⁉️ شما هم تو این روزها دنبال خرید لباس نو و تازه کردن وسایل کهنه تون هستید؟ #گام_اول در راهیان نور نو کردن دل‌هاست... دلتون رو نو کنید ✅ به شهدا بگید ما داریم میایم پیشتون تا دلمون تازه بشه. اگه دوست داشتید با نوشته‌های من در سفر #راهیان_نور که براتون روایت می‌کنم همراه بشید🔰 https://eitaa.com/joinchat/1722679342Cb46645e389

وتصیر ارواحنا معلقة بعز قدسک (و جان هایمان آویخته به شکوه قدست گردد) انگار برایم جزوی از عبارات این دعا شده که هربار به اینجا میرسم بگویم "نمیفهمم" و بعد در ذهنم این قسمت دعا مثل برگ جریمه جلو بیاید که ... ابلیتُ شبابی فی سکرة التّباعد منک (جوانی ام را در مستیِ دوریِ تو پیر کردم) و بعد دلم با التماس بخواند که *فلا تخیب ظنی من رحمتک...(پس گمانم را از رحمتت ناامید نکن) مناجات شعبانیه را همینقدر بهم ریخته میخوانم دلم در عبارت هایش گیر میکند بهمم میریزد این همه نفهمیدن این حقیقت های بزرگی که بین خواسته های حقیر دلم گم شده اند مناجات شعبانیه برایم مثل یک تصویر خیلی رویایی ست که من با چشمان خیلی ضعیف تار و مبهم می بینمش زمزمه میکنم با دلی لبریز از حسرت الهی واجعلنی ممن نادیته فاَجابک (خدایا مرا از کسانی قرار ده که صدایشان کردی، پس پاسخت دادند) ولاحظته فصعق لجلالک (به آن ها توجه فرمودی، پس دربرابر بزرگی ات مدهوش شدند) فناجیته سرّا (و با آنان راز پنهان گفتی) و عمل لک جهرا (و آنان آشکارا برای تو کار کردند) 140‪1/12/26 (فرازهایی از مناجات روح انگیز شعبانیه😌) به قلم: فاطمه کریم نژاد عضو مجموعه #ماه_نشان بشین: @mah_neshann

یعنی باید اینجا باشید و گفتگوی بعضی از این بچه‌ها رو بشنوید. نمی‌دونم چجوری بخندم.😂 یه پسر کلاس ششمی سوال میکنه شلمچه چرا اینطور شد و کی بهش حمله کرد؟ یکی دیگه از همسن و سال‌هاش جواب میده: چقه خری، داعش!!!😐 ببخشید که عین گفتگوشون رو نقل کردم. #طنز #راهیان_نور مشاهدات من از اردوی راهیان نور امسالم 🔰 https://eitaa.com/joinchat/1722679342Cb46645e389

همون پسر کلاس ششمی از پاسدار اردومون (که برای تامین امنیت سفر همراهمونه) می‌پرسه چند کیلویی؟ یکی از پسرای نوجوان جواب میده میخوای ترورش کنی؟ پسر ششمی بهش نگاه معنادار میکنه میگه این چه حرفیه میزنی؟😂 هر کی وزن یکی رو می‌پرسه میخواد ترورش کنه؟! مشاهدات من از اردوی راهیان نور امسالم🔰 https://eitaa.com/joinchat/1722679342Cb46645e389

من نقش گعده‌های چند نفره را مهم‌تر از سخنرانی‌های عمومی می‌دانم. بیش از آنکه به حرف زدن برای عموم وقت بگذارم، برای بحث با یک یا چند نفر وقت می‌گذارم چون به نتایج خیلی بهتری می‌رسم. مثلا دوستی با کلی نقد درباره روحانیت بحث را آغاز کرد اما بعد از سوال من که در انتخاب شغل و کار باید سراغ فکر انسان ها رفت یا آنچه مرتبط با شکم انسان هاست، آهسته آهسته بحث به جایی رسید که اگر در بخش آخرش مقاومت نمی‌کرد کارش به حوزه و طلبه شدن می‌کشید☺️ ولی دیگه خب آخر بحث مقاومت کرد و ذهنیت‌های از پیش ساخته و اسارت هایش نسبت به عنوان و رسم دنیایی و... نگذاشت به این نتیجه برسد. مشاهدات من از اردوی راهیان نور امسالم🔰 https://eitaa.com/joinchat/1722679342Cb46645e389

🏷 باز اتفاق دیگری که امروز افتاد و در سال‌های قبل هم رقم خورده بود، دنبال من فرستادن برای سخنرانی عمومی بود. امسال هم مثل سال قبل، بزرگترهای اتوبوس هر چه نشستند و هر چه صبر کردند تا من سخنرانی کنم و حرف‌های عمومی را روایت کنم، نکردم. در آخر خودشان دست به کار شدند و آدم فرستادند که حاج آقا تشریف بیاورید سخنرانی کنید. و من حرف سال گذشته را باز هم تکرار کردم که؛ 🔴 تا طلبی در بقیه شکل نگیرد و تا خود مخاطب تشنه شنیدن حرفی نباشد، قرار نیست من سخنرانی کنم و مخاطبم به کار خودش مشغول باشد؛ بخوابد، با موبایل بازی کند، حرف بزند و... هر وقت مخاطب تشنه شد و درخواست داشت سخنرانی عمومی هم می‌کنم. این روش، پارسال خیلی جواب داد. هم مخاطب با حرف‌های پی در پی خسته نشد و هم خودش درخواست داشت من حرف بزنم و وقتی حرف میزدم خوب گوش می داد. 🔰 https://eitaa.com/joinchat/1722679342Cb46645e389 ❌ نظر شما چیه؟ با حرف من موافقید؟ برام بنویسید 👇 @mah_neshann_admin

اگه شهدا اذن بدن هر شب زیارت عاشورا داشته باشیم امشب بعد از رفیقم که زیارت عاشورا خوند، شعر معروف بیا نگار آشنا خوندم و بعد هم این چند جمله روضه! گفتم اگه بیدارید با این چند جمله اشک بریزید و به امام حسین علیه‌السلام نزدیک بشید...

#طنز یعنی خوابیدن این بچه‌ها هم فرق داره! افتاده رو دسته صندلی و با یه قوس خاصی خوابیده انصافا خوابیدن تو این حالت خیلی سخته و یه تشویق جانانه داره☺️ مشاهدات من از #راهیان_نور امسالم 🔰 https://eitaa.com/joinchat/1722679342Cb46645e389

دیشب، کف اتوبوس چفیه دوستم رو پهن کردم و خوابیدم. نصف شب یکی از بچه‌ها میخواست رد بشه بره جلوی اتوبوس، بطری آب دستش بود و درب بطری باز. یه خورده آب بطری ناخواسته ریخته رو سر من. بلند شدم نشستم و دارم نگاهش میکنم. یه جعبه بیسکوییت خالی هم کنار من افتاده بود که کمی آب ریخت توش. چفیه زیر من خیس شده، سر من خیس شده، اما او چفیه دور گردنشو در آورده میکشه رو جعبه بيسکوئيت خالی تا اونو خشک کنه.🥸😳 بهش میگم منو خیس کردی بعد داری جعبه خالی بيسکوئيت رو خشک میکنی؟! 🤐🤦‍♂ یعنی همینقدر ساده!!! ◾️راوی بعد از این اتفاق از زندگی لفت داد... 🔰 https://eitaa.com/joinchat/1722679342Cb46645e389