#قصه_ی جوجه کبوتر بهونه گیر🕊
🌺به نام خدای مهربون🌺
یه روزی روزگاری توی یک لونه کبوتر چهارتا جوجه وجود داشت
یکی از اون جوجهها بهونه گیر بود
هرغذایی که باباکبوتر میاورد و مامان بهشون میداد
یه عیبی میگذاشت و نمیخورد
اما بقیهی جوجهها با اشتها غذاها رو میخوردند
تا اینکه چندماه گذشت و جوجهها پرهاشون بزرگ شد و وقت پرواز کردنشون رسید
یکی یکی از مامان و بابا پرواز کردن یادگرفتند و رفتند گردش
اما جوجهی بهونه گیر که هنوز پرهاش درست درنیومده بودند نمیتونست پرواز کنه
خواهر و برادراش هر روز میومدند و از چیزهای قشنگی که دیده بودند تعریف میکردند
جوجه بهونه گیر خیلی دلش برای پرواز کردن لک زده بود
بهونه رو گذاشت کنار و حسابی غذا خورد
چند روز که گذشت پرهای اون هم دراومد و پرواز کرد
و اونقدر بهش خوش گذشت
که آرزو کرد کاش بهونه نمیگرفتم و غذاهام رو میخوردم و زودتر پرواز میکردم.
@mah_mehr_com