eitaa logo
محلّه قبا
1.8هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
1.3هزار ویدیو
105 فایل
خبرهای جالب و متنوع محله قبا قم، پردیسان، خیابان شهیدنجاتخواه کانال های مرتبط: تعاونی فراگیرملی پردیسان @Qoba_co بازار شاه توت @shah_toot #یدالله_مع_الجماعه ارتباط با مدیر کانال : اصفهانی 09192531349 @esfahani1001 کارت بانک ملی مسجد 6037997932729842
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻امروز فرمانده خیمه‌گاه ما امام خامنه‌ای و مرکز آن جمهوری اسلامی است .
سرکشی شهردار و معاون خدمات شهری شهرداری پردیسان از مسجد قبا و مراحل اتصال خیابان شهید کربلایی به شهید صباغی @mahale_Qoba
محلّه قبا
🔻هم اکنون؛ قرائت مناجات شعبانیه با نوای گرم کربلایی مهدی کاظمی لازم بذکر است این برنامه هر شب تا پایان شعبان ادامه دارد.
هدایت شده از 🕌 استانداری قم
تعطیلی استان قم در روز سه شنبه ۷ اسفند ماه ۱۴۰۳ با عنایت به ماندگاری برودت هوا طی روزهای اخیر و با هدف پایداری شبکه انرژی روز سه شنبه در قم تعطیل اعلام گردید. 🔻به گزارش اداره کل روابط عمومی و امور بین الملل استانداری قم، بنا بر اطلاعیه صادره کارگروه مدیریت تامین پایدار انرژی استان، با عنایت به ماندگاری برودت هوا طی روزهای اخیر که در روز سه شنبه به سردترین دما و در بازه دمایی ۲۱- تا ۰ درجه در استان های نیمه شمالی کشور خواهد رسید و با هدف پایداری شبکه انرژی، کلیه ادارات دولتی، موسسات عمومی، بانکها(فقط ۵ درصد کل بانک های استان به عنوان شعبات کشیک باز خواهند بود)، بیمه ها، مدارس (غیر حضوری شبکه شاد)، دانشگاه ها و مراکز آموزش عالی و شهرداری های تابعه استان ( به جز بخش خدماتی) به استثنای مراکز امدادی، درمانی و خدماتی، در روز سه شنبه ۷ اسفندماه تعطیل خواهند بود. 🔸تذکر: 🔻از عموم هم استانی های عزیز تقاضا می شود جهت اطلاع از اخبار و اطلاعیه های موثق در زمینه تعطیلی و یا محدودیت ساعت کاری به کانال اطلاع رسانی استانداری قم مراجعه نموده و از بازنشر اخبار و اطلاعیه ها، خارج از روال فوق خودداری فرمایند. اداره کل روابط عمومی و بین الملل استانداری قم ☫ ۰۶ اسفند ماه ۱۴۰۳ 🕌 اخبار استانداری قم را در فضای مجازی دنبال کنید👇 🌐https://ghom.ir/ 🆔 @ostandari_qom
هدایت شده از وحید یامین پور
6.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆روایت شنیدنی بلاگر ایرلندی از تشییع شهید سیدحسن نصرالله در بیروت ➕️ @Yaminpour
♨️ امید و آرامش عجیب رهبر انقلاب امام خامنه ای در این شرایط بحرانی ❗️ روز یکشنبه ۵ اسفند که مصادف با تشییع شهید سیدحسن نصرالله در لبنان بود؛ حمید داودآبادی از نویسندگان دفاع مقدسی دیداری با رهبر انقلاب داشته‌ که آن را روایت کرده است: 🔻داغون بودم،‌ خسته و کلافه ... ششم مهر ۱۴۰۳ که خبر شهادت سیدحسن نصرالله را شنیدم، همه احوال داغونم، صد برابر شد. هیچ‌وقت حتی در خواب هم باور نمی‌کردم خبر شهادت سید را بشنوم. ۵ ماه بُغض، داغ، سوز و ... زبانم بند آمده بود. فقط به تصاویر سیدخندان و خوش‌سیما می نگریستم و با خود می‌گفتم: خدا کند دروغ باشد و همه خبرها و شایعه‌هایی که می‌گویند سید زنده است، راست باشد! ولی دنیا به کام من ‌نچرخید. قرار