eitaa logo
محله شهیدمحلاتی
409 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
5.8هزار ویدیو
98 فایل
برای ارتباط برقرار کردن به آیدی زیر پیام بدهید : @STabatabai
مشاهده در ایتا
دانلود
محله شهیدمحلاتی
👌 جواب منطقی و بسیار زیبا 👈 به منافقین و تمامی دشمنان ایران اسلامی 🔷️ جهاد تبیین #حجاب #جهاد_ت
به عنوان نمونه. شمابفرمائید جرمش چه بود؟ جزاینکه سرباز اسلام بود و از دین اسلام پاسداری میکرد؟!.... ❌ بعد از اینکه اسیرش کردن ، برای اعتراف گرفتن ازش ، هر دو دستش رو از بازو بریدن ... 🔹با دستگاه‌های برقی همه‌ی صورتش رو سوزوندن ، وقتی پوست جدید جایگزین شد ، پوستش رو کندن و انداختنش تو دیگ آب نمک ... مرحله بعدی انداختن توی دیگ آبجوش ... وقتی جونش رو گرفتن ، جسدش رو تیکه تیکه کردن ، جگرش رو پختن، یه بخشیش رو خودشون خوردن و مابقیش رو و به خورد هم‌ سلولی‌هاش دادن ... این فقط یک سکانس از جنایات هاست. همون ای که امروز پسر خاله‌ی مرحومه مهسا امینی با پرچمشون میاد پشت دوربین و جمهوری اسلامی رو متهم میکنه ... 🕊🌹 @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جواب روشن ومنطقی حجت‌الاسلام کهرمی به حسن آقامیری درباره گشت‌ارشاد و مهسا امینی رویارویی باادب و بی ادب با سواد و بی سواد با منطق و بی منطق 🔻به نظرتون کسی که حرف حسابی و منطقی برای موضوعی داره ، لازمه اینقدر فحش بده؟؟ جناب آقای حسن آقامیری. جناب آقای حجت الاسلام کهرمی. @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل چهارم: صفحه سوم: نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل چهارم: صفحه چهارم: نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) ..................... خبر به مدرسۀ زرامین سفلی هم رسیده بود و آنان نیز به‌فراخور وقتی که داشتند، برای برگزاری کلاس از من دعوت می‌کردند. تجربۀ کلاس‌داری و سروکله زدن با بچه‌های پرشوری که پر از سؤال‌های عقیدتی و معرفتی بودند، تجربه‌ای دوست‌داشتنی بود. این دوره با پایان سال تحصیلی به پایان رسید و پس از آن برای رسیدگی به درس‌های خودم به اصفهان بازگشتم. نزدیک اذان صبح بود که اتوبوس به گاراژ مرکزی شهر رسید. برای اقامۀ نماز به مسجد سید رفتم که نزدیک‌ترین مسجد بود. در وضوخانۀ مسجد یک معتاد گوشه‌ای افتاده بود و خماری می‌کشید. صرف اینکه کاری کرده باشم، تروفرز رفتم از سر چهارراه یک پلیس پیدا کردم، آوردم و معتاد را تحویل دادم. وقتی پلیس او را برد، دلم به حالش سوخت. با خودم گفتم: این چه کاری بود کردم؟ الان با این کار چه مشکلی از این معتاد حل شد؟ به‌هرحال به مسجد آمدم و با دعا برای حل مشکل همه، به نماز ایستادم. بعد از نماز، در حال خارج شدن از مسجد بودم که پیرمردی جلوی مرا گرفت و با لهجۀ غلیظ اصفهانی پرسید: «دیشب حَم شُدِس؟» «بله؟!» «آ می‌گما دیشب حَم شُدِس؟» هرچه تلاش کردم بفهمم، نفهمیدم چه می‌گوید. مردی از پشت‌سر به کمکم آمد و گفت: «آره حَجی! دیشب حمله شدس عملیات والفجر2 بودس.» این خبر صبحگاهی تمام معادلات مرا به‌هم ریخت. قبل از آنکه خودم را به درس و مدرسه برسانم، مرغ خیالم راهی منطقه شد. اگر دست خودم بود لحظه‌ای درنگ نمی‌کردم و می‌رفتم، اما درسم چه می‌شد؟ پیاده به‌سمت مدرسه ‌راه افتادم. در بین راه قرص نانی را به‌عنوان صبحانه گرفتم و سق زدم. علی‌کوثر، قبل از من به اصفهان آمده بود و در حجرۀ خودمان مستقر بود. هم‌حجره‌ای جدیدی نیز داشتیم. محمود عزیزی، جوانی خوش‌سیما که اصالتی از چهارمحال و بختیاری داشت، با روی باز به‌استقبال ما آمد و از همان ابتدا صمیمی ‌برخورد کرد. خود او اهل جبهه و جنگ بود و حتی جانباز شده بود. در نشست و برخاست و رفت‌وآمدهایش مشخص بود درد و رنجی او را اذیت می‌کند. وقتی علتش را پرسیدم گفت ترکشی به مثانه‌ا‌ش خورده و همین سبب مشکلات عدیده‌ای برایش شده است. برخوردهای گرم و صمیمی او می‌توانست نویدبخش رفاقتی طولانی باشد، اما عمر این آشنایی بیش از یک شبانه‌روز قد نداد. او ماندنی نبود و با شنیدن خبر عملیات، عزم جبهه داشت. همان روز وسایلش را جمع کرد. شب استراحت کرد. سحر بیدار شد. نمازشبش را خواند. صبح علی‌الطلوع از ما خداحافظی کرد و رفت. دیگر از محمود عزیزی هیچ خبری نشد تا سه-چهار ماه بعد که خبر شهادتش را شنیدم. رفتن او به جبهه بیشتر مرا سوزاند و به حال‌وهوای جبهه برد. دیگر سه هفته‌ای بیشتر نتوانستم دوام بیاورم. روزی به دوستانم در نهاوند زنگ زدم تا خبری از آن‌ها بگیرم. گفتند: «اینجا برای مراحل بعدی عملیات دارن ثبت‌نام می‌کنن. اگر می‌خوای بیای سریع خودت رو برسون که استقبال زیاده.» اگر اندک توانی برای ماندن داشتم، با این تماس همان را هم از دست دادم و آمادۀ رفتن شدم. دیگر فکر و ذهنی برای درس خواندن باقی نمانده بود. اگرچه جسمم در میان جمع بود، دلم در حال‌وهوای عملیات پرسه می‌زد. علی‌کوثر هم قصد جبهه داشت، ولی می‌خواست از اصفهان اعزام شود. پس خودم تنها بلیت گرفتم و به نهاوند برگشتم. @mahale114
امام على عليه السلام میفرماید: آنچه بخورى برود و آنچه بخورانى فراوان و پر بركت شود. ما أكَلتَهُ راحَ، و ما أطعَمتَهُ فاحَ غررالحكم حدیث 9634 --------------------------- سلام علیکم: اهدای پک تحصیلی به نیازمندان با همکاری پایگاه ۱۰ شهید جوینده و هیات امام حسن عسکری علیه السلام. ع ع
هر جنبش براندازانه ای که بخواهد یک نظام سیاسی را جایگزین نظام سیاسی دیگر کند، منطقا باید بتواند "فردای بهتر" و آنچه را که میخواهد جایگزین کند نشان دهد تا موفق به همراهی توده های مردم شود. در این چند روز اما چه چشم اندازی از سوی براندازان ارائه شد؟ دروغ فحش کشتار هرزگی خشونت لمپنیسم رایکالیسم دین ستیزی تجزیه ایران و... چنین جریانی با لیدرهایی مثل ۴ تا فوتبالیست و بازیگر و شومن و خواننده که هر کدام شان سطح زندگی لاکچری شان فرسخ ها با توده های مردم فاصله دارد، نهایتا میتواند چند روز سطل آشغال آتش بزند، فحش بیشتر بدهد و دیوارنویسی کند. جریانی که نهایتا نه به براندازی می رسد و نه کمکی به مردم عادی میکند. فقط یک "خودارضایی سیاسی" است برای آنهایی که در خارج از ایران بیزینس و کسب و کاری به نام "دشمنی با جمهوری اسلامی" راه انداخته اند. خلاصه ترش میشود این؛ در داخل ایران شعار بدهید و سطل آشغال آتش بزنید، مصی علینژاد و علی کریمی و ۴ تا زباله دیگر فالور بگیرند و پولدارتر شوند؛ یک معادله ساده و بدون ابهام! امیرحسین ثابتی @mahale114
خانواده آسمانی ۲۶.mp3
12.19M
۲۶ ▫️ انسانِ بی نهایت طلب، به دنبال معشوقی ست از جنس آرزوهای خود؛ معشوقی بی‌نهایت با -زیبایی بی‌نهایت -علم بی‌نهایت - قدرت، عاطفه و عشق بی‌نهایت ♥ و این معشوق کسی نیست جز خداوند که یک فرمول بسیار ساده برای عاشق شدن را به انسان یاد داده است؛ آن فرمول چیست؟ 🎤 @mahale114
4_6044004190840160375.mp3
11.61M
24 دنیابرای عاشق ترها، شادتر میگذره! وقتی خدا،که منبع همه نعمتهاست؛ تو رو در آغوش گرفته؛ دیگه از فقدانِ چی،میترسی؟ تمرین کن با خدا نداشته هاتو بدست بیاری. 🎤 @mahale114
امیرالمؤمنین عليه السلام میفرماید: ✍️ لم تَخْلُ مِن لُطفِهِ مَطْرِفَ عَينٍ، فی نِعمَةٍ يُحدِثُها لَكَ، أو سَيِّئةٍ يَستُرُها علَيكَ، أو بَلِيَّةٍ يَصرِفُها عنكَ 🔹در نعمتى كه براى تو پديد آورده، يا گناهى كه از تو فرو پوشانده، يا بلايى كه از تو دور ساخته، چشم بر هم زدنى از لطف او بى‌بهره نبوده‌اى 📚 نهج البلاغه، از خطبه 223 @mahale114
✍️ به خودت بیا رفیق! 🔹یه جوری زندگی نکن که هم دنیات خراب بشه، هم آخرتت. 🔸اگه شب بخوابی، صبح بلند نشی چی؟ این‌جوری می‌خوای بری به ملاقات رحمان؟ 🔹اگه وسط گناه یه‌هو قلبت وایسته، سکته کنی چی؟ این‌جوری می‌خوای از دنیا بری؟ 🔸مگه نمی‌دونی قلب آدم یه لحظه ایست می‌کنه و کار تموم می‌شه؟ چه تضمینی وجود داره موقع گناه ایست‌ قلبی نکنی؟ 🔹اگه وسط گناه یه‌هو خبر مرگ عزیزت رو بدن چی؟ چه‌جوری بعدش می‌تونی خودتو ببخشی؟ 🔸بیدار شو قبل از اینکه بیدارت کنن. نذار اتفاق خیلی بدی تو زندگی‌ات بیفته که همه‌چی‌ات رو از دست بدی بعدش بیدار بشی. 🔹نکن این کارو. خودتو به خواب نزن. کارای غلطت رو بذار کنار. نذار روزگار به زور تغییرت بده، وگرنه خیلی بدجور می‌زنه آدمو روزگار. 🔸از گناه‌هات خودتو ایمن ندون. حداقل برای زندگی در ابدیت گناه نکن. بمیریم دیگه کار تموم به‌خدا. هیچ راهی برای بازگشت وجود نداره. 🔹پس قدر ثانیه به ثانیه این دنیا رو بدون. برای ترک گناه‌هات تلاش کن تا آخرتت خراب نشه و شرمنده خدا و اهل‌بیت نشی. 🔸به خودت بیا رفیق! @mahale114
شبنامه 994.mp3
11.38M
