‹ مَحــٰـاءْ ›
-
ما را زِ دنیا همین بس است ..
که دچار به عشقِ حسین شدیم :)
‹ مَحــٰـاءْ ›
-
نَظرتُك الرَّحيمة هي مأوايَ الأخير
نگاهِ مهربانِ تو ؛ پناهِ آخرِ من ..
مثلِ طفلی که زمین خورده دویدم سویت ..
آمدم گریه کنم ؛ حوصله ام را داری :)؟
تو زیارتِ وداع با اهلبیت
یه تیکهای هست که میگن ..
فکر نکنید من خسته شدم که ؛
دارم میرم ..
مجبورم که برم :)))
ولی تا دوباره برگردم ؛
شما هوایِ مارو داشته باشید :)💔..
میگفت ..
آدمها یک زمانی در یک جایی
ناخواسته خودشان را
جا میگذارند و میروند ..
آقایِ امام حسین ؛
من خیلی وقته خودمو
تو کربلا جا گذاشتم ..
‹ مَحــٰـاءْ ›
-
بغلم کن که مرا گریه مجالی بدهد ؛
زخمها خوردهام از مرهم این آدمها ..
ای کاش میشد ..
بعضی عکس و فیلمارو ؛
از گوشی آورد بیرون
و محکم بغلشون کرد
مثلاً عکسای کربلا :)