هدایت شده از ساحل رمان
ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ🍂🌱🍂 ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ ـ ــ
#راز_تنهایی
#نرجس_شکوریان_فرد
#قسمت_دویست_و_سوم
•
.
🏝
.
•
راست گفته بود؛
دنیل شبیه خودش بود.
نگهبانهای مدرسه حواسشان جمع طه و دنیل شده بود و
این از چشم دنیل دور نماند.
دو نفرشان آماده به حمله
آمدند به سمت دنیل.
طه زیرچشمی آنها را نگاه میکرد و
آماده بود با رسیدن آنها فرار کند.
دنیل نمیتوانست فرصت را از دست بدهد.
- آهسته منو بکشی؟
دنیل عصبی بود و
عصبیتر در چشمانش نگاه کرد و گفت:
- ارزش کشته شدن نداری که
خودم رو به خاطرت توی دردسر بندازم. حداقل فعلا!
سر به تایید تکان داد اما
نتوانست زاویۀ نشستنش را عوض کند.
حس میکرد اگر نگاه از دنیل بردارد،
زنده نمیماند و
شاید هم فکر میکرد جز او پناهی ندارد.
یک مرد کنارش بود که مرد نبود.
گاو وحشی بود که چشم در چشمش اگر نمیدوختی میباختی.
تمام جان و روحش، پدرش را میخواست،
تنها مردی که میتوانست
بیاضطراب بر او تکیه کند.
اما نه تنها نداشتش که حتی
میترسید از او نام ببرد.
احتیاجش به محبت و
تکیه کردن به قدرتش را
بیشتر از همیشه طلب میکرد اما نداشتش. نه اینکه حالا که اسیر این مرد بود،
بلکه همان موقع هم که بود نداشتش.
با یادش چیزی در گلویش شکست.
💯 ادامه دارد... 💯
‼️‼️ کپی ممنوع❌❌
📚https://eitaa.com/saheleroman