مهم / لیدرهای آشوب ایران در پایگاه آمریکایی التنف در نزدیک مرز اردن آموزش دیده اند شبنامه / آموزش های لیدرهای آشوبهای اخیر در التنف / در این مرحله، تحریک گسل اجتماعی در ایران تست شده است/ تلاش هایی از سوی لیدرهای آشوب برای احیای دیگر گسل ها صورت گرفته است/ ایران به آنچه رخ داده چه واکنشی خواهد داشت؟ / @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل چهارم: صفحه چهارم: نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل چهارم: صفحه پنجم: نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) ..................... در نهاوند فضای پرشوری حاکم بود. همه مثل من، پس از ماه‌ها انتظار، شوق شرکت در عملیات را داشتند و سر از پا نمی‌شناختند. مسئولان سپاه منظم‌تر از هر زمان، همه‌چیز را تدارک دیده بودند، پس بدون معطلی به همدان اعزام شدیم. آنجا باتوجه‌به تاریخ ثبت‌نام، سازمان‌دهی‌ها انجام شد و من که دیر ثبت‌نام کرده بودم، از جمع نهاوندی‌ها در گردان 152 حضرت اباالفضل(ع) جا ماندم. همۀ دوستان و هم‌ولایتی‌ها در این گردان بودند و نمی‌خواستم همراهی با دوستان را از دست بدهم؛ اما گردان پر شده بود و حتی به‌اندازۀ یک نفر جای خالی نداشت. رضا احمدوند و علی احمدوند که از دوستان قدیمی‌ام بودند و سابقۀ آشنایی با آن‌ها را در گروه کوه‌نوردی شهید طالبیان داشتم، وضعیتی همچون من داشتند و همگی کلافه بودیم. درنهایت داد خود را نزد مسئول نیروی انسانی بردیم. آن بنده‌خدا گفت: «الان فقط گردان 156 حضرت ‌حر جا داره؛ اگر نمی‌خواید، همین هم از دستتون می‌ره.» به‌اجبار به گردان 156 رفتیم، اما آنجا دیدیم فقط ما سه نفر نیستیم، بلکه تعداد زیادی نهاوندی مثل ما ناراضی هستند و می‌خواهند به گردان حضرت اباالفضل(ع) منتقل شوند. این بار راهی ندیدیم جز اینکه حرفمان را به گوش خود فرمانده گردان برسانیم. حاج‌محسن امیدی فرمانده گردان بود. معلمی ‌از تبار نهاوند که در فعالیت‌های انقلابی سابقۀ طولانی داشت و بعد از عضویت در سپاه، حالا به‌عنوان فرمانده گردانی انتخاب شده بود که اکثریت آن ترک بودند. پرسان‌پرسان سراغش را گرفتیم و با او روبه‌رو شدیم. هنوز لبخند سلام و احوالپرسی‌اش خشک نشده، گفتم: «حاجی، ما نهاوندی هستیم. از همشهری‌هامون ما رو جدا کردن و به اینجا فرستادن. لطفاً خودت ما رو برگردون.» بقیه همین اعتراض را به هزارویک زبان دیگر اعلام کردند و همهمه درگرفت. حاج‌محسن همۀ حرف‌ها را شنید. با نگاهی که به عمق جان می‌نشست، آراممان کرد و با محبتی که از تک‌تک الفاظش شنیده می‌شد، گفت: «یعنی می‌خواید ما رو تنها بذارید؟ شما نهاوندی هستید، من هم نهاوندی هستم. اینجا و اونجا نداره. شما برای من هم که شده همین‌جا بمونید تا تنها نباشم.» نمی‌دانم چه لطافتی در کلامش بود که نه‌تنها قانع، بلکه شرمنده‌مان کرد. با اخلاقش در همان برخورد اول، آن‌قدر برایمان عزیز شد که دیگر کسی حرف از گردان نهاوند نزد. بااینکه گردان از تلفیق دو گروه ترک و لر تشکیل شده بود، اما خیلی سریع انس گرفتیم و با یکدیگر رفیق شدیم. رضا احمدوند با شوخ‌طبعی همیشگی و اخلاق گرمش این همراهی ترک و لر را به شوخی می‌گرفت و یک بار برای خودمان لطیفه می‌ساخت و یک بار برای آن‌ها. آن‌قدر قشنگ شوخی می‌کرد که نه‌تنها کسی ناراحت نمی‌شد، بلکه نمی‌توانستند جلوی خنده‌شان را بگیرند. با همین شوخی‌هایش محبوب دل همه