فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جمع کردن توپ با سبد*
در این بازی بچه ها به صورت برعکس روی اسکوتر دراز میکشن و با سبدی که در دست دارن توپ های کف اتاق رو جمع آوری میکنن. برای راحت بودن کودک یک بالشت کوچک زیر شکمشون بگذارید.
📌این بازی رو بدون اسکوتر هم میشه روی پارکت انجام داد👌
#سه_سال_به_بالا
#بازی_رقابتی
#بازی_گروهی
#همکاری
#توپ *
═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
«قصه رعایت نوبت کودکان»
روزی روزگاری در پارکی سرسبز و زیبا در حاشیه ی شهر، وسایل بازی بود که میان بچه ها بسیار محبوب بود این وسایل با رنگهای روشن و دل انگیز نه تنها جایی برای بازی کودکان بود، بلکه مکانی برای خنده ها و شادیهای آنها نیز محسوب میشد. اما یک مشکل کوچک وجود داشت از تاب فقط یکی بود و همین امر باعث میشد که بچه ها بر سر نوبت
دعوا کنند. تا اینکه یک روز آنها تصمیم گرفتند که قوانینی برای رعایت نوبت تعیین کنند. بچه ها با #همکاری یکدیگر، یک لیست نوبت بندی درست کردند و قرار شد هر کس نام خود را در لیست ثبت کند به ترتیب لیست ، یکنفر سوار تاب می شد و نفر بعدی زمان بازی او را اندازه گیری می کرد. هر کودک می توانست پنج دقیقه با تاب بازی کند و بعد نوبت نفر بعدی می رسید .یک روز کودکی که تازه به محله آمده بود برای اولین بار بر تاب نشست. او با خنده و شادی به آسمان پرید و با هر بار تاب خوردن قهقهه اش در هوا پیچید زمانی که پنج دقیقه اش به پایان رسید بچه ها به او گفتند که نوبت نفر بعدی است. اما کودک ، که هرگز تابی به این خوبی ندیده بود نخواست پیاده شود. بچه ها نگران شدند و با هم فکر کردند که چگونه میتوانند به آن کودک کمک کنند.
یکی از بچه ها جلو رفت و به او گفت: می دانم که تاب بازی کردن خیلی لذت بخش است، اما ما همه دوست داریم نوبتمان برسد. اگر تو هم مثل ما صبر کنی دوباره نوبتت می رسد و میتوانی باز هم بازی کنی کودک کمی فکر کرد و بعد گفت: نه ، من پیاده نمیشوم ، خیلی داره بهم خوش میگذره ، میخوام حالا حالا ها سوار تاب باشی بچه ها از اینکه او قوانین را نپذیرفته ناراحت شدند و انقدر صبر کردند تا بالاخره او پیاده شد. یک روز دیگر، وقتی کودک دوباره نوبتش رسید باز هم نخواست پیاده شود. این بار هم ، با وجود تمام خواهشها و توضیحات بچه ها، او بر تاب ماند و نمیخواست جای خود را به دیگران بدهد. بچه ها ابتدا سعی کردند با صبر و حوصله با او رفتار کنند اما وقتی دیدند که کودک هیچ توجهی به آنها ندارد تصمیم گرفتند به گوشه ی دیگر پارک بروند و با وسایل دیگر بازی کنند کودک ، که حالا تنها در تاب نشسته بود به فکر فرو رفت. او دید که بچه ها دور شده اند و احساس تنهایی کرد. او فهمید که بازی کردن تنها بدون دوستان هیچ لذتی ندارد. بالاخره از تاب پیاده شد و به دنبال بچه ها رفت. او از آنها عذرخواهی کرد و قول داد که دیگر همیشه نوبت خود را رعایت کند. بچه ها که دیدند کودک واقعاً پشیمان است، او رابخشیدند و دوباره همه با هم به سمت تاب برگشتند. از آن روز به بعد، کودک نه تنها یکی از بهترین دوستان بچه ها شد، بلکه یکی از مهربان ترین و محترم ترین بچه ها در پارک نیز شناخته شد.۰
پایان...
@mah_mehr_com