36.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نقاشی حضرت فاطمه س
#نقاشی_حضرت_فاطمهس
#شهادت_حضرت_زهرا
توجه: این نقاشی مناسب سن سوم دبستان به بالاست؛ میشه هم برای آموزش نقاشی استفاده کنید هم برای قصهگویی یعنی در حین نقاشی کشیدن، قصهی چیزی که دارید میکشید رو هم بگید
@mah_mehr_com
21.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون بهترین داستان های دنیا
@mah_mehr_com
ماه مــــهــــــــــر
#قصه_های_پیامبران 🌸حضرت ابراهیم علیه السلام #ادامه_داستان - من دیگه نمی تونم، اون بچه وهاجر رو
#قصه_های_پیامبران
🌸حضرت ابراهیم علیه السلام
#ادامه_داستان
مردم چاهی در همان جا گذاشتند و چاه آب زیادی داشت.
شهری بوجود آمد و مردم توانستند همان جا زندگی کنند.
سالهای بعد، حضرت ابراهیم برای دیدنهاجر و حضرت اسماعیل آمد. خوشحال بود و به پسرش که بزرگ شده بود نگاه میکرد. حضرت ابراهیم پسرش را خیلی دوست داشت.
حضرت ابراهیم، یک شب در خواب دید که به دستور خدا، سر حضرت اسماعیل را میبرد. او میدانست که خدا بار دیگر میخواهد امتحانش کند.
حضرت ابراهیم میترسید و ناراحت بود. این بار باید سر پسرش را که دوستش داشت ببرد. حضرت ابراهیم طاقت نداشت حضرت اسماعیل درد بکشد. چه طور باید تحمل کند و اگر حضرت اسماعیل بفهمد چه میشود. از جا بلند شد باید هر چه زودتر به حضرت اسماعیل همه چیز را میگفت.
کنار حضرت اسماعیل نشست و گفت:
-نگران شدم.
حضرت اسماعیل به پدر خود نگاه کرد و گفت:
-چه شده پیامبر خدا؟
حضرت ابراهیم همه چیز را به پسرش گفت و شروع به گریه کرد. حضرت اسماعیل میدانست پدرش کاری به جز دستور خدا انجام نمی دهد. او را بغل گرفت و اشکهای پدر را پاک کرد و گفت:
-اگر مادرم بفهمد چه میشود؟
حضرت ابراهیم گفت:
-نباید بگذاریم او چیزی بفهمد.هاجر یک مادر است.
حضرت اسماعیل دست پدرش را گرفت و گفت:
-من حاضرم پدر هر چه که خدا میخواهد همان است.
آنها گریه کردند و نگذاشتندهاجر چیزی بفهمد.
فردای همان روز حضرت ابراهیم، پسرش را سوار بر اسب کرد و برای قربانی کردن برد. هیچ چیز سخت تر از آن نبود که یک پدر سالها در انتظار تولد بچه ای باشد و بعد باید او را قربانی کند اما حضرت ابراهیم همیشه و در همه حال مطیع خدا بود.
شیطان که میخواست از موقعیت استفاده کند آمد و گفت:
-ابراهیم این کار را نکن، تو چرا میخوایی پسرت را قربانی کنی؟ میخوایی با دست خودت بچه ات را قربانی کنی...
حضرت ابراهیم توجهی به شیطان نمی کرد و به راه خودش ادامه میداد اما شیطان دست بردار نبود و دایم میگفت:
-این کار را نکن ابراهیم... این کار را نکن...
حضرت ابراهیم که ایمان قوی داشت و با فریاد گفت:
-از این جا برو ای شیطان....ساکت باش...
شیطان که دید نمی تواند حضرت ابراهیم را فریب دهد. به حضرت اسماعیل گفت:
-به حرف، پدرت گوش نکن، او چرا میخواهد تو را قربانی کند...این چه ظلمی است که به تو میشود..
حضرت اسماعیل با عصبانیت گفت:
-برو ای شیطان. لعنت بر تو. برو...
وقتی حضرت ابراهیم به جایی رسید که باید پسرش را قربانی میکرد. حضرت اسماعیل را از روی اسب پیاده کرد و او را بغل گرفت. گریه کرد و او را بو کرد و بوسید. حضرت اسماعیل به او گفت:
-می دانم به خاطر صبر زیادی که داری خدا پاداش بزرگی به تو میدهد.
حضرت ابراهیم گفت:
-خدا پاداش بزرگی هم به تو میدهد. پسرم، به خاطر ایمان زیادی که داری و این که از این امتحان پیروز میشوی.
حضرت اسماعیل به پدرش گفت:
-پدر از تو میخوام که به چشمهای من نگاه نکنی. دستهایم را با طناب ببند تا دست و پا نزنم و این که پیراهنم را بیرون بیار تا سالم بمونه و خونی نشه و پیراهن رو به مادرم بده شاید بخواد اونو بو کنه و مرهم غمش باشه و مواظب مادرم باش...
#این_داستان_ادامه_دارد...
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
@mah_mehr_com
16.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کارتون نوستالژی
#بلفی-و-لی-لی-بیت
قسمتت " ۲۲
ماه مهر
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با صدا ببینید
تیتراژ برنامه کودک دهه شصت 😍
تا آخر ببینش مطمئنم خاطره هاتون زنده میشن💕
#نوستالژی
@mah_mehr_com
ماه مــــهــــــــــر
یه تست ریاضی آوردیم براتون. به جای علامت سؤال چه عددی باید قرار بگیره؟ خیلی نباید طول بکشه پیدا کردن
جواب عدد 40 میشه. سخت که نبود؟ 😄
ماه مهر
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
روز خود را با بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ آغاز کنید
🔹امام رضا(ع): از ما نیست کسی که همسایهاش، از بدی های او در امان نباشد.
امروز سهشنبه
۲۸ آذر ماه
۵ جمادیالثانی۱۴۴۵
۱۹ دسامبر ۲۰۲۳
ماه مهر
╔═🌸🌿☃️.══════╗
𝕁𝕠𝕚𝕟➲ @mah_mehr_com
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•