیگر آن که نزد ما شیعیان عدل و امامت بُوَد راه سعادت بُوَد @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆👆 🌹 اصول دین پنج بود دانستنش گنج بود اول خدای یکتا یعنی تک و بی همتا دوم خدا عادل بود برهمه چیز قادر بود سوم نبوت نبی خدا فرستاده نبی چهارم امامت آمده بحر هدایت آمده پنجم معاد محشر است روز قیام اکبر است @mah_mehr_com
. 🌸گلستان سعدی قصه 🌼قصه های شیرین ایرانی 🌼سنگ قبر ما را به بهشت نمیبرد تا بوده و نبوده دنیا پر از آدمهای فقیر و پولدار بوده؛ اما بشنوید این داستان قشنگ را که در باره ی فخرفروشی است؛ فخرفروشی که حتی... بهتر است من حرفی نزنم و قصه را بخوانیم. خلیل سرش را پایین انداخته بود و میرفت. او پای پیاده به آرامی از کنار جاده به سوی گورستان میرفت و خاطراتش را مرور می کرد. پدرش را به یاد می‌آورد که چه قدر زحمتکش بود و برای بزرگ کردن او و خواهرهایش چه سختیهایی را تحمل کرده بود؛ چه شغلهایی پدرش مدتی سقا بود از آب انبار شهر برای خانه ها آب می‌برد و برای هر سطل آب پولی میگرفت. مدتی دلاک حمام بود و مردمی را که به حمام می آمدند، کیسه می‌کشید. چند سالی هم خشت مالی میکرد و برای ساختن خانه‌ها خشت و آجر درست میکرد . خلاصه به هر دری میزد تا پولی از راه حلال به دست آورد و چرخ زندگی اش را بچرخاند به همین سبب کارهای سخت و دشوار خیلی زود او را از پا درآورد و بیمار کرد. وقتی از دنیا رفت، مردم شهر به مسجد رفتند و در مراسم ختماش شرکت کردند. خلیل هم خوشحال بود هم ناراحت. ناراحتیاش به خاطر از دست دادن پدر بود؛ خوش حالی اش برای دیدن مردمی بود که به مسجد آمده بودند. آنها خیلی زیاد بودند و خلیل نمیدانست آنها کی هستند. همه ی آنها از خوبی‌های پدر او حرف می‌زدند. کم کم به گورستان رسید. حلوای ساده ای را که همسرش آماده کرده بود از توبره اش بیرون آورد. آن را روی قبر پدر گذاشت و به هر که از آنجا رد میشد میداد تا برای شادی روح پدرش دعا بخواند. در همین موقع چشمش به جوانی افتاد که با اسب و کالسکه به قبرستان آمده بود .او را می‌شناخت. نامش داوود بود. داوود لباسی گرانبها و ظاهری بسیار آراسته داشت. او هم بر سر قبر پدرش یک سینی حلوا گذاشت؛ حلوایی که بوی زعفرانش دل هر رهگذری را میبرد. پدر خلیل، مدتی هم در حجره ی بازرگانی پدر داوود باربری کرده بود. خلیل چند قدمی جلو رفت تا برای آمرزش روح پدر داوود فاتحه ای بخواند. هنوز فاتحه خواندنش تمام نشده بود که صدای داوود را شنید: روزگار را ببین ،پدر تو برای پدر من کار میکرد و بارش را می برد؛ اما حالا مثل دو همسایه ی دیوار به دیوار شده اند و در کنار هم خوابیدند. بله همین طور است. خداوند رحمتشان کند. - عجب روزگاری خانه ی شما در آن سوی شهر و در میان خرابه هاست و خانه‌ی ما در بهترین جای شهر و در میان باغ‌های میوه و گل و ریحان، ولی در اینجا خانه ی پدرانمان در کنار هم است و انگار هیچ فرقی با هم ندارند. بله همین طور است، خداوند رحمتشان کند. خليل بلند شد و حلوایی را که آورده بود، جلو داوود گرفت و گفت: «بفرمایید کمی از این حلوا به دهان بگذارید.» داوود دست او را پس زد و گفت: «نه، میلم نیست. تو از این حلوا بخور که از بهترین آرد و بهترین روغن و زعفران درست شده.» خلیل کمی حلوا از سینی برداشت و گفت: روحش شاد. خداوند از همه ی گناهان ما بگذرد و رفتگان را ببخشد. حلوا را در دهان گذاشت تا پیش از آن که خودنمایی های داوود دوباره شروع شود از آنجا برود. هنوز چند قدمی برنداشته بود که باز صدای داوود به گوشش رسید. ولی سنگ قبرشان خیلی فرق دارد. نگاه کن... سنگ قبر پدر من از مرمر درخشان است. این سنگ سنگین را چهار اسب تنومند از شهری دور آورده اند. سنگهای دور و برش هم بسیار سنگین و زیباست. خليل گفت: «بله همین طور است خیلی سنگین و زیباست.» داوود ادامه داد: «ولی قبر پدر تو چه؟ اصلاً سنگی ندارد و مشتی خاک بر آن پاشیده اند‌. این مرده کجا و آن مرده کجا؟ خلیل که دیگر از حرفهای او خسته شده بود گفت: «تمام این حرفها درست؛ ولی در روز قیامت، تا پدر تو به خود بیاید و بخواهد خودش را از زیر این سنگهای سنگین بیرون بکشد، پدر من به بهشت رسیده است.» این را گفت و از آنجا دور شد. @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واى بر آخرالزمان از دست پدرانشان(قابل توجه والدین محترم) حجت الاسلام عالی @mah_mehr_com