شده بود و همه او را دوست داشتند. ادامه دارد... @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با دیدن این کلیپ به نتیجه خواهید رسید که مزدوران خارجی (مثل علینژاد) و داخلی (مثل برخی چهره‌های سیاسی، هنری و ورزشی همسو با علینژاد) چه وظیفه‌ای بر عهده دارند. آن قدر تحریم را ادامه می‌دهند تا معترضین علیه دولت‌ها شورش کنند به این امید که دولت‌ها زیر فشار معترضین، به خواست تحریم‌کنندگان تن دهند. این گونه «پروژه تحریم» نتیجه می‌دهد. حالا که دولتی روی کار آمده که به دنبال بی‌اثر کردن تحریم‌هاست، تمام تلاش‌شان را می‌کنند تا با پروژه‌های جدید و درگیری داخلی، ایران را ضعیف کنند. مراقب مزدوران داخلی باشید. 🔺حجت الاسلام حمید رسایی🔻 @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه کار دلی و هنری در جواب شروین و حال روز کشورمون موسیقی و ترانه: شروین معینی تصویر: ابراهیم سالمی نژاد منظور شون از کوروش زمان یا همون کیان زمان ، رهبر عزیزمان حضرت آیت الله خامنه ای هستند. @mahale114
RISMAN12.mp3
7.79M
آموزش امربه معروف ونهی ازمنکر این واجب فراموش شده... توسط استادعلی تقوی مرکز تخصصی جلسه دوازهم: @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل چهارم: صفحه پنجم: نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل چهارم: صفحه ششم: نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) ..................... برادر قوی‌دست، یکی از عوامل گردان بود. همان‌طور که از اسمش پیداست، هم از لحاظ جسمی‌ و همچنین در ابعاد معنوی، قدَر بود! به او گفتم: «من خیلی دوست دارم ترکی یاد بگیرم، با ما هم ترکی حرف بزنید.» گفت: «اِ؟ زرنگی؟! ما هم دوست داریم فارسی‌مون تقویت بشه.» برای همین بین خودشان ترکی حرف می‌زدند و به ما که می‌رسیدند، فارسی صحبت می‌کردند. زمان حرکت فرارسید. مقصد گردان ما قصرشیرین بود. قبلاً آن را تجربه کرده بودم، با این تفاوت که این بار عملیات بین ارتفاعات آزادشدۀ آق‌داغ و خسروی بود و قرار بود با نگهبانی در این منطقه از حملۀ احتمالی دشمن جلوگیری کنیم. ابتدا به پادگان ابوذرِ سرپل‌ذهاب رفتیم و از آنجا راهی قصرشیرین شدیم. زیر آق‌داغ، تپه‌هایی قرار داشت که به «فیض» معروف بود و به‌ترتیب شماره‌گذاری شده بود. ما در فیض4 مستقر شدیم که چون محوریت داشت به «فیض مادر» نیز شناخته می‌شد. آن منطقه از طبیعت بسیار باصفایی برخوردار بود. باصفاتر از طبیعت آنجا معنویت و برادری بچه‌ها بود. بااینکه همیشه در جبهه‌ها معنویت وجود داشت، اما در آن زمان اوج معنویت و ایثار و فداکاری را شاهد بودیم. افراد مشتاقانه به‌جای هم نگهبانی می‌دادند و کارهای سخت را به جان می‌خریدند. شب‌هنگام این ایثار و فداکاری بیشتر می‌شد. به‌عنوان مثال، برادر قوی‌دست از کسانی بود که خواب نداشت. مدام به‌عنوان پاس‌بخش به سنگرهای نگهبانی سرکشی می‌کرد و طول و عرض تپه را بارها می‌رفت و می‌آمد. این وسط جور خیلی‌ها را هم