13.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⛔️ آیا دانش آموزان مسموم شده در حوادث مدارس دچار کوری، فلج و ... شده اند؟
پیگیری از معاون درمان دانشگاه علوم پزشکی قم
#فضای_مجازی
#جنگ_رسانه_ای
@mahale114
May 11
May 11
May 11
محله شهیدمحلاتی
#خبر پس از 44 سال چرا الان از پرویز_ثابتی ، مخوف ترین چهره ساواک رونمایی کردند؟ ماجرا چیست؟ شبنامه
حضور پرویز ثابتی مسئول ادارهٔ سوم (مهمترین رکن) ساواک، یکی از ماهرترین و جلادترین شکنجه گرهای پهلوی در بین براندازان جمهوری اسلامی در امریکا نه تنها جای تعجب ندارد بلکه کاملا هم طبیعی است!
جنبشی که نقاب آن «زن، زندگی، آزادی» است اما وقتی هنوز قدرت ندارد، در وسط خیابان آرمان علی وردی را سلاخی و روح الله عجمیان را با بدترین شکنجه ها شهید میکند، ادامه نسل جانیانی مثل پرویز ثابتی است. در واقع صورت مساله بسیار روشن است؛ وحشی ترین نیروهای سیاسی قبل و بعد از انقلاب با هم به ائتلاف رسیده اند تا جمهوری اسلامی را ساقط کنند، نکته کار اینجاست که قبل از انقلاب قدرت داشتند و در تشکیلات ساواک مخالفانشان را شکنجه میکردند و امروز که در قدرت نیستند در کف خیابان همان وحشی گری ها را انجام دادند.
لازم است کمی در رابط با شکنجه گر معروف ساواک بیشتر آشنا شویم...
پست های بعدی با هشتک #تروریست_های_کرواتی را لطفاً ببینید.
#نفوذ
#بهائیت
#فتنه_گر
#تروریست_های_کرواتی
#سلبریتیهای_وطن_فروش
#گرین_کارتت_را_زمین_بگذار
@mahale114
7.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شکنجهگر سرشناس ساواک، منکر شکنجه در ساواک شد!
🔺این روزها که تصویری از «پرویز ثابتی» شکنجهگر ارشد ساواک در تجمع ضدانقلاب منتشر شده، بد نیست گوشهای از مستند «فرزند سیا» درباره او را ببینید.
🔸پرویز ثابتی بعد از اینکه از ایران فرار کرد، خاطراتش را در کتابی بهنام «در دامگه حادثه» منتشر کرد.
🔸او در مصاحبههایش هرگونه شکنجه را در زندانهای ساواک تکذیب میکند و میگوید هیچوقت نه شکنجه دیدم نه بازجویی کردهام.
#نفوذ
#بهائیت
#اغتشاشگر
#جهاد_تبیین
#تروریست_های_کرواتی
@mahale114
12.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایت «سعید شاهسوندی» از ساواک در بی.بی.سی فارسی
🔺آزادی به سبک ساواک از زبان یکی از اعضای معروف سازمان منافقین
#نفوذ
#بهائیت
#اغتشاشگر
#جهاد_تبیین
#تروریست_های_کرواتی
@mahale114
محله شهیدمحلاتی
🎥 روایت «سعید شاهسوندی» از ساواک در بی.بی.سی فارسی 🔺آزادی به سبک ساواک از زبان یکی از اعضای مع
«پرویز ثابتی» سلطان شکنجۀ ایران
🔹داستان ثابتی از آنجا شروع شد که دنبال کار میگشت و افکار ناجوری داشت.
سالی که ساواک تأسیس شد، او از عدهای از اطرافیانش درباره یک سری کارهای مخفی شنید و دو سال بعد فهمید که دلش میخواهد ساواکی شود تا بتواند کارهای متفاوت انجام بدهد.
🔹اوایل بهعنوان تحلیلگر سیاسی وارد ساواک شد. بعدها که دیدند افکارش بیمارتر از این حرفهاست و پهلوی دوم هم گفته بود: «مغزش معیوب است.» در سلسله مراتب ساواک ارتقا یافت!
🔹سال ۵۲ رئیس ساواک تهران و مسئول اداره سوم ساواک شد، یعنی اداره امنیت داخلی که مهمترین رکن ساواک بود. کارش شد راهاندازی مراکز شکنجه و اعترافگیری از مبارزان علیه حکومت پهلوی.
🔹فقط یک فقره از تشکیلات زیرنظر ثابتی «زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری» بود که در دهه ۵۰ بیش از ۸٠٠٠ نفر در آن زندانی و شکنجه شدند.
