eitaa logo
محله شهیدمحلاتی
415 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
5.7هزار ویدیو
98 فایل
برای ارتباط برقرار کردن به آیدی زیر پیام بدهید : @STabatabai
مشاهده در ایتا
دانلود
4_6015073355558813890.mp3
3.39M
10 اگه می بینی؛ با داشتن خیلی از نعمتها، هنوزاهلِ نق زدنی! اگه می بینی؛ از هر راهی میری، باز هم به آرامش نمیرسی؛ یه کم فکر کن؛ شاید داری راهو اشتباه میری. 🎤 @mahale114
امیرالمؤمنین عليه‌السلام میفرماید: ✍ العاقِلُ يَعْتَمِدُ على عَملهِ، الجاهِلُ يَعْتَمِدُ على أمَلهِ 🔴 خردمند به عمل خود تكيه مى‌كند و نادان به آرزوهايش 📚 غررالحكم، حدیث ۱۲۴۰ @mahale114
✍ بابت آنچه به تو رسیده، شکرگزار باش 🔹حکیمی از شخصی پرسید: روزگار چگونه است؟ 🔸شخص با ناراحتی گفت: چه بگویم. امروز از گرسنگی مجبور شدم کوزه سفالی را که یادگار ۳۰۰ساله اجدادی‌ام بود، بفروشم و نانی تهیه کنم. 🔹حکیم گفت: خداوند روزی‌ات را ۳۰۰ سال پیش کنار گذاشته و تو این‌گونه ناسپاسی می‌کنی؟ @mahale114
شبنامه 982.mp3
11.84M
مهم!! وریا غفوری و مهناز افشار پروژه ی تست به کارگیری در بحران ملی بودند شبنامه / این روزها شاهد سر و صدای سلبریتی‌ها بوده‌ایم / سلبریتی‌هایی که حالا یکی پس از دیگری و بعد از دیدن شکست یک موج در حال عذرخواهی هستند / از نظر خیلی‌ها پروژه‌ی امروز در ماه‌های قبل با تمرکز دو سرویس اطلاعاتی بر روی مهناز_افشار و وریا_غفوری ، تست و بازخوردگیری شده است / آیا ایران یک بار برای همیشه به جهت عدم تکرار این وقایع سلبریتی‌ها را تنبیه خواهد کرد؟ / @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل دوم صفحه سیزدهم #خاطرات_رزمندۀ_جانباز حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .........
فصل دوم صفحه چهاردهم حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) ...................... پله‌ها را بالا رفتم و از این اتاق به آن اتاق، تمام خانه را گشتم. این خانه پنجره‌ای رو به روستای قره‌قندره داشت. شب‌ها این روستا امتداد آسمان بود و دیدن سوسوی چراغ‌ها در دل تاریکی، با دیدن آسمان و ستاره‌هایش مو نمی‌زد. حالا جنگ، ساکنان قره قندره را کوچ داده بود و هیچ نوری در قاب پنجره دیده نمی‌شد. پس از دقایقی تجدیدخاطره و استراحت، به‌سمت ارتفاعات آق‌داغ راه افتادیم. باید با رعایت اصل غافلگیری، تا حد ممکن خودمان را به نیروهای بعثی نزدیک می‌کردیم و با اعلام رمز عملیات، نیروهای کرمانشاه از آن‌سو و نیروهای همدان از این‌سو در حمله‌ای همه‌جانبه به دشمن یورش می‌بردیم. سکوت همه‌جا را فراگرفته بود و جز صدای قدم‌ها هیچ‌چیز شنیده نمی‌شد. مسیر پستی‌وبلندی‌های خودش را داشت و موانع یک‌به‌یک زیر پا گذاشته می‌شد. هنوز تا خطِ درگیری فاصله باقی بود.... که یک لحظه صدای تیراندازی از بین نیروهای کرمانشاه شنیده شد. هیچ‌کس توقع شنیدن این صدا را نداشت. به‌یک‌باره در بین خودمان هم یکی تیر هوایی زد. همهمه شد. اطرافیانِ کسی که تیر زده بود، سریع اسلحه را از دستش گرفتند و کت‌بسته او را بردند. ‌‌هاج‌‌وواج از اطرافیان پرسیدم چه خبر شده؟ گفتند: «منافقین رخنه کردن. می‌خوان با تیراندازی عملیات رو لو بدن.» متأسفانه در این نقشۀ پلیدشان هم موفق شدند. دشمن همان موقع از حضور ما باخبر شد و آتش زیادی روی ما ریخت. همین روحیه و انرژی ما را در مسیر گرفت. عده‌ای تحت‌تأثیر لو رفتن عملیات، زمین‌گیر شده بودند. فرمانده در این شرایط سخت، آن‌ها را بلند می‌کرد و سوت خمپاره دوباره همه را می‌خواباند. به هر سختی بود، افتان‌وخیزان مسیر باقی‌مانده را طی کردیم. وقتی به تپۀ هدف در ارتفاعات آق‌داغ رسیدیم، کمین‌ها در پای تپه چشم‌انتظارمان بودند درگیری با سنگر‌های کمین شروع شد. از همه‌جا تیر می‌آمد. در برابر آماج تیرها هرچه تلاش کردم جلوتر بروم نتوانستم. به‌ناچار پشت صخره‌ای سنگر گرفتم و از همان‌جا تبادل آتش را ادامه دادم. هم‌زمان یک دوشکا و ضدهوایی از روی تپه زمین را شخم می‌زدند و برایمان خطّ‌ونشان می‌کشیدند. نور آتش دهنۀ ضدهوایی همه‌جا را روشن کرده بود. زیر نور ضدهوایی به‌سمت سنگرهای کمین تیراندازی می‌کردیم، اما فایده‌ای نداشت. همان لحظه برایشان نیروی کمکی آمد و جان تازه‌ای به اردوگاه دشمن تزریق شد. صحنۀ درگیری به قتلگاه شهدای ما بدل شده بود. همان ابتدای کار، فرمانده گردان به‌شهادت رسید. لحظاتی بعد، خبر آوردند فتح‌الله نظری، فرمانده گروهان هم پر کشید. حتی فرمانده دسته‌مان به‌شهادت رسیده بود. برای لحظه‌ای کار گره خورد و گروهان از هم پاشید. در آن شرایط سخت، نمی‌دانم از کجا و چطور فریاد عقب‌نشینی بلند شد و همین جمله روحیۀ بچه‌ها را بیشتر تضعیف کرد. حتی عده‌ای برگشتند و عده‌ای خشکشان زده بود، ادامه دارد... @mahale114
🔹تصاویر دختران نوجوانی که در انفجار انتحاری در مرکز آموزشی کاج کابل جان خود را از دست دادند. کسی برای شما هشتگ نخواهد زد چون با خون شما نمیتوان کاسبی کرد! @mahale114
34.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم کامل مستند_تروکاژ این مستند روایتی متفاوت از نحوه مدیریت سلبریتی‌ها در غرب و مقایسه آن با است. @mahale114
آسیب_های فضای مجازی.mp3
2.17M
⚡️ آسیب‌های صفحات الکترونیک و فضای مجازی برای کودکان 📱آسیب‌های صفحات الکترونیک و فضای مجازی باید مورد توجه والدین قرار گیرد تا برای مدیریت آن اقدام کنند. 🎙پاسخ مشاور محترم خانم اسدیان را بشنوید. 📎https://b2n.ir/t77036 📩 سوالات شما را مشاورین کانال پاسخگو هستند ✅ آیدی دریافت سوالات👇 @pasokhgo313 🔰 مرکز جامع مشاوره و خانواده @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 جریانی تکان‌دهنده از مظلومیت حضرت امام رضا(ع) «استاد شهید مطهری» @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید | محتوای این کلیپ، تاریخ آینده را رقم خواهد زد 🔹 مهم‌ترین معیار چیست؟ ⁉️ چه کنیم تا در زمره حسینیان و جبهه حق قرار بگیریم؟! ‼️ تاریخ چگونه ما را قضاوت می‌کند؟ 🔸 در حوادث گوناگون موضع‌گیری‌مان باید چگونه باشد؟ _______ سخنرانی حجت الاسلام راجی @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 انتشار برای اولین بار، قربانیان مصی…! 🔹بخشی از کلیپ و اعترافات قربانیان مصی علینژاد برای اولین بار منتشر می‌شود! @mahale114
RISMAN1.mp3
9.26M
آموزش امربه معروف ونهی ازمنکر امر واجبی که فراموش شده است... توسط استادعلی تقوی مرکز تخصصی جلسه اول @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پیش‌بینی سیدالعارفین آیت‌الله سید علی قاضی از آینده انقلاب اسلامی ایران: پس از سید روح‌الله خمینی و در زمان نائب (جانشین) ایشان، امام زمان(عج) قیام می‌کنند. إنهم یَرَونَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً آنها ظهور را دور می‌بینند و ما آن را نزدیک می‌بینیم. @mahale114