می‌کشید. وقتی می‌دید نگهبانی در اثر خستگی خوابش برده، بیشتر اوقات بدون اینکه او را بیدار کند همان‌جا جایش نگهبانی می‌داد. بااین‌حال سحرها غیبش می‌زد و آن ساعات را به خلوت و عبادت می‌گذراند. نمازشب از او ترک نمی‌شد و اهل تهجد بود. در بین برنامه‌ها برنامۀ واکس پوتین‌ و شستشوی لباس‌ رزمندگان به‌طور جدی توسط رزمندگان گمنام برقرار بود. هر شب وقتی برای نگهبانی از سنگر خارج می‌شدم در بازگشت با پوتین‌های واکس‌زده و جفت‌شده روبه‌رو بودم. آن‌ها ردی از خودشان به‌جا نمی‌گذاشتند و نمی‌شد پیدایشان کرد. اما من از سر کنجکاوی برای اینکه آن‌ها را بشناسم تا درون سنگر را به‌دنبال افراد بیدار جستجو می‌کردم. یکی از آن‌هایی که دستش برای من رو شد علی احمدوند بود که او را نادعلی صدا می‌زدیم. او فرمانده دسته‌مان بود و شب او را ناشناس کرده بود. هیچ‌کس خبر نداشت خیلی از زحمت‌ها را او می‌کشد، اما من می‌دانستم. بعد هم با حال خوبش بلند می‌شد نمازشب می‌خواند و در روز همه‌چیز را انکار می‌کرد. شب بهانه‌ای بود تا عیار بندگی رزمندگان را به ما بشناساند. یکی دیگر از کسانی که با عبادات شبانه‌اش او را شناختم و شیفتۀ او شدم جوان ورزشکاری به‌نام محمدحسین خویشوند بود. محمدحسین اهل روستای رزینی و کشتی‌گیر و به‌معنای دقیق کلمه، پهلوان بود. با تمام قدرت و زور بازویش، ذره‌ای غرور و تکبر در کارش نبود و خودش را نمی‌گرفت. با همه بگووبخند داشت و سریع رفیق می‌شد. اگر همۀ گردان ادعا کنند با خویشوند رفیق بوده‌اند، ادعای گزافی نکرده‌اند. محبوب همه بود. همین پهلوان در شب جوری در برابر خدا به سجده می‌افتاد که انگار مجرمی‌ محکوم به اعدام برای رهایی‌اش التماس می‌کند. در عبادت، غرق بود؛ تا حدی که از اطراف و اطرافیان غافل می‌شد. ولی وقتی از او دربارۀ نمازشب و راز عبادتش می‌پرسیدم انکار می‌کرد و می‌گفت: «من و نمازشب؟ نماز قضا به گردنم دارم.» همین رفتار دوستان مرا شیفتۀ آنان کرده بود و روزبه‌روز صمیمیت و علاقه بینمان بیشتر شد تا جایی که یک گروه دوستانه شکل گرفت. رضا احمدوند، حسین خویشوند، علی احمدوند و من این حلقۀ چهارنفره را شکل می‌دادیم. بیشتر اوقاتمان باهم سپری می‌شد و رفته‌رفته به جایی رسیدیم که دیگر تحمل دوری از هم را نداشتیم. البته آتش این دوستی در همین مرحله متوقف نماند و سرانجام به برادری یکدیگر درآمدیم. @mahale114
فرمانده سپاه: ریشه ناآرامی‌های اخیر، بر اساس داده‌های اطلاعاتی دقیق، در قلب نظام سلطه نهفته است؛ این نبردی است که از درون خیابان‌های شهر‌های ما تا واشنگتن، نیوریورک، لندن، تل‌آویو و ریاض امتداد دارد.... --------------------------- یکی بزنی، ده تا میخوری.... @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«آگاهی مردم» 👤 استاد ❌ باید شیعه تربیت بشود وگرنه ظهوری در کار نیست. 🔅 باید مقدمات ظهور را فراهم کنیم، مهمترین شرط ظهور آگاهی مردمه... ❣ @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 هفته وحدت، ایام مبارک ولادت حضرت پیامبراکرم صلی الله علیه وآله وسلم و امام صادق علیه السلام تبریک و تهنیت باد... @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💿 پادکست ویژه میلاد پیامبر اکرم 💢 خاطره شیرین از ولادت پیامبر صلی الله علیه و آله برای بچه ها 🎙حجة الاسلام و المسلمین حسینی قمی @mahale114