🔹فردی مشهور به «کمالی» که یکی از شکنجهگران مخوف ساواک بود و زیردست ثابتی کار میکرد، گفته: «هر وقت ثابتی میآمد عضدی داخل حیاط میشد و با صدای بلند داد میزد؛ بازجوها مگر مرده هستند که صدایشان درنمیآید. داد بزنید و فحاشی کنید، آقا خوشش میآید.
بارها در جمع کلیه کارمندان اظهار میداشت هر وقت آقا یعنی پرویز ثابتی میآید، شما متهم را بیاورید داخل اتاق و بزنید و فحاشی کنید با صدای بلند که آقا بشنود.»
🔹همانموقع یک نویسنده آمریکایی، شکنجه در ساواک را اینچنین توصیف کرده بود: «روشهای روم باستان، اسپانیای قرون وسطا و همچنین آشوویتس و سایگون را به حد اعلی رسانده است.»
#نفوذ
#بهائیت
#اغتشاشگر
#جهاد_تبیین
#تروریست_های_کرواتی
@mahale114
7.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت تکاندهنده «بهروز وثوقی» از برخورد عجیب «پرویز ثابتی» رئیس رکن سوم ساواک، با او بهخاطر بازی در یک فیلم؛
جوری تو را میکشیم که مرگت عادی به نظر برسد!
🔹دو روز قبل و پس از سالها اختفا، تصویری جدید از پرویز ثابتی در آمریکا منتشر شد که واکنشهای زیادی را در پی داشت.
🔹ثابتی در حالی در تجمعی با عنوان ادعایی آزادی ایران شرکت کرده که سالها مدیریت او بر رکن سوم ساواک و کمیته مشترک ضدخرابکاری، یکی از سیاهترین صفحات برخورد با مخالفان در کشور ماست.
🔹این موضوع بهانهای شده تا افراد مختلف به بازخوانی جنایات پرویز ثابتی بپردازند، از جمله این موارد ویدئویی است که بهروز وثوقی از بازیگران قبل از انقلاب در آن از تجربه تلخ برخورد ثابتی با خود میگوید.
💢 پن: خدا میداند ساواک چه کسانی را طوری کشته که طبیعی به نظر رسیده یا خودکشی تلقی شده! #آقاتختی
#حجت_الاسلام_کافی ووو...
#نفوذ
#بهائیت
#اغتشاشگر
#جهاد_تبیین
#تروریست_های_کرواتی
@mahale114
مطرح شدن دوباره نام پرویز ثابتی فرصت خوبی است برای بازدید عمومی دانش آموزان، دانشجویان و سایر تشکلهای فرهنگی و مردمی از #موزه_عبرت
مکانی که بعد از 44 سال همچنان بهترین ویترین از جنایتهای بی سابقه ساواک در دوره پهلوی است. تاریخ را برای نسل جدید نباید فقط تعریف کرد، باید نشان داد.
#نفوذ
#بهائیت
#اغتشاشگر
#جهاد_تبیین
#تروریست_های_کرواتی
@mahale114
محله شهیدمحلاتی
مطرح شدن دوباره نام پرویز ثابتی فرصت خوبی است برای بازدید عمومی دانش آموزان، دانشجویان و سایر تشکلها
+۱۸
آنقدر مرا با شلاق زدند که ناخنهای پایم از جا پریدند و افتادند و ناخنهای دستم نیز کنده شدند. در همان حال که خونین و مالین روی زمین افتاده بودم، به زور آب به دهانم ریختند؛ من هم تف کردم توی صورتشان. دست بردار که نبودند. جریتر شدند و به زور کمی دانه برنج به دهانم ریختند تا به خیال خودشان روزه مرا باطل کنند. برای اینکه خوشحال نشوند گفتم؛ باز من روزهام، هرکاری کنید، حتی اگر در دهانم ادرار کنید، بازهم روزهام باطل نمیشود، چون به زور است.
...مرا بردند و بعد از کتک مفصلی از مچ، پاهایم را بستند و وارونه آویزان کردند. بعد از دقایقی آمدند و مرا به روی زمین انداختند. بعد مجبورم کردند که روی چهارپایهای بایستم و دستهایم را از طرفین به میخ طویلهای بر دیوار بستند و بعد چهارپایه را از زیر پاهایم کشیدند و مصلوبم کردند. تمام وزنم را کتف و مچ دستهایم تحمل میکرد. دستبند لحظه به لحظه بیشتر در مچ دستم فرو میرفت. خون به دستم نمیرسید. پنجههایم بیحس شده بودند. به همین اکتفا نکردند و شروع کردند به شلاق زدن به کف پا و روی پایم...
آن شب من لخت و عور بودم. شمعی روشن کردند. پارافین ذوب شده چکه چکه روی بدنم میریخت و میسوزاند و پوست را سوراخ میکرد. گاهی هم شعله آن را بین بیضهها میگرفتند و موها را آتش میزدند. با فندک روشن هم موهای بدنم و ریشم را میسوزاندند. از سوزش درد به خود میپیچیدم. با ناخن گیر یکی یکی موها را میکندند و هی تکرار میکردند: امشب، شب آخر است. یک کمدی تراژیک تمام به اجرا گذاشته بودند. پنبه آغشته به الکل را به دور انگشت شست پا میبستند و بعد آن را آتش میزدند. این پنبه شاید دو دقیقه دور انگشتم میسوخت. یا پنبه فتیله شده را درون نافم میگذاشتند و آتش میزدند. گاهی خاکستر سیگار را روی بدنم میریختند.
کاری از دستم برنمیآمد جز داد زدن. از اعماق وجود فریاد میزدم... مرا لخت آویزان میکردند و گاهی بر آلت تناسلیام شلاق میزدند که بر اثر همین ضربات باد کرده بود...
تا ساعت دو نیمه شب مرا به هرشکلی که میتوانستند اذیت و شکنجه کردند. وقتی دیدند جواب نمیگیرند به زیر آپولو بردند. همه بازجویان از اتاق خارج شدند. آپولو صندلی دسته داری بود که کف آن بیش از حد پهن بود. وقتی روی آن نشستم، پاهایم از ساق بیرون از صندلی میماند. دستها را از مچ با مچبند قالبی به روی دسته صندلی پیچ و مهره و سفت کردند. وقتی که پیچها را سفت میکردند قالبها بر مچ و ساق پاهایم فرو میرفت و به اعصاب فشار میآورد. فشار بر دست چنان بود که هر لحظه فکر میکردم خون از محل ناخنهای دستم بیرون خواهد جهید. درد این لحظات به واقع خیلی بدتر و شدیدتر از درد شلاق بود. دست بیشتر و بیشتر پرس میشد و تمام اعصابم از توک پا تا فرق سرم تیر میکشید. به دست راست کمتر فشار میآوردند، زیرا بعد از پرس دست باد میکرد و دیگر نمیشد با آن اعتراف نوشت.
بعد از مهار شدن دستها و پاها، کلاه کاسکت مخروطی شکل را که از بالا آویزان بود بر سرم گذاشتند که تا زیر گلو میآمد. آن گاه به کف پاهایم شلاق زدند. وقتی از شدت درد فریاد میکشیدم، صدا در کلاه کاسکت میپیچید و گوشم را کر میکرد، نه میشد فریاد کشید و نعره زد و نه میشد درد ناشی از شلاق را تحمل کرد. هیچ منفذ و راه در رویی برای خروج صدا از کلاه کاسکت نبود و صدا در همان کلاه دفن میشد. گاهی شلاق را به کلاه میزدند، دنگ و دنگ صدا میکرد و سرم دوران مییافت و دچار گیجی و سردرد میشدم. عذاب آپولو واقعی و خرد کننده بود. پیچها را دائم شل و سفت میکردند...
کار آن شب بازجویان خیلی طولانی شد. بعد از شلاق و آپولو مرا از اتاق حسینی بیرون بردند و دور دایره گرداندند تا پاهایم تاول نزند و باد نکند. بعد آویزانم کردند… مرا به اتاق شماره ۲۲ بردند. این اتاق شیب کمی داشت و کف آن خیس بود. مرا که لخت مادرزاد بودم کف اتاق نشاندند و گفتند بنویس. من دو زانو نشستم و با یک دستم ستر عورت میکردم و با دست دیگرم خودکار را گرفته بودم. از زور سرما دندانهایم به هم میسایید. از دماغ و دهانم بخار بلند میشد. دست و بدنم میلرزید. نمیتوانستم چیزی بنویسم. سرما در بدنم رسوخ کرده و به مغز استخوانم رسیده بود...
بخشی از کتاب خاطرات عزت شاهی (فصل شبهای کمیته مشترک یا همان موزه عبرت)
پست پایانی
#نفوذ
#بهائیت
#اغتشاشگر
#جهاد_تبیین
#تروریست_های_کرواتی
@mahale114