فواید کتابخوانی برای کودک در مدرسه عملکرد بهتری دارند . گنجینه لغات آنها پربارتر است . در نوشتن انشا مشکلی ندارند و با خلاقیت می نویسند . از نظر دستورزبان و نوع به کارگیری جملات ، دقیق تر هستند . منظور خود را در نوشتن ، بهتر بیان می کنند . عزت نفس و اعتماد به نفس بالاتری دارند . 🌷▶═🌸🌿☃️.══════╗ 𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
انگلیسی مردم میگویند: هیچوقت توقع بازگشت خوبیهایتان را از هیچکس نداشته باشید. اما واقعیت اینست که وقتی ما کسی را از ته قلب دوست داریم، ناخودآگاه از آنها انتظار کمی توجه و عشق را داریم ‹🤍🌼› @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک‌ایده جالب و کاربردی😍😍 🥰 کاردستی جالب با برگ های پائیزی درست کن 😊☘😍😁😍 @mah_mehr_com
امام زمان و من جلد 1.pdf
1.43M
🌼 (عج) 🦋 قصه های کوتاه 🦋 📚 عنوان:کتاب امام زمان ومن 🌸🌸🌸🌸 @mah_mehr_com
⭕️ آینده ایران...اگر هر خانواده کمتر از سه فرزند بیاورند ! سه فرزند یعنی خط بقای یک جامعه ! 🖋 قطعا خانواده های هستند که دارند ! @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 برای اثبات وجود خداوند چه مثالی به کودکم بزنم؟ 🎤 حجت‌الاسلام والمسلمین @mah_mehr_com
معنی برد کشتی آنجا که خواهد خدای برد کشتی آنجا که خواهد خدای وگر جامه بر تن درد ناخدای این بیت به زیبایی مفهوم توکل و تسلیم در برابر اراده خداوند را بیان می‌کند. می‌گوید که سرنوشت و مسیر زندگی ما در دست خداست و هر اتفاقی که بیفتد، خواست و اراده اوست. کشتی: نمادی از زندگی انسان است که در دریای پر تلاطم دنیا در حرکت است. ناخدا: نمادی از انسان است که سعی می‌کند مسیر زندگی خود را کنترل کند و به اهدافش برسد. جامه بر تن دریدن: نمادی از ناراحتی، عصبانیت و ناامیدی انسان در مواجهه با مشکلات و ناکامی‌هاست. این بیت به ما یادآوری می‌کند که هر چقدر هم که تلاش کنیم و برنامه‌ریزی کنیم، در نهایت این خداست که تصمیم می‌گیرد چه اتفاقی برای ما بیفتد. پس بهتر است به جای نگرانی و اضطراب، به او توکل کنیم و تسلیم اراده‌اش باشیم؛ چرا که او همیشه خیر و صلاح ما را می خواهد. همچنین این بیت به صورت دیگری نیز گفته می شود: خدا کشتی آنجا که خواهد برد وگر ناخدا جامه بر تن درد @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فكر می‌كردين اجرا كنندگان اصلى اين سرود اين تيپى باشن؟ 🔹"به لالهٔ در خون خفته" نام یکی از سرودهای انقلابی مشهور ایران است که در سال ۱۳۵۷ و در اوج انقلاب توسط مجتبی میرزاده ساخته شد.. جالبه بدونين شاعر و تنظيم كننده این سرود استاد جهانبخش پازوکی است... @mah_mehr_com
⁉️ چرا نوجوانم آرایش می کند؟ نوجوان دوست دارد دیده شود و قضاوت خوب دیگران را جلب كند. پس نخستین چیزی كه به ذهنش می رسد این است كه «اگر زیبا باشم، هویت فردی جدید كسب كرده و شخصیتی چشمگیر خواهم داشت». گمان می كند با ظاهری به زعم خودش آراسته می تواند روی دیگران تأثیر مثبت داشته باشد و تصویری جذاب از خود در ذهن دیگران بسازد و هویتی آرمانی كسب كند. دیده شدن یكی از اولویت های مهم دوره است. اگر صاحب كودكی هستید كه هنوز تا نوجوانی اش زمان باقی است بهتر است از همین حالا سعی كنید اعتماد به نفس او را تقویت كنید و كاری نكنید كه نوجوانتان گمان كند تمام شخصیت اش به ظاهرش وابسته است. @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
: 🛑🎙 (عج) 💠ظهور نزديك است، انیمیشن ضد اسرائیلی، ظهور امام زمان (عج) نزديك است 🌺حتما برای دوستان خودبفرستید🙏 ┄┄┅🍃🌸♥️🌸🍃┅┅ @mah_mehr_com
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺ماجرای فلسطین رو اگه برای بچه ها خواستین توضیح بدین، این رو براشون پخش کنید @mah_mehr_com