4_5926740330845048110.mp3
8.19M
📝 ای نقش ترنج آسمونا 👤 حاج محمود کریمی 🌺 ویژهٔ ولادت و خجسته میلاد پیام آور بزرگ رحمت، حضرت ختمی مرتبت، محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) و همچنین میلاد فرخنده‌ی ششمین کوکب تابناک آسمان امامت، رئیس مکتب تشیع، حضرت امام جعفر صادق (علیه السلام)، بر حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)، و همچنین بر همه ی شما بزرگواران مبارک باد @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 نقش بی‌نظیر امام صادق(ع) در ترویج اسلام 🌹 میلاد پیامبر نور و رحمت، حضرت محمّد بن عبدالله (صلّی الله علیه و آله) و ششمین شمس سپهر امامت و ولایت، امام جعفر صادق (علیه السلام) مبارک باد! 🔻«استاد شهید مطهری» @mahale114
🌠☫﷽☫🌠 🍂🌹عطر عاشقی🤲🍂 🌷پیامبر اكرم(ص) فرمودند: 🌹"بنده ای نیست كه به وقت های نماز و جاهای خورشید(منظور نماز اول وقت است ) اهمیت بدهد، مگر این كه من سه چیز را برای او ضمانت می كنم: 🔺برطرف شدن گرفتاری ها و ناراحتی ها 🔺آسایش و خوشی به هنگام مردن 🔺و نجات از آتش. 📚سفینه البحار،ج ۲، ص ۴۲ @mahale114
*عاقبت توهین و تمسخر* 👇👇👇👇👇 *نقل است:* سرهنگی در حمام به *مرحوم آیة الله شاه آبادی استاد امام خمینی "ره" با لحن تندی گفته بود:مرتیکه! زود باش!* آن زمان حمام‌ ها تاریک بودند. چراغ نداشتند. مرحوم آیة الله شاه آبادی هم پیرمرد بودند چون می خواست از سطح حمام بگذرد،خیلی احتیاط می کرد که آب های کثیف به بدنشان نریزد. آن سرهنگ وقتی این دقت را می بیند شروع می کند به توهین. *آیة ا....شاه آبادی* از این تمسخر و طعن و توهین او خیلی ناراحت شد،👈ولی نه تنها چیزی نگفت،بلکه به راه خود ادامه دادند و رفتند. فردای آن روز آیة الله شاه آبادی در حوزه مشغول تدریس بودند که صدای عدّه ای را شنید که جنازه ای را می‌بردند. پرسید: چه خبر شده است؟ اطرافیان گفتند آن سرهنگی که دیروز در حمام به شما اهانت کرد، وقتی از حمام بیرون آمد ، در کمتر از ۲۴ ساعت از دنیا رفت مرحوم آیت الله شاه آبادی ناراحت و متاثر شده بود و فرمود: *اگر چیزی در جواب به او گفته بودم ،👈او نمی‌ مُرد!!!!👉* *مردم! بترسید:* *زن دارید جوابتان را نمی‌ دهد،* *شوهر دارید جوابتان را نمی‌دهد.* *پدر و مادر دارید،* *خواهر و برادر و همسایه دارید،جوابتان را نمی دهند* *سر خود را پایین می‌اندازند و می‌روند ،* *بترسید از خشم خدا!* *آنهایی که جواب شما را می‌ دهند،کم خطر هستند 👈ولی آنهایی که جواب نمی‌ دهند، خطرناک هستند👈یک وقت می‌ بینید آهِ او شما را بدبخت می‌ کند.* آیت الله فاطمی نیا (ره) @mahale114