شد سید را ۵ اسفند ماه تشییع کنند. یعنی دیگر همه امید زنده بودن سید، تمام شد. چند روز پیش گفتند: روز یک‌شنبه ۵ اسفند، تو و مسعود ده‌نمکی، بیایید برای نماز خدمت حضرت آقا. خدا را شکر. خیلی خوشحال شدم. می‌توانستم بغضم را با کسی تقسیم کنم. هرشب، در خواب و رویای خودخواسته، خویش را در آغوش آقا می‌دیدم‌ که می‌گریم و بغض چندماهه می‌گشایم! صبح یک‌شنبه، باران عالم و آدم را طراوت و زیبایی بخشده بود که مسعود که آمد دنبالم، نیم ساعت قبل از اذان ظهر وارد اتاقی شدیم که قرار بود آقا بیاید. (درست ۲۶ سال پیش، در همین اتاق، غروب بعد عیدفطر، در جمعی شش-هفت نفره، نماز مغرب‌وعشا را به امامت آقا خواندیم و نشستیم ساعتی به گفت‌وگو با آقا و لذت دنیا و آخرت بردن!) جمعی شاید حدود صدنفر که خانواده‌هایی هم بودند، صفوف نماز را تشکیل دادند که چندین بچه کوچک، شاد و بی‌توجه به همه،‌ میان صفوف می‌دوبدند و محافظین برایشان بیسکوئیت و سرگرمی می‌آوردند. اذان که دادند، آقا تشریف آوردند و نماز به امامت ایسان اقامه شد.‌ همه‌ش با خودم می‌گفتم: - حتما الان امروز که تشییع سیدعزیز است، آقا مثل من، بدجوری حالش گرفته است، خسته است و عزادار. نماز که به پایان رسید، برخلاف تصور من، آقا صحبت نکرد و آمد به حال‌واحوال با حاضرین. به ما که رسید، با تبسمی زیبا با مسعود صحبت کرد که مسعود درباره کتاب‌های اخیرش که منتظر انتشار هستند، صحبت کرد که آقا فرمودند نمونه‌هایی را که فرستادی، دیدم. آقا، نگاهی محبت‌آمیز به من انداخت ‌و با لبخندی زیبا فرمود: - باز که چاق شدی ... و زدیم زیر خنده. مانده‌ام با این شکم ورقُلُمبیده چی‌کار کنم. کاشکی می‌شد قبل از دیدار، پیچ‌هایش را باز کنم و گوشه‌ای پنهان کنم‌ که هربار مورد لطف آقا قرار نگیرد و شرمنده‌ نشوم! رو در رو که شدم با آقا،‌ چشم درچشم، نگاه انداختیم و خندیدیم. وقتی فرمودند: - شما چطورید؟ چیکار می‌کنید؟ همان اول، کتاب "راز احمد" آخرین سفر بی‌بازگشت حاج احمد متوسلیان، چاپ نشر یازهرا (س) را به آقا هدیه دادم، توضیح کوتاهی دادم و خواستم تورق کنند. سر دلم باز شد. بغضم داشت می‌ترکید. شروع کردم به نالیدن: - آقا، خسته‌ام، حالم خوب نیست، دارم کم‌ میارم ... آقا چشمانش را در نگاهم دوخت و با تعحب گفت: - چیزی نشده که، شما دیگه چرا کم میارید، خبری نیست، الحمدلله همه چیز خوب است ... نالیدم: آقا، سید رفت، بغض دارم، دعا کنید خدا این‌ آرامش قلب شما را به من هم بدهد ... - همه چیز خوبه و همه ‌کارها به روال خودش دارد پیش می‌رود. امیدت به خدا باشد ... می‌خندید و می‌خندیدم. وقتی از امید گفت، قربانش رفتم ‌و ناخواسته می‌گفتم: ای جانم ... جانم ... خدا همین امید و اطمینان قلبی شما را‌ به من هم عطا کند ... واقعا از آرامش و اطمینان قلبی ایشان، همه ناامیدی و خستگی‌ام به یکباره فرو ریخت و بر فنا رفت و همه آن اطمینان قلب که همواره از خدا طلب می‌کردم،‌ همچون‌خورشیدی بر قلبم تابیدن گرفت و آرامم کرد. دقیقا دنبال همین بودم که امروز با یاد سیدعزیز که بر دوش آزادگان جهان بدرقه شد تا آغوش خدا، بر دستان حضرت آقا بوسه زدم و خدا را شکر کردم‌ که این ‌نعمت الهی بر سرمان‌ می‌تابد. حمید داودآبادی/ یکشنبه ۵ اسفند ۱۴۰۳ 🌐