4_6026323489814741220.mp3
4.87M
11 اهلِ شکر ازحوادث آینده نمی ترسند! به وعده خدا ایمان دارند؛ انّ معَ العُسرِ یُسرا حتماً همراه هرسختی، آسانی است! فقط کافیه: خیری که پشت هر سختی هست، رو ببینی. 🎤 @mahale114
خانواده آسمانی ۱۵.mp3
11.31M
۱۵ 💥وابستگی‌ها، کمبودها، عقده ها، گدای عاطفه دیگران بودن... محصول ماندن در حصاری‌ست که به دور خود کشیده ایم! ☜حفظ عزت نفس انسان مهمترین قدم در طی طریق جاده انسانیت است، - چطور باید عزت نفس‌مان را حفظ کنیم؟ 🎤 @mahale114
امیرالمؤمنین علیه‌السلام میفرماید: ✍️ لا تَكُن مِمَّن . . . يَعجِزُ عَن شُكرِ ما اُوتِيَ ويَبتَغِي الزِّيادَةَ فی ما بَقِيَ 🔴 از كسانى نباش كه... از آنچه به او رسيد شكرگزار نيست، و از آنچه مانده زياده‌طلب است. 📚 نهج‌البلاغه، حکمت ۱۵۰ @mahale114
✍️ مراقب باش حرف‌هایت فتنه و درگیری ایجاد نکند 🔹ملامهرعلی خویی در مسجد نشسته بود که نادانی از او به عمد سؤال کرد: چرا ریش خود بلند کرده‌ای و مردم را با ریش خود گمراه می‌کنی؟! 🔸ملا سکوت کرد. سکوت ملا، یکی از شاگردان را سنگین آمد و خواست جواب او بدهد که ملا بر او خشم گرفت و او را امر به سکوت کرد. 🔹ملا گفت: بیایید شما را موعظه‌ای کنم. هر حرفی یک نر است و پاسخ آن یک ماده. چون به‌هم آیند، از آنان فرزندی زاده شود که یا شیطانی است یا رحمانی! 🔸اگر سؤالی رحمانی بود نری آمده که پاسخ آن ماده‌ای بر آن می‌فرستد که مولودش علم و حکمت می‌شود؛ ولی اگر سؤالی شیطانی بود هرگز ماده‌ای بر او نفرست و سکوت کن که شیطان قصدش آبستن‌کردن آن مجلس از کلام و پاسخ تو برای ایجاد فتنه و کینه و درگیری است. @mahale114
شبنامه 983.mp3
11.29M
آمریکاییِ کشته شده توسط ایران در کمپ کومله کیست؟ ضربه دردناک ایران به آمریکا! شبنامه / آمریکا حاضر نشده هویت آمریکایی کشته شده در کمپ کومله را افشا کند / این سوال برای خیلی‌ها مطرح شده که آیا یک شهروند عادی توان سفر به کمپ کومله را دارد؟ / ایران در روزهای گذشته ضربات دردناکی را به آمریکا در مرزهای غربی کشور زده که تازه دارد ابعاد آن روشن میشود../ @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل دوم صفحه چهاردهم #خاطرات_رزمندۀ_جانباز حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) ........
فصل دوم صفحه پانزدهم حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) ...................... محمود خزایی آنجا کاری کرد کارستان. او سابقۀ خدمت در ارتش داشت و رزم را به‌خوبی می‌فهمید. بچه‌ها را جمع‌‌وجور کرد و با راهنمایی خودش، صخره‌به‌صخره جلو برد. به موقعیت خوبی که رسیدیم، همراه با دیگر آرپی‌جی‌زن‌ها، آرپی‌جی را برداشتیم و تا جایی که توانستنیم کمین‌ها را زدیم. تعدادی از آرپی‌جی‌زن‌ها در این مصاف به شهادت رسیدند، اما ثمرۀ آن مجاهدت باز شدن راه بود تا جلوتر برویم. ما که باور نمی‌کردیم بتوانیم قدم از قدم برداریم، به‌لطف خدا و مجاهدت رزمندگان، حالا تا وسط تپه بالا آمده بودیم شوهرخالۀ من، خدامراد سلگی بااینکه شصت سال سن داشت، اما پابه‌پای ما بالا آمد و شجاعانه می‌جنگید. هوای من را هم خیلی داشت و نگاه محبت‌آمیزش در همۀ لحظات همراهم بود. ولی همان‌جا مجروح شد و دیگر نفهمیدم بر او چه گذشت. از میانۀ تپه، سنگر دوشکا با آرپی‌جی منهدم شد، اما ضدّهوایی کماکان بی‌امان کار می‌کرد و نفس همه را بریده بود. به امید اینکه ضدّهوایی هم همان سرنوشت را داشته باشد، چند بار بلند شدم و سعی کردم آن را بزنم؛ اما نشد. جلوی چنین ارابه‌ای که صدایش مغز آدم را می‌جوید، نورش تاریکی شب را می‌شکست و قدرتش هواپیما را به زمین می‌انداخت، جز با توکل به خدا نمی‌شد قد علم کرد. آن ضدهوایی تا آخر کار کرد و از ما شهید گرفت و متأسفانه زدن آن حسرتی بر دل من ماند. در بالای تپه، تانک‌ها نیز بودند. به‌خاطر اینکه در شیب تپه بودیم، تانک‌ها برای زدن ما باید در سرازیری تپه قرار می‌گرفتند و شلیک می‌کردند. همین باعث می‌شد وقتی تانک را می‌زنیم به‌صورت هولناکی به‌سمت پایین سر بخورد و سروصدایی عجیب ایجاد کند. ساعاتی را به همین منوال جنگیدیم. دشمن تمام توان ما را دیده بود و هر لحظه جسورتر می‌شد. نماز صبح را در همان شرایط به‌صورت جنگی خواندیم. بعد از نماز، مرحوم خزایی به این نتیجه رسید که باید برگشت. کسی زیر بار حرف او نمی‌رفت. محمود خزایی داشت توضیح می‌داد که در معرض محاصره هستیم. اگر اینجا بمانیم یا اسیر می‌شویم یا شهید. هنوز داشت حرف می‌زد که دیدم بعثی‌ها از کنارۀ تپه دارند می‌آیند. رضا علی‌بخشی جلوتر از ما داشت بالا می‌رفت و خود را به نوک تپه نزدیک می‌کرد. همان‌طور که نگاهش به بالا بود و تیراندازی می‌کرد از کنار آمدند او را اسیر کردند و بردند. من داد زدم: «بچه‌ها، بعثی‌ها اومدن. از کنار دارن می‌آن.» دیگر هیچ راهی جز تن دادن به نظر مرحوم خزایی نبود. دشمن از بالای تپه ما را به تیراندازی مشغول کرده بود و نیروهایش را از دو طرف برای قیچی کردن ما فرستاده بود. برای فرار از محاصره، آرام‌آرام عقب‌نشینی کردیم. در راه برگشت، دیدم مجروحان هرکدام به حال و وضعی خراب گوشه‌ای افتاده‌اند و منتظر برگشت به عقب هستند. هرکسی توان داشت، در این راه به امدادگرها کمک می‌کرد. معمولاً سبک‌وزن‌ها باتوجه‌به زور بازوی امدادگرها، شانس بیشتری برای عقب رفتن داشتند. با گام‌هایی خسته به پیرمردی رسیدم که به پا و پهلویش تیر خورده بود. وقتی نگاهمان به هم گره خورد با یک حالت جان‌سوزی گفت: «من‌و نمی‌برید؟ من عیالوارم.» بااینکه از فرط خستگی نا نداشتم، به‌قدری دلم سوخت که گفتم هرطور شده باید او را ببرم. سه امدادگر با یک برانکارد پیداکردم. هرکدام یک طرف برانکارد را گرفتیم و چهارنفری او را بلند کردیم. سنگرهای پشتیبانی و بهداری تا خط مقدم هفتصد متری فاصله داشت. به هر سختی‌ای بود، پیرمرد سنگین‌وزن را بلند کردیم و تا سنگر بهداری رساندیم. امدادگرها دوباره برگشتند. من هم همراهشان شدم و چند سری دیگر مجروح آوردیم. وقتی کار مجروح‌ها تمام شد دیگر هوا روشن شده بود. گوشه‌ای نشسته بودم که یکی از فرماندهان آمد و گفت: «تانک‌ها حمله کردن؛ چند تا آرپی‌جی‌زن می‌خوایم.» ادامه دارد... @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل دوم صفحه پانزدهم #خاطرات_رزمندۀ_جانباز حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) ........
فصل دوم صفحه شانزدهم ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) من و چند نفر از دوستان اعلام آمادگی کردیم. دوباره مسیر را برگشتیم، اما وقتی به خط رسیدیم گفتند بعثی‌ها تمام منطقۀ عملیاتی را پس گرفته‌اند و موضعشان را تثبیت کرده‌اند. دست‌خالی مجبور به برگشت شدیم. تلخی این عملیات که از خیانت و وطن‌فروشی منافقین نشئت می‌گیرد، هنوز در کام من است. بعداً خبردار شدم آن منافقی که در بین ما رخنه کرده بود، با حکم قانون به سزای عملش رسید و اعدام شد. هرچند که دیگر در نتیجۀ عملیات تأثیری نداشت. در برگشت از قصرشیرین، شبی در اردوگاه شهید صدوقی اتراق کردیم و پس از آن، برای تحویل سلاح به پادگان الله‌اکبر رفتیم. آنجا عمو خدامراد سلگی را دیدم که با سرووضعی مجروح وارد پادگان شد. با تعجب جلو رفتم و گفتم: «عمو خدامراد، خیر باشه. اینجا چه می‌کنی؟ مگه نباید بیمارستان باشی؟» گفت: «دنبال اسلحه‌م می‌گردم. بیمارستان اسلام‌آباد بودم، می‌خواستن اعزامم کنن کرمانشاه، اما من گفتم اسلحه ناموس انسانه؛ تا سلاحم رو تحویل ندم هیچ‌کجا نمی‌رم. اسلحۀ من کجاست؟ با خودتون آوردید؟» فرمانده آمد. وقتی دید عمو از بیمارستان آمده گفت: «آقای سلگی، اصلاً نیازی نبود شما بیاید اینجا. مگر کسی از شما تفنگ خواست؟ من به‌عنوان فرمانده می‌گم هیچ مسئولیتی متوجه شما نیست. برو و به درمانت برس.» عمو قبول نکرد. درنهایت، فرمانده اسلحه‌ای آورد و گفت: «این اسلحۀ شماست. شما همین رو تحویل بده.» یک رسید هم برایش نوشت و امضا کرد تا خیالش راحت شود. عمو خدامراد واقعاً خدایی بود. او در راهپیمایی 22بهمن نهاوند، درحالی‌که داشت رژه می‌رفت به‌شهادت رسید و بعدتر پسرش کیومرث در بمباران موشکی سپاه نهاوند به این مقام نائل شد.... پایان ....................... پایان فصل دوم خاطرات رزمنده جانباز برادر گرامیم جناب حجت الاسلام حاج حسین شیراوند برگرفته از کتاب نماز ناتمام. منتظرچاپ این کتاب ارزشمند در آینده نزدیک هستیم. ادامه دارد. @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سه شوخی معترضان! ♨️ پاسخ به ۳شبهه اصلی معترضین 🔸 شنیدن این ۵دقیقه برای همه واجب است 💢 ظلم به زن در جمهوری اسلامی ⁉️ رتبه یک دنیا در برابری حق تحصیل دختر و پسر کدام کشور است؟ ⁉️ رشد ۱۲ برابری در زمینه پزشکی! ♨️ چه کسانی در کشور آزادی ندارند؟ ⁉️ چه کسی صنعت هسته‌ای ایران را لو داد؟ ⁉️ کدام استاد دانشگاه هم از دانشگاه آزاد حقوق می‌گرفت و هم سراسری؟ ⁉️ برخورد زیبای کشورهای آزاد با معترضان خود! ⁉️ در کدام کشور پوشش اجباری وجود ندارد‌؟ ⁉️ یکبار برای همیشه؛ آیا در ایران اجباری وجود دارد؟ _____________ 🔹برشی از سخنرانی حجت‌‌_الاسلام_راجی بعد از تجمع اعتراضی در دانشگاه فردوسی مشهد پ.ن: پاسخ زیبای این سید عزیز به شعارها و ادعاهای معترضین بسیار عالی بود تا جایی که در مورد شوخی اول باید بگوییم اتفاقاً جمهوری اسلامی به زنان انقدر بها داد که الان دیگر نمی تواند جمعشان کند!! الان هر چه می کشیم از همین بیش از اندازه بها دادن به زنان است! @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باعرض معذرت بابت پخش این کلیپ. ♻️ می‌خواهیم لخت باشیم!!! 🔰 حمید رسایی: فکر می‌کنید جماعت اقلیتی که در برخی خیابان‌ها روسری را روی دست می‌چرخانند دنبال چه هستند؟ خیلی‌ از آنها خودشان هم نمی‌دانند اما آن طرف آب در یکی از تجمعات، واقعیت این جريان خودش را نشان داده. یکی لخت شده رفته روی بلندی و سخنرانی می‌کند. تمام حرفش هم این است که چرا در ایران نمی‌گذارند ما لخت بگردیم. تمام خواسته‌ اینها از آزادی همین است، هر شب با یکی بخوابند و مثل حیوان بِچَرند .... بیچاره‌تر از اين جماعت، کسانی هستند که مثل سربازان بی‌جیره و مواجب، در با استوری گذاشتن و لایک کردن و... به این آینده سیاه ضریب می‌دهند، در حالی که شاید اعتقادی به این آینده نداشته باشند 🇮🇷 با ما همراه باشید